مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 08.08.2014

 فصل بحران

 ترجمه منوچهر هزارخاني




كتاب فصل بحران، نوشته فيلسوف فرانسوي ميشل سر ، با ترجمة منوچهر هزارخاني، در70صفحه منتشر شده است.
ميشل سر فيلسوف معاصر، هرچند در فرانسه بسيار سرشناس است، اما، براي فارسي زبانان كمتر آشنا است. او از زمرة فيلسوفان آرمانخواهي است كه با ارزشها و معيارهاي خاص خود به ارزيابي مسائل عام بشري مي پردازد و در اين زمينه تأليفات متعددي، از قبيل «قرارداد طبيعي»،«افسانه فرشته ها»، «آدم شدن»، «شر اخص» و «جنگ جهاني» و... دارد. از آنجا كه وي يك فيلسوف است در اغلب آثار خود نمي خواهد چيزي را اثبات كند. زيرا اثبات هرچيز راه به علم مي برد. بلكه او سعي دارد تا مانند فلاسفه آرمانگراي ديگر خواننده خود را «قانع» كند. اين قانع كردن است كه راه به سياست و تبليغ مي برد.


ميشل سر در اين كتاب كوچك، اما پر محتوا، به ارزيابي بحراني كه سراسر زندگاني انسانها و جهان معاصر را فراگرفته مي پردازد. او برداشت خاص خود را از «بحران» دارد، و توضيح مي دهد كه بحران (crise) ريشه اي يوناني از واژه «كرينو» دارد كه به معناي قضاوت كردن است. يعني در هر بحران يك قضاوت نهفته است. بحران به اين معنا راه به يك تصميم گيري مي برد. وي معتقد است كه بحرانها نهايتا انسانها را به يك دو راهي مي رسانند كه در يك نقطه بايد انتخاب كنند.


ميشل سر خود را در جهاني مي يابد مملو از بحرانهاي مختلف. بحرانهايي كه الزاما انتخابهاي جديد را طلب مي كنند.نويسنده در آغاز كتاب خود توضيح مي دهد كه يك زمين لرزه ممكن است فقط يك چين روي زمين بيندازد؛ و يا حتي ممكن است براثر زمين لرزه هاي پياپي، گسلهايي بزرگ نظير آنچه كه در ايسلند شاهدش هستيم به وجود آيد؛ اما اگر به صورت عميق تري به اين گسلها نگاه كنيم درمي يابيم كه شكافهاي عظيمي در لايه هاي زيرين زمين وجود دارد كه قابل رؤيت نيستند. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه در مسائل اجتماعي نيز بحران مالي و بورسي جهان امروز افشاگر و پنهان كننده گسست هايي هست كه «از نظر زماني از تمام طول تاريخ فراتر مي روند».


اما نكته مهم در انديشه ميشل سر اين است كه اين وضعيتهاي بحراني جديدرا به دور از تكرار مي داند. از نظر او بحرانهاي جهان معاصر راه به تصميم گيري هايي مي برند براي ساختن يك دنياي جديد با ارزش هاي جديد و متفاوت با گذشته. وي توضيح مي دهد كه: «درمان شدن حالت جديدي را نشان مي دهد كه با هزينه جديد، براي ارگانيسم پيدا شده است. بحران، بدن را يا به سمت مرگ مي راند يا به سوي حالت تازه اي كه بدن به اختراع آن واداشته مي شود» از اين نقطه به بعد ميشل سر به نقش انسانها در ساختن دنياي جديدشان مي رسد و سؤال مي كند: «بحران مي تواند يك زندگي جديد اختراع كند! آيا ما نمي توانيم؟» پس بايد به جستجوي راه هاي جديدي پرداخت. راههايي كه البته ناشناخته هستند و «به هرحال هيچ چيز هيجان انگيزتر از اين راهجويي نيست» در ادامة بحث ميشل سر با شادماني از نقش سازنده انسانها براي مداخله در سرنوشت خود سخن مي گويد و مي نويسد: «دلم مي خواهد انشاها، ترانه ها، شعرها، هزاران متن پر حرارت بنويسم تا همه زنان و همة مردان را براي مداخله كردن، در وقت و بيوقت، در همة امور عمومي، چه مربوط به خودشان باشد و چه مروبط به خودشان نباشد تشويق كنم»


در صفحات بعدي كتاب ميشل سر به طور مشخص تري به بررسي مهمترين بحرانها مي پردازد و از ميان آنها به بحرانهاي مربوط به «كشاورزي» «حمل و نقل»، «سلامتي»، «جمعيت»، «رابطه ها» و «منازعات» اشاره مي كند. اما فراتر از همة اين مقولات بحراني فراگيرتر تمامي زندگي ما پوشانده است. ميشل سر تأكيد مي كند كه «به جاي حرف زدن فقط از فاجعه مالي» «بهتر آن است كه به اين تجربه روشن و كلي گردن بگذاريم كه مجموعه نهادهايمان اينك در بحراني قرار گرفته اند كه از حد تاريخ عادي بسيار فراتر مي رود». وي خواننده كتاب خود را در برابر اين پرسش قرار مي دهد كه «حالا به من بگوييد چه چيز در بحران نيست؟»


در نبردي كه براي عبور از بحران جريان دارد ميشل سر به انتقاد از هگل مي پردازد و مي گويد در جدال «خدايگان و برده»، هگل طرف پيروزمند را برده مي نامد در حالي كه :«فيلسوف كناره گرفته از دنيا فراموش مي كند كه بگويد اين مبارزه در كجا جريان دارد؟ در ميدان «اعتصاب»، در فضاي كم درخت وسط يك جنگل، روي يك رينگ سومو؟» ميشل سر اضافه مي كند كه «بازي دو طرفه كه توده ها را به هيجان مي آورد و تنها انسانها را در مقابل هم قرار مي دهد ـ خدايگان در برابر برده، چپ در برابر راست ، جمهوريخواهان در برابر دموكراتها، فلان ايدئولوژي در برابر فلان ايدئولوژي ديگر، سبزها در برابر آبي ها.... به محض دخالت طرف سوم تا حدي از بين مي رود. و چه طرف سومي! خود جهان. اين جا ، شن روان ، فردا شرايط اقليمي. آب و هوا، آتش، زمين، گياهان، و جانوران ، مجموعة انواع زنده كه كمي دورتر به آن بيوژه نام داده ام» از اين نقطه ميشل سر به تئوري جديدي مي رسد: «پايان بازي دو طرفه، آغاز بازي سه طرفه. اين ، وضع كلي عصر حاضر است»


ميشل سر توضيح مي دهد مثلث «علوم، جامعه، بيوژه» يك بازي سه طرفه واقعي و نو: دو طرف انساني و اغلب درگير با هم ، به علاوه آن يكي كه ما را هم مي فهمد. اينها هستند آن سه رابطه و نه فقط يك رابطه؛ اين است يك سطح سه گوشه و نه يك خط واحد». اين فيلسوف انسانگرا در ادامه تئوري خود به «اخلاق»ي جديد دست مي يابد وي تاكيد مي كند كه در جهان عبور كرده از بحران، ديگران جهنم ما نخواهند بود. بلكه: «آن ديگري، گاه برادرمان، آن كه به زبان ديگري حرف مي زند يا با آداب و روسم ديگري زندگي مي كند ، مردم شناسي و علوم انساني ـ در اين مورد واقعا انساني ـ اندك اندك به ماد ياد دادند كه اسكيمو يا بومي، بيشتر شبيه ماست تا متفاوت از ما. از اين هم بيشتر، اين تفاوت حتي باعث غناي ما مي شود»
 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد