تاریخ انتشار:15.06.2015
مکتب فاجعه آفرین خود محوربینی
لبریز از بلاهت فرماندهان سپاه و دست اندر کاران رژیم و ضربه ای که
در راه است
آنچه در این میان مهم است این است که هیچ
کدام از عناصر و صحنه گردانان «دوران طلایی امام» که 8 سال از ده
سال آن در جنگ گذشت، حاضر نیستند خطا ها و مسئولیت تصمیمات فاجعه
بار خود را به عهده بگیرند و در آنچه مربوط به جنگ است البته از
سوی هر دو جناح تلاش بر این است که به رغم این که خمینی قبول آتش و
قطعنامه 598 سازمان ملل را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد، پایان جنگ
را پیروزمندانه برای رژیم جلوه دهند. نکته مهم دیگر این است که در
جنبه نظامی و عملیات جنگی، انچه دائما مورد بحث است عملیاتی است که
سپاه کرده است(که اکثر همراه با کشته ها و زخمی های بسیار بوده و
بابت همین هم سپاه از همه طلبکاری می کند و خود را صاحب کشور و
مردم می داند) و در بحث جنگ 8 ساله ها جز یکی دو مورد استثنایی و
آن هم در یکی دو سال اخیر، از فرماندهان وقت ارتش که در زمان جنگ
در صحنه بوده اند، نه در مورد عملیاتی که خودشان کرده اند و نه در
مورد عملیاتی که سپاه کرده است شرکت داده نشده اند و از آنها به
عنوان کارشناسان مساله(جنگ) پرسیده نشده است که آیا فلان عملیات
سپاه ، با تلفاتی که داده است با ارزیابی درستی صورت گرفته بود و
انجام آن درست بوده یا نه. حتی در سالهای گذشته در چند مورد، ندیده
گرفتن و حذف کردن و یا خفیف و کوچک کردن ارتش در برنامه های
تلویزیونی رژیم به مناسبت «هفته دفاع مقدس»، مورد اعتراض فرماندهان
ارتش قرار گرفته است.* رجایی در بی اعتنایی به تخصص و اصل قرار دان «مکتب» تا آنجا تاکید داشت که می گفت«بچه ها حزب اللهی سد ساختن بلد نیستند، خب اینقدر می سازند و خراب می کنند تا یاد می گیرند». و این دیدگاه در تمام امور گسترده بود و صد البته پیشبرد آن جز بکار گرفتن سرکوب و اختناق و جز تصفیه های مثل «انقلاب فرهنگی» و کشتارهایی که اول در ترکمن صحرا و گنبد (در همان اسفند 57 ) شروع شد و بعد با یورش گسترده در 28 مرداد 58 به کردستان و بعد از سی خرداد 1360 به طور گسترده در سراسر ایران ادامه یافت. اما این حزب اللهی بازی و «مکتب گرایی» ب در جنگ، و برتری دادن مکتب به تخصص که با هدف تخفیف ارتش صورت می گرفت که نیرویی سازمان یافته بر اساس تخصص بود و جنگ زمینه «قهرمان شدن» برای آن را فراهم آورده بود(امری که برای رژیم خطرناک بود و از آن گریزان بود)، آثار مرگباری داشت که نه با فاصله چند سال بلکه خیلی فوری و در صحنه عمل در پی هر تصمیم و عملیات جنگی ظاهر می شد و دهها هزار کشته و صدها هزار زخمی معلول به جا گذاشت. عملیات کربلای چهار که حالا جنازه غواصان آن را سر دست بلند کرده و می خواهند در آستانه از راه رسیدن «خبرهای بد هسته ای» از آن «شور و اشک» مردم را«کاسب» شوند، در اوائل دی 1365 صورت گرفت. هفت ماه قبل از آن محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در سخنانی در 10 خرداد 65 در فرمایشاتی که از «مکتب» بیخردی و رجایی گونه اش در آمده بود گفت:« تا کنون تنها 2 در صد از نیروی مردمی و 12 درصد از نیروی اقتصادی کشور به کار گرفته شده است و بر اساس طرحی تمام هنرستانها و... شروع به ساخت مهمات و اداوت نظامی خواهند کرد این طرح روز جهانی قدس اعلام می شود... رزمندگان ما برای پیروزی احتیاج به هواپیما و تانکهای پیشرفته ندارند، تنها کافی است ما چهار برابر عراقی ها نیروی پیاده با اسلحه سبک وارد میدان کنیم تا بردشمن صهیونیستی غلبه کنیم» این نابغه نظامی سپاه پاسدار نظام خمینی اظهار امیدواری کرد که «با سرعت، 8 میلیون جمعیت» به جبهه اعزام خواهد شد. او برای استحکام فرمایشات خودش و این که مخش امام گونه کار می کند، گفته هایی از خمینی را یاد آوری کرد و گفت«امام می فرمایند که این بار بایستی همه به جبهه برن خواهران ما پدران ما، حتی کودکان ما هم بایستی برنامه خودشان را در جنگ مشخص کرده باشند.»! همین آدم بود بعد که بعد از شکستهای سنگین و پر از انبوه جنازه، دو سال بعد از این فرمایشات لیستی از نیازها از تسلیحات مدرن شامل هواپیما و توپ و تانگ را برای یافتن توان ادامه دادن جنگ به خمینی فرستاد. خودش در مصاحبه تلویزیونی در برنامه «سطر نانوشته» مبلغ آن را نزدیک به چهار میلیارد دلار در زمان تنظیم آن لیست دانست و مدعی شد دولت می توانست آن را تامین کند. علاوه بر آن او همراه آن در خواست، پیشنهاد تولید سلاح اتمی و لیزی برای یافتن توانایی پیروز شدن بر صدام را در چند سال بعد داده بود. حال اینان تدرکاکتی برای استفاده هرچه بیشتر تبلیغاتی از جنازه های قربانیان عملکرد های «مکتبی» خود را داده اند. اما باید نسل جوان بداند و مردم به خاطر بیاورند که آن جنگ 8 ساله در هفته اول با آمادگی پذیرفتن آتش بس از سوی عراق و پرداخت غرامت به ایران(با تامین آن از سوی کشورهای مختلف - عمدتا نفتخیزعرب) قابل پایان دادن بود. انبوه جنازها در جنگی میهنی و تحمیلی به مردم تحمیل نشد. در راه پوچی بود که خمینی با افکار ارتجاعی اش پیش گرفته بود. خود محوربینی و زیاده طلبی های بلاهت باری که مطلقا ربطی به منافع مردم ایران نداشت. آن تمایلات و هدفها که در شعارهای «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» و فتح قدس از راه کربلا» و به طور مبسوط در پیام خمینی به مناسبت مراسم حج در تابستان سال 1366 منعکس است***، سبب ادامه 8 ساله آن و آن همه کشتار و ویرانی شد و اکنون ادامه راه خمینی با زیاده طلبی های بلاهت بار و مصیبت آفرین خامنه ای در رویای ایجاد «خاورمیانه اسلامی» و «تمدن اسلامی» و تمایلات فرماندهان بیشعور و جنایتکار سپاه در «صدور انقلاب اسلامی» برای حفظ اقتدار و یکه تازی خودشان در داخل مشکلات و آسیب های فراوان ایران و مردم ایران را سبب شده و محتمل است که شکست در گفتگوهای مربوط به فعالیتهای اتمی رژیم، کشور و مردم را در شرایط بسیار ناگواری قرار دهد. اما اینبار رژیم با آمریکا و اتحادیه اروپا طرف است و با ابلهی مثل صدام حسین طرف نیست که با حمله و اشغال کویت و انداختن خود گرداب خود ساختهِ در افتادن با آمریکا و متحدانش به خاطر اشغال کویت، فرصتی برای رژیم فراهم کرد که عوارض آن زهر و شکست و تحقیر شدن خمینی را در سایه قرار داد و چند سال بعد هم فاتحه رژیمش با حمله آمریکا به عراق در بهار سال 2003 خوانده شد. اینبار در جنگ و دعوای رژیم بر سر مساله اتمی، که جنگ خصوصی خامنه ای و سپاه است با غرب و ربطی به منافع ملی ندارد، برای خامنه ای و سپاه پیروزی در کار نیست. در هر حال چاره ای جز «سیلی خوردن» و سرخم کردن ندارند.
این نه تنها به زیان مردم ایران نیست،
بلکه سیلی خوردن وذلّت دسته اشراری که 36 سال است خون مردم را به
شیشه گرفته اند و به غارت دارائی مردم ایران مشغول اند و فساد
دستگاه قضایی شان که – بخشی از دستگاه سرکوب اختناق است- چنان است
که فرمانده سابق نیروی انتظامی، پاسدار احمدی مقدم، همین چند روز
پیش در اظهاراتی گله مندانه گفت پول در آن همه کار می کند، به نفع
مردم است. بگذار قائلان فرزندان آزاده و مبارز مردم، کسانی که
دستشان به خون روشنفکران ترقیخواه و مردم دوست کشور آلوده است و
مطبوعات و انتشارات و سینما و موسیقی را از زمان به قدرت نشستن
خمینی پلید تا کنون در سانسور و اختناق قرار داده اند و کار و
زندگی را برای فرهنگسازان کشور دشوار کرده اند و کنسرتهای موسیقی
را بهم می ریزند و ممنوع می کنند، این قاتلان ستار بهشتی ها و
فرزاد کمانگر ها، اینهایی که نسرین ستودها و نرگس محمدی ها را
زندانی و فرزندان آنها را مضطرب می کنند، و دختران و پسران جوان را
به خاطر انتقادی مسالمت آمیز به سالهای طولانی زندان محکوم می کنند
تا به گمان خودشان عمر رژیم منحوسشان را درازتر کنند، به خاطر
عملکردها و زیاده طلبیهای خودشان «پس گردنی» دریافت کنند و تحقیر
بشوند، تا برسد زمانی که مشت کوبنده خلق بر سرشان فرود بیاید و
طومار عمر ننگین این رژیم را درهم بپیچد.
________________________________________________________ توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد