مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 05.02.2014

دهه فجر و یک عمر زجر!

 فرخ حیدری



با ورود دیوی که هیچ‌وقت فرشته نبود و بعد از ده روز طوفانی که منجر به «سقوط ۷۹» شد، «خمینی» این نابهنگام تاریخ ایران، امام شد و فجر پیروزی‌اش رقم خورد و برای اولین بار از صدر اسلام تا کنون روحانیت شیعه که همواره ملازم دولت و دربار شاهان و حاکمان بود، خود به سلطنت و حاکمیت رسید.

وقتی خمینی «روح خدا» در فضای باز «جیمی کراسی» و در مسیر بادهای جهانی، با آن شامّه تیز آخوندی‌اش اوضاع را برای موج سواری، مناسب و خالی از خطر دید، از حجره متروکه حوزه علمیه «نجف اشرف» بیرون خزید، بر امواج «بی بی سی» سوار شد، به «ماه» عروج کرد و سرانجام با «ایرفرانس» در تهران فرود آمد و دست در دست خلبان فرانسوی، خرامان بر خاک ایران قدم نهاد. البته هم‌زمان ده‌ها ملا و مکلای مفت‌خور و میوه‌چین نظرکرده را نیز بعنوان وزیر و وکیل و مشاور و تئوریسین و عضو شورای انقلاب با خود به همراه داشت.



این چنین با ورود دیوی که هیچ‌وقت فرشته نبود و بعد از ده روز طوفانی که منجر به «سقوط ۷۹» شد، «خمینی» این نابهنگام تاریخ ایران، امام شد و فجر پیروزیش رقم خورد و برای اولین بار از صدر اسلام تا کنون روحانیت شیعه که همواره ملازم دولت و دربار شاهان و حاکمان بود، خود به سلطنت و حاکمیت رسید... ده روزی که از آن پس به یمن نشئه قدرت، توسط خمینی و اصحاب حکومتش «دهه فجر» نام گرفت. هرچند بطور واقعی سرآغاز «زجر» تاریخی و دوران تیره و تار ملتی شد که هنوز پس از ۳۵ سال، جسم و جان و روح و روان شان را در وطن و در تبعید رها نکرده است.



دورانی سیاه از شخم زدن و کِشت و کار فاجعه بار در فلات فرهنگی «ایران زمین» که از محصولات شوم و میوه های تلخ آن، پیدایش جماعتی از دین‌کاران دغل‌کار و آدمکشان بیرحم و شیادان شارلاتانی است که اساسآ حرث و نسل و فرهنگ و تمدن ایران و ایرانی را به باد فنا دادند و برای انحصار قدرت سیاسی و تکاثر ثروت عمومی و تسلط بر امکانات کل کشور، در قدم اول هر مخالف و معترض و مزاحمی را بنام خدا و رسول خدا و با اتهام مفسد و محارب و منافق و مرتد، براحتی آب خوردن کشتند و دسته دسته تیرباران کردند و حتی موقع شکنجه کردن و زدن تیرخلاص، وضو میگرفتند و برای گرفتن اعتراف «ضَرَب حتی الموت» می‌زدند و از تعرض یا تجاوز به دختران معصوم زندانی نیز شرم نمی‌کردند.



مزوّرانه تر آنکه زعمای این قوم پلید، علیرغم مراودات پنهانی که از همان اول در «نوفل لوشاتو» با شیطان بزرگ و بقیه شیاطین و اجانب داشتند و اساسآ با تمهیدات آنان سوار کار شده بودند، بلافاصله بعد از ملاخور کردن انقلاب، گزمگان و گماشتگان شان برای حفظ «نظام مقدس» جمهوری اسلامی، مخالفین دگراندیش و جوانان و نوجوانان میهن دوست و آزادی‌خواه ایرانی را، حتی به‌جرم خواندن یک برگ اعلامیه یا یک ورق نشریه سیاسی، بعنوان مزدور همان اجانب در پرچم امریکا پیچیده و تیرباران می‌کردند و هم‌زمان عکس پرچم امریکا را در ورودی آب‌ریزگاه و توالت‌های «نهادهای انقلابی» بر روی زمین منقوش می‌کردند تا برادران و خواهران حزب اللهی و «امت نالان» به هنگام تردد و «قضای حاجت» از لگدمال کردن نماد استکبار جهانی غافل نباشند.



محض یاداوری، این جماعت لمپن مکتبی همانانی بودند که برای حفظ حدود اسلامی و رعایت عفت عمومی، در مجامع عمومی و در میادین پایتخت، حجاب زنان و دختران مردم را با «پونز» محکم می‌کردند... در آن ایام البته، موی بلند و آستین کوتاه برای پسرها نیز «منکراتی» محسوب میشد و مجازاتش معمولآ ایجاد یک «چهار راه» روی سر جوان بخت برگشته بود. همچنان که دستگاه پخش صوت ماشین شخصی مردم را برای کشف نوارهای طاغوتی و رفع آلودگی صوتی می‌گشتند و دهان افراد مشکوک را برای یافتن ردی از الکل بو میکردند و حتی اتاق خواب مردم و صندوق عقب ماشینها را برای یافتن دستگاه ویدئو که یک کالای غیرقانونی و قاچاق محسوب می‌شد، سرکشی و تفتیش می نمودند!



همه جا پست‌های «ایست و بازرسی» برقرار بود و پاسداران تقریبآ همه جا شناسنامه ها را چک می‌کردند، در مسافرخانه یا در بنگاه معاملاتی برای اجاره خانه، در پارک یا خیابان یا داخل ماشین وقتی کسی با خواهر یا همسر و یا بستگانش همراه بود، در تعاونی و مسجد محل هنگام توزیع کوپن و دفترچه بسیج اقتصادی، دم در سینما برای گرفتن سربازان و مشمولین فراری، پشت در زندان هنگام ملاقات... فقط دو جا کاری به شناسنامه و سن واقعی افراد نداشتند. یکی موقع اعزام نوجوانان برای مین روبی در جبهه بود و یکی در زندان موقع اعدام بچه‌ها!



به‌راستی «دهه فجر» و حضور نکبت بار خمینی در ایران، شروع یک عمر زجر و بدبختی و دربدری ملت ایران و بخصوص نسل ما، نسل انقلاب بود. همان ده روزی که به «انقلاب اسلامی» ختم شد و یک دهه جنگ و جنون و جنایت در پی داشت: از اعدامهای پشت بام مدرسه رفاه گرفته تا «یا روسری یا توسری» برای زنان و دختران میهن، تا کشتار در کردستان و سپس گنبد و خوزستان، تا دخالت در کشورهای همسایه برای صدور انقلاب و شروع جنگ خانمان سوز با عراق... از فاجعه انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها گرفته تا چماق‌داری و چاقوکشی حزب الله بر علیه دگراندیشان و سرانجام شروع کشتار و سرکوب سراسری مجاهدین و مبارزین بعد از سی خرداد شصت تا فاجعه ملی قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و ... تا اینکه بالاخره خیاط در کوزه افتاد و امامی که «گورستانها را آباد کرد» و نسلی را نشکفته زنده به گور و پرپر کرد، خود در گور افتاد... و البته برای ملت ایران حکایت همچنان باقی‌است.



آری ۳۵ سال پیش در چنین ایامی امام آمد. البته همان روز که آمد «توی دهن دولت زد» ولی بعدش هر کسی جرات میکرد که توی دهن دولت یا حتی یکی از دولت‌مردان بزند، دهان و دندان و دنده‌اش باهم خرد می‌شد. امام با وعده آب و برق مجانی و گوشت تازه آمد ولی مدت کوتاهی بعد علاوه بر افزایش قبوض آب و برق حتی گوشت یخزده هم کوپنی شد. حضرت امامی که گویا در دوران تبعید حتی حاضر به کشتن یک مگس هم نمی‌شد و بنا بر خاطرات یکی از نزدیکان محرم‌شان در نجف، هر روز با عبای مبارک مگسان مزاحم را از اتاقشان بیرون میراندند! بعد از سوار شدن بر اریکه قدرت، دمار از روزگار مردم درآورد و به صغیر و کبیر رحم نکرد.



البته امام معتقد بود «خون بر شمشیر پیروز است» ولی وقتی که آمد و تا وقتی که بود و تا همین امروز که «راهش ادامه دارد» شمشیر عدل و داد آن «پیر فرزانه» در دست هرکس که افتاد، از خلخالی و لاجوردی گرفته تا همین امروز مصطفی پورمحمدی و سردار قاسم سلیمانی، خون چکان است و بی محابا و بناحق خون می‌ریزد و به‌راستی جایی از خاک وطن باقی نمانده که با خون ریخته شده از آن شمشیر عدالت گستر، گلگون نشده باشد.



امام خودش از «تبعید» آمد ولی با ورودش و تا همین امروز، میلیون‌ها ایرانی میهن دوست و آزادی‌خواه، مجبور به فرار و آوارگی و غربت نشینی و تبعید شدند. او مدعی بود «اسلام عزیز» بالاترین «چیز» است و آزادی معنایی جز «بی بند و باری» ندارد و میهن دوستی و وطن پرستی «کذا و کذا» می‌باشد... البته افکار امام در هر زمینه ی واقعآ «بی نظیر» بود. از نظر او جنگ «مائده آسمانی و نعمت الهی» بود و صلح مترادف با«دفن اسلام» معنی می‌شد و امریکا «هیچ غلطی» نمی‌توانست بکند. او معتقد بود که دانشگاه «مرکز فساد» است و تمدن و مدرنیته «هجمه استکبار» است و مصدق «مشتی استخوان» است و جوانان آزادی‌خواه و روشنفکر «مع الاسف بازیخورده» هستند و «لاکن اقتصاد مال خر است»...



«حضرت امام» که به تصدیق دوست و دشمن، در زمینه سرکوب و قتل و کشتار مردم کشور خودش سرآمد و رکورد دار جباران و جلادان معاصر است و برخی جنایات نظام ولایت فقیه‌اش چه بسا فراتر از محدوده تصور انسان‌ها و ظرفیت حافظه تاریخی ملت‌هاست، گاهآ از اینکه رحمت و رأفت بیش از حدی نشان داده و «چوبه های دار در میادین شهرها» برپا نکرده ابراز تاسف و تأثر می‌کرد.



امامی که ماشین کشتار نظامش به فرمان و فتوای او دهها هزار انسان روشن اندیش و جان شیفته را بیرحمانه نابود و سر به نیست کرده و در گورهای بی نام و نشان و مخفی زیر خروارها خاک مدفون کرده است، نه خودش و نه حتی ولی فقیه جانشینش حاضر نبوده و نیستند بعد از سالیان، لااقل مزار و محل دفن آن عزیزان را به خانواده هایشان اطلاع دهند.

البته قابل فهم است چرا نظامِ بجامانده از آن امام فرومایه‌گان که یک سنگ قبر را نیز از مخالفینش دریغ می‌کند، متقابلآ بزرگترین و پرخرج‌ترین بقعه و بارگاه و آرامگاه را در میان تمامی پیشوایان و امامان واقعی یا دروغین اسلامی یا دینی جهان، برای خمینی برپا میکند. همان «مرقدی» که هرساله با گلاب ناب قمصر کاشان نیز شستشو می‌شود!



اگرچه خمینی در سیاست اهل بندبازی و میوه چینی و بقول خودش «خدعه» بود ولی وقتی بعد از پانزده سال به ایران برمی‌گشت در پاسخ به خبرنگار امریکایی که احساس او را در آن لحظات تاریخی پرسید به صراحت گفت: هیچ!

شاید این از معدود مواردی بود که خمینی خدعه نکرد و ناخواسته حقیقت را گفت. ولی همین مورد بسیار قابل تامل را نیز صادق قطب زاده، مشاور و دستیارش، رفع و رجوع کرد و در جواب سوال آن خبرنگار به نقل از خمینی، البته به زبان انگلیسی و با استفاده از یک ترم دیپلماتیک گفت: ایشان نظری ندارند!



خمینی امامی بود که با «هیچ» آمد و خواسته یا ناخواسته «همه چیز» یک کشور و یک ملت را نابود کرد... ولی از همان فردای بهمن ۵۷، نسلی از آزادی‌خواهان مبارز و روشن‌فکران فداکار و جوانان جلودار، زن و مرد با رنگین کمانی از اندیشه و دیدگاه سیاسی، در مقابل او و نظام ولایت فقیه اش ایستادند، نه گفتند، زندان رفتند و شکنجه شدند و دسته دسته به مسلخ برده شدند، یا به تبعید رفتند و در غربت سوختند، ولی تسلیم نشدند.

این چنین آن امام دروغین، در پیشگاه تاریخ و در محضر داوری مردم ایران و جهان، از ماه به چاه فرو افتاد، و این سنتی شد برای نسل دوم انقلاب و بخصوص نسل جوان امروز ایران که بهرشکل و در هرکجا و در هر زمان که بتوانند، بجای فریب و دروغ بزرگ بازگشت به «دوران طلایی امام راحل» رو در روی میراث خواران خمینی و اصل و اساس ولایت فقیه بایستند تا روز آزادی و پیروزی!

 

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد