تاریخ انتشار: 14.06.2014 مسعود رجوی، حمایت از داعش در عراق، رقت انگیز، و در «آخر» خط
ایرج شكری
ناکارآمدی ارتش عراق در برابر داعش و
فرار از رویارویی با آن با بجا گذاشتن تجیهزات نظامی از جمله تانک
و هلیکوپتر، نه تنها باعث سرشکستگی دولت عراق بلکه آمریکا هم هست
که تعلیم دهنده و سازمانگر ارتش عراق است. بعضی اخبار حکایت از آن
داشت که داعش تجهیزات غنیمت گرفته در عراق را به سوریه منتقل می
کند. این گروه بنا بر اخبار بیش از 400 میلیون دلار موجودی بانکهای
موصل را هم تصاحب کرده است. این رویداد کشیده ای هم برای «سردار
سلیمانی» است که مطالبی مبنی بر این که او شخصیت قدرتمند در پشت
صحنه - به ویژه در امور امنیتی -در عراق است و مقابله با سیاست های
آمریکا در لبنان و سوریه را هم او پیش می برد، در نشریاتی مثل دیلی
تلگراف درج شده بود و رسانه های رژیم اینترنتی رژیم هم انعکاس
زیادی به آن داده بودند.
در این میان خنده دار و رقت انگیز وضع
مسعود رجوی است که دستگاه تبلیغاتی اش داعش را در سوریه «مزدور» می
نامد و حتی گاه ساخته رژیم و اگر در جایی گروه موسم به «ارتش آزاد
سوریه» که مسعود رجوی به آن ارتش آزادی سوریه می گوید، ضربه ای در
درگیری به آن وارد کند، رسانه های مجاهدین آن را با آب و تاب پخش
می کنند ، اما همان گروه در عراق، از سوی دستگاه تبلیغاتی مجاهدین
بدون این که اسمش را ببرند، نیروهای انقلابی و عشایر نامیده می
شوند. در جریان تسخیر موصل به دست داعش با این که اخبار تمام رسانه
در این زمینه، اسم داعش را در تیتر خود داشت، اما اینان همچنان از
عملیات انقلابیون و عشایر نام برده و از آن حمایت کردند. نبوغ
سیاسی رهبر مقاومت بیشتر خنده دار می شود وقتی در نظر بگیریم که
داعش ضد آمریکایی و مورد نفرت مجاهدین در سوریه، به فرض رسیدن به
بغداد و لیبرتی، رابطه «برادرانه» با گروهی که اعتبار سیاسی و وزن
سیاسی خود را با تعداد سخنرانان آمریکایی از همه رنگ از ژنرال ارتش
و روسای سابق سازمان های جاسوسی و نمایندگان مجلس و مقامات باز
نشسته غربی کسب می کند، برقرار نخواهد کرد. نامرئی در داخل که فقط مسعود رجوی از وجود آنها خبر دارد وارد عمل خواهند شد!؟ اوضاع برای رهبری مجاهدین حامی داعش در عراق، غم انگیز تر و خرد کننده تر خواهد اگر داعش آنگونه که تهدید کرده تسویه حساب با رژیم شیعه عراق را در تسخیر کربلا و نجف عملی کند. این دسته از اسلام گرایان با ساختن گنبد و بارگاه و زیارتگاه مخالفند و آن را کاری شرک آمیز می دانند. در کشور مالی گرایشی از همین نوع در منطقه ای که تسخیر کرده بود، دست به تخریب زیارتگاهها زد. و باز هم در این زمین «بامزه» خواهد بود اگر داعش در راه تسخیر کربلا و نجف باشد و سپاه پاسداران در زمین در کنار نیروهای عراقی به مقابله با آن برود و نیروی هوایی آمریکا هم از هوا آنها را حمایت بکند، نمی دانم دستگاه تبلیغاتی مجاهدین اخبار آن را با چه تیتری و چگونه گزارش خواهند داد. وال استریت ژورنال گزارش داده بود که دو گردان از سپاه پاسداران برای تقویت حفاظت از بغداد به عراق رفته است. واقعا «سرزمین امام حسین» جای خوبی برای مجاهدین نبوده و هر چه خیر و برکت داشته، برای رژیم بوده است. رهبری مجاهدین با خود بزرگ بینی و ورود به مسائلی که نباید وارد می شد و با محاسبات ذهنگرایانه، شکست های سیاسی پی در پی برای خود آفریده است. در انتخابات پارلمانی چندی پیش عراق، باز هم مثل چهار پنج سال پیش، با تمام توان تبلیغاتی، به تبلیغات علیه مالکی نخست وزیر عراق پرداخت و می بینم که باز هم در این ماجرا شکست خورده، همچنان که برگزاری انتخابات در سوریه هر اندازه هم که قلابی و ساختگی بوده باشد، باز هم شکستی بود برای جریانی که با توّهمات خود، وارد بازی های شده که اصلا به او مربوط نیست و ورودش در آنها تاثیری هم در کل رویداد نمی دهد و نتیجه آن رویدادها به دلخواه رهبری مجاهدین هم که پیش برود، (مثلا در سوریه اسد کنار برود و در عراق مالکی)، تغییری در « وزن» مجاهدین در صحنه بین المللی و میزان تاثیر گذاری آنان در داخل کشور و در مبارزات مردم، نمی دهد، اما وقتی رویدادها به سمتی می رود که خلاف ارزیابیها و «پیشگویی» ها و انتظارات رهبر مجاهدین است، طبعا این کشیده ای سنگینی برای اوست که نمی تواند آن را از نظر ها پنهان کند. اکنون در برابر اشتراک منافع آمریکا و غرب به علاوه روسیه، با رژیم، در مهار اوضاع عراق و سرکوب کردن و جمع کردن بساط داعش، رهبری مجاهدین با حمایت تبلیغاتی از اقدامات داعش، وضع رقت انگیزی پیدا کرده است. اکنون او در عراق در طرف داعش قرار گرفته است و قرار داشتن در چنین موقعیتی برای کسی که سالهاست در رابطه با آمریکا «استراتژی موس موس همراه با پرداختهای کلان »1 را برگزیده است، ، باز هم به خنده دار بودن صحنه می افزاید.
گروههای اسلام گرایی نظیر داعش و القاعده و
گروههایی که در آفریقا، برای استقرار نظامی بر پایه احکام اسلام به
روایت خودشان، در جنگ علیه حکومت کشورهای منطقه و در ستیز با غرب
هستند و عنوان عمومی «گروههای جهادیست» از سوی کارشناسان و
تحلیگران سیاسی برای آنها بکار برده می شود، بزرگترین نگرانی های
امنیتی در داخل آمریکا و کشورهای اروپایی را هم تشکیل می دهند، چرا
که این گروهها از شهروندان مسلمان این کشورها، افرادی را جذب می
کنند و این افراد بعد از مدتی آموزش و جنگیدن در کنار این گروههای
بنیاد گرای اسلامی در مناطق بحرانی ،برای اقدامات ترویستی به کشور
مبدا یا یک کشور غربی بر می گردند و دست به اقدام تروریستی می زنند.
آخرین نمونه از آنها آن فرانسوی 29 ساله بود که در 24 مه در بلژیک
بازدید کنندگان موزه یهودیان را به گلوله بست و سبب مرگ چهار نفر و
زخمی شدن عده دیگری شد. وی چند روز بعد در فرانسه دستگیر شد. در
اخبار آمده بود که هنگام دستگیری در یک ایستگاه قطار علاوه بر سلاح
کلاشینکف، کاغذهایی با سربرگ دولت اسلامی شام و عراق(داعش) همراه
داشته است. وی یکسال در سوریه بسر برده بود.
سایت مجاهد در 29 مه از قول ولید فارس
که از او به عنوان مشاوره کنگره آمریکا در امور خاورمیانه، نام
برده بود نوشت که " دیدار مریم رجوی با احمد جربا تاثیر زنجیره ای
در سراسر خاورمیانه خواهد داشت". اما تنها خاصیت این مداخله، مثل
موارد متعدد دیگر خط و سیاست فاجعه بار مسعود رجوی، اظهار وجود و
رجزخوانی در برابر رژیم بود. رجزخوانیهایی که بهای سنگین و مصیبت
بار آن را مجاهدین با کشته و مجروح معلول و مجروح شدن در اشرف و
لیبرتی پرداخته اند بدون این که کمترین نفع و تاثیری در مبارزه
مردم با رژیم داشته باشد، حتی برعکس به یقین می توان گفت که
حرکتهای فاجعه بار مرداد 88 (2)و فرورین 90 خشم بسیاری در بین مردم
داخل کشور برانگیخته است، همچنان که در خارج کشور ایرانیان ضمن
محکوم کردن رژیم عراق، چنین احساسی نسبت به رهبری مجاهدین که اصرار
در ماندن در عراق داشت، نشان دادند. این ویژگی روحی و شخصتی او، در جملاتی در پیام اخیرش (که البته پیامی است که تنها مصرف داخلی دارد و این هم شاید مثل پیامهای متعدد دیگر ایشان مدتی دیگر، در آرشیوهای مجاهدین یافت نشود) به خوبی منعکس است و عملکرد گذشته اش نشان می دهد که چقدر بی خیال و بدون کمترین اهمیت به رنج و درد نفرات تحت فرمان خود و کسان و بستگان آنان، قادر است آنها را به کام فاجعه بفرستد. اعدام زندانی سیاسی هوادار مجاهدین غلامرضا خسروی توسط رژیم جنایتکار آخوندی «فرصتی طلایی»، برای مسعود رجوی فراهم کرد تا باز هم از فرصتی که پیش آمده، رنگی برای پوشاندن نتایج مصیبت بار ارزیبها و موضعگیری ها و سیاستهای غلط و فاجعه بار چند سال گذشته (از زمان واگذاری مساله مجاهدین به دولت عراق و نیز رویدادهای داخل کشور از بعد از انتخابات) استفاده بکند و نیز با قرار دادن خود بالای سکوی «یک دستاورد بزرگ» و سکوی بلند یک پیروزی، به نفرات اسیر در چنگش، این دروغ را بزرگ را به عنوان حقیقت و واقعیت جاری در صحنه زورچپان بکند، که اولا او واقعا رهبر تاثیر گذار در جامعه است و ثانیا همانطور که بعد از «کهشکشان اشرف و اسطوره زهره»(همان سلاخی مجاهدین بی سلاح توسط آدمکشهای عراق و رژیمی) گفته بود، هزار اشرف در حال برپا شدن است و سیصد و پنجاهم اش در بند 350 توسط مجاهد اعدام شده برپا شد و با کوبیدن میخ رهبری بلامنازع به ترتیب، به منتقدان و معترضان دندان قروچه برود. مهم ترین نکته یی که به نظر من در پیام او نهفته است این است که او خواهان خارج شدن نفرات تحت انقیاد خود از عراق نیست و در خواست خروج از عراق را «موش شدن در برابر رژیم» می داند. او جمله پردازی هایی در مورد این که اگر غلامرضا خسروی «لب تر کرده بود» رژیم او را اعدام نمی کرد و با تجسم «بیا بیا گفتن» نامیدن او، می گوید:« در زندان لیبرتی مدت هاست که مجاهدان اشرفی، مکرر در مکرر بین موشک خوردن و موش شدن در برار رژیم مخیّر می شوند...» همین جمله به خوبی توضیح می دهد و قابل فهم می کند که چرا زبان رهبری مجاهدین و مهرتابانش به درخواست انتقال مجاهدین از عراق نمی چرخد و پیوسته در خواست حفاظت لیبرتی و درخواست «تی وال» می کنند و اگر هم در موارد معدودی در تجمع و کنفرانسی که راه انداخته اند، تقاضای انتقال کرده باشند همراه با شرایطی قرار داده اند(مثل انتقال یکجا به آمریکا) که مثل (سنگ بزرگ نشانه نزدن است) بوده است. در ضمن همان جمله مورد اشاره، خود بیانگر فضای سنگینی است که در لیبرتی می تواند حاکم باشد و نفرات مستقر در آن برای متهم نشدن به بروز نشانه های «موش شدن در برابر رژیم» باید رنج همه چیز را، در جوّ ارعاب تحمل کنند و اگر کسانی از بستگان، اعم از پدر، مادر یا بردار سراغشان را گرفت، نشان بدهند که مثل «شیر» آماده دریدن و «جِر» دادن او هستند، چنان که دیده ایم. او در همین پیام بازهم مثل همیشه به دهنکجی به انتقاداتی که از رفتاری که با مجاهدین تحت فرمانش شده پرداخته و نیز با مستمسک قرار دادن اعدام غلامرضا خسروی تلاش کرده است که «بیابیا گفتن» در فاجعه 19 فروردین 90 و آن بی اعتنایی بعدی به در و رنج بستگان قربانیان آن رویداد را که چند ماه از دفن اجساد عزیزانشان بی خبر نگه داشته شدن را توجیه کند. او در این زمینه گفته است:«همانطور که بعد از 19 فرودین و حمله زرهی به اشرف نوشتم، از من انتظار تسلیت نداشته باشید، جز غرور و زیبایی و افتخار چیزی نمی بینم»! از چنین شخصیتی هنوز توانائیهای بسیاری در «زیبایی آفرینی» می تواند به ظهور برسد. در آن ماجرا که دولت مالکی مانع از دفن قربانیان آن فاجعه در گورستان مروارید اشرف بود کشمکشی بین رهبری مجاهدین با دولت عراق در گرفت. رهبری مجاهدین بعد از برنامه ریزی های لازم برای ساختن تابوتهای ویژه و تشریفات، همزمان با چهلم درگذشتگان آنها را دفن کرد اما خبر آن را همراه ویدئو تصاویر مراسم سه ماه بعد منتشر کردند. من در آن زمان این رفتار ناشایست رهبری مجاهدین را در یادداشتی مورد انتقاد قرار دادم(4).
مسعود رجوی در این پیام وجود آنچه که
شاهدان متعددی به عنوان یک بد رفتاری غیر انسانی و تحقیر و درهم
شکستن افراد شرح داده اند و «عملیات جاری» نامیده می شود، مورد
تایید قرار داده، اما از آن به عنوان «جهاد اکبر» نام برده تلاش
کرده که وانمود کند ه این کار(عملیات جاری) کاری است که انها
داوطلبانه و برای مبارزه با «نفس اَمّاره» و به عنوان جهاد اکبر
انجام می دهند. جهاد اکبر در اسلام مسعود رجوی، در عمل تحقیر و
توهین و درهم شکستن شخصیت یک انسان مبارز، توسط جمعی از دهها و
صدها نفر از همرزمانش و حتی در یک گردهمایی بزرگ در حضور و به
تحریک حضرتش معنی می دهد.
او وقتی از رهبری «غصب شده» انقلاب
سخن می گوید، این را حق خودش می داند، به خاطر همین مساله «رهبری»
این قدر جای مهمی در دستگاه تبلیغاتی او دارد و او از «رهبر مقاومت»
بودن و سمفونی شماره پنج بتهون کوتاه نمی آید. برای او در کشمکش
پوچ در عراق بودن و هر از چندی به عنوان سوژه و موضوعی در رابطه
عراق و رژیم و آمریکا مطرح شدن، هزار بار مفید تر و رضایت بخش تر
از بیرون آمدن از عراق و تلاش واقعی برای تشکیل جبهه ای از نیروهای
جمهوریخواه و طالب دموکراسی و کنار دیگران نشستن است، تلاشی که
طبعا گام اولش باید همراه باشد با پایین آمدن از عرش و دست برداشتن
از امامت و انتقاد پذیر بودن. البته یک زیان بزرگ هم خارج شدن از
عراق به صورت پخش شدن افراد در کشورهای مختلف در بر دارد و آن باز
شدن زبانها به انتقاد و راه افتادن «سونامی» انتقاد و افشاگری است
از آنچه بر آنان رفته است. مسعود رجوی با آن عنوانی که برای پیام
خود انتخاب کرده و برای مصرف داخلی است، در واقع مدعی شده است که
در «برپا کردن هزار اشرف و لشکرهای فدایی» موفق بوده و حرف از دهنش
در نیامده، در داخل شنیده شده و به آن «لبیک» گفته شده است. البته
او این دروغها را خودش باور می کند و با همین باور است که لحن و
موضع تهدید کننده و زبان ارعاب و اهانت بکار می گیرد. کیست که در
روابط داخلی چه در «سازمان» چه در «شورا» جرأت بکند به او بگوید که
آقا کمی از بالای ابرهای خیال به روی زمین تشریف بیاورید، یورش
رژیم به زندانیان هم کاری مثل قتل روزنامه نگاران و قتلهای زنجیره
ای بود که ارتباطی به اشرف سابقا موجود شما نداشت، این هم به اشرف
سابقا موجود و لیبرتی حاضر ارتباطی ندارد. این آدم همینطور با این
قبیل تخیّلات و توهّمات به بعضی کارهای نمایشی که قبلا به آن اشاره
شد، به رضایت خاطر خطیر مبارک مشغول است. گویی هیچ توجهی هم به گذر
پرشتاب زمان ندارد که دفتر عمر را پر شتاب ورق می زند«هردم از عمر
می رود نفسی/ چو نگه می کنم نمانده بسی».
یک کارت به امضای دکتر مصدق بود که در آن از
این که پدرم 50 تومان پول خرید لباس عید برادران بزرگتر مرا برای
مصدق فرستاده، تقدیر و تشکر کرده بود و اولش هم نوشته بود: "نامه
گرامی عزّ وصول بخشید..." از دیدن این کارت و مفاد آن مثل برق
گرفته ها شده بودم و انگار به راز بسیار مهمی پی برده باشم، در
پوست نمی گنجیدم اما این دستبرد زدن به پوشه اختصاصی پدرم را هیچ
وقت از ترس جرأت نکرم به خودش بگویم!» مسعود رجوی در ادامه اضافه
کرده «منظورم از نقل این خاطرات برای شما این است که فضای بچه های
آن روزگار را دریابید که به دنبال یک چیزی می گشتند که خودشان هم
نمی دانستند چیست ولی گمشده یی داشتند که بعد ها فهمیدم اسمش ایران
و آزادی است»(مسعود رجوی –استراتژی قیام و سرنگونی – کتاب اول ص
283 و 284).البته جوانان امروز با جوانان آن روز تفاوت زیادی دارند
و آنها که از رژیم متنفرند، از هر نوع گرایش فرد محور هم گریزانند
و به خرد جمعی باور دارند. من گمان می کنم همین رویداد و دیدن تشکر
نخست وزیر و شخصیتی چون مصدق از اقدام بزرگوارانه پدرشان ایشان و
آگاهی از پرداخت آن 50 تومان، نطفه این مگالومنی و خودخواهی عظیم
را در وجود مبارک ایشان کاشته و حتی شاید سرمنشاء شعار «ایران
رجوی- رجوی ایران» هم در ضمیر ناخودآگاه از همان پرداخت آن همان
پرداخت باشد.
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد