مقاله

 

 

گلایه های سپتامبر

hoshyaresmaeil@yahoo.com

 

چند روزی رمق نداشتم ، با خودم کلنجار میرفتم ، با خودم دعوا داشتم . این جنگ و تضاد درونی از ساعت 9 صبح روز اول مهر ماه شروع شد . تعدادی عکس از کتابهای درسی به دستم رسید و بد جوری دلم گرفت . از ریش و تسبیح در دست دارا ، تا چادر بر سر سارا و...... همه چیز برایم غریبه بود ، دارا و سارا هم بوی گند گرفته بودند. با خودم گفتم دلیل خاصی ندارد برای دلگیری ، فعلا همه جا را گند گرفته ! اما دلم گرفت ، از همون حالتهایی که هر چند وقت یک بار خرخره آدم را فشار میدهد تا مرز خفگی ! همه چیز تو ذهنم آویزون و حیرون بود . ریز و درشت....سیاسی و بقیه ها !

موسوی و منتظری مشغول تبادل افکار و نامه نگاری هستند !

دوستی در یک کشور پناهنده پذیر راهی تیمارستان شد !

سازمان مجاهدین خلق چند مرکز دیگر اتمی رژیم را مثل همیشه سر بزنگاه افشاء کرد !

 اکبر گنجی در نیویورک در جای مارتین لوترکینگ پا گذاشت و پروژه ایی جدید را استارت زد ! ( موضوع پروژه : نجات جنبش سبز و بررسی خطراتی که نظم نوین اسلامی را تهدید میکند ! ) زمان استارت : شنبه 26 سپتامبر 2009 ....بیچاره لوترکینگ یا بیچاره گنجی ، که فکر میکنه میتونه لوترکینگ رو هم رنگ کنه ؟!

چند پیام داشتم که مشترکا به من معترض بودند و گفتند بی ادب و بی تربیت !

نزدیک به 200 پناهنده را یهویی از فرانسه اخراج کردند !

کلا دلیل یا دلایل ؟ والله نزانم !

دلیل یعنی چه و اصلا چه معنی داره ؟

این را یک افسر ارتش امریکا در زندان تیف به ما گفت . وقتی از او پرسیدیم چرا و به چه دلیل زندانی امریکا هستیم ؟ جواب داد : سوالتان بی معنی است دنیای سیاست که نیاز به دلیل ندارد . ولی حالا که اصرار میکنی ، دلیل زندانی بودن اینه که رنگ پیراهنت آبیه !

اون درست میگفت .با رژیم اسلام در ایران به عنوان دزد و قاتل و تروریست ، مذاکره و معامله هم میشود کرد و کی از اونا بهتر ؟ دلیلش مهم نیست و مهم نیست که چند میلیون آواره و دربدر و حداقل متناقض و سرخورده میشوند . مهم این است که میشود به تن دراکولا ی اسلامی لباس دیپلمات کرد و آنها این کار را کردند !

چه فرقی میکند 200 پناهنده اخراجی از فرانسه افغان بودند یا ایران یا عراق و یا هر جای دیگر . تازه ما چشممان باز شد تا از بعضی کشورهای پناهنده پذیر تشکر کنیم که یک نفر به یک نفر منفی و اخراجی میفرستند !

دنبال دلیل برای نظم نوین و ارزشهایش و ضد ارزشهایش نباید باشی . تازه پناهنده باید دلیل بیاورد که چرامجبور به فرار شده ، آن هم از کشورهایی مثل ایران و افغان و عراق ، که از سر و ماتحتشان دموکراسی و آزادی و نعمت میبارد ( به جان ننه نظم نوین ) . تازه از انتخابات دموکراتیک بیرون زده اند ، اهل معاملات میلیاردی با همه هستند و....! آنوقت یه عده مریض و خالی بند ، آن همه آسایش و امنییت و نعمت را ول کرده و با هزار ریسک و بازی با جانش و هزاران دلار خرج ، خودش را به جایی رسانده که دقیق نمیداند کجاست !

به همان جایی که پناهنده و مهاجر و آواره هم یکی از تبعات سیاستهایشان است . بعد بازار نیروی کار که اشباح شد و نظم نوین به فکر طرحی نوین برای بیکار کردن اتباع خودش هم هست ...به همه نوع راه بند و محدودیتی فکر میکنند به جز نیم نگاهی به سیاستهای خودشان ! تازه این همه از آثار سیاستی است که پیش زمینه جهانی شدن است ! وای به روزی که بگندد نمک !

نگویید این چه ربطی به اون داشت ؟ ربط دارد جانم ، خیلی هم زیاد . فقط نیازی به دلیل ندارد !

تازه این که چیزی نیست . هفته پیش به اطلاع من رساندند که ریختن زباله های آشپزخانه در محوطه کمپ کار توست ! سه دور عارفانه و مولایی دور خودم چرخیدم و گفتم جدی ؟ کی و کجا و چطور ؟! که گفتند ما خودمان هم نمیدانیم . سام بادی میگوید کار توست . گفتم میشه لطفا این سام بادی رو معرفی کنید تا از نزدیک گفتمان فرهنگی کنیم ؟ گفتند : نه نمیشه .

بی خیال بابا . درسته که شناسایی و برخورد با تروریستهای بهداشتی و تروریستهای صوتی کار مسئول کمپ است و این هم درسته که من خوشم میاد به هر آشغالی در زمینه سیاسی و ایدئولوژیک گیر بدم ، ولی به جان همتون دیگه ذهنم نمیکشه تا به آشغالای آشپزنونه و استفراغ بعد از بد مستی فکر کنم ! خیلی کنجکاو دیدن سام بادی بودم ولی خب نشد ! بگذریم .

عجب مقاله ایی نوشته بود و گفته بود : دشواری و سختی راه در " مقاومت " ربطی به قبول کردن انتقاد و تغییر استراتژی و یا پذیرش اشتباهات ندارد !

ذهنم شلوغ بود و در لحظه به ذهنم نزد که واقعا منظور نویسنده چه بود ؟ آیا اگر نیرویی بپذیرد که سالها در مسیری اشتباه قدم زده ، این به معنی کوتاه آمدن از آرمان است یا جلو گیری از تکرار خطاهای مکرر و منطقی شدن ؟

کردها یک مثلی دارن که میگه : برو تو کوچه دعوا کن ولی تو خونه بیکار نشین ! از این بابت انگار حق با آن نویسنده است و برای من هم از این زاویه قابل درکتر است . یعنی کسانی که قبل از هر چیز سیب زمینی نیستند ! آخه خیلی ها  شب و روز قار قار میکنن که من سیاسی نیستم ! در گوشه آشپزخانه ، تریاک و عرق و موزیک و حشیش و....خیلی هم زور بزنن در اوج سر خوشی ، یه چند تا فحش هم یواشکی میدن . اونقدر یواش که معلوم نیست به کی میگن ! این گونه موجودات همه جا هم جایشان است ، از همه زودتر مسائل شان حل میشود ، در کوتاهترین زمان بهترین جوابها را در هر زمینه ایی میگیرن !

ولی وقتی پای انتخابی جدی و سرنوشت دیگران در میان است . وقتی " موضوع انتخاب " دیگر محدود به پول و سکس متنوع نیست . وقتی سقف خوشبختی خوردن چلوکباب و پیاز و دوغ نیست . وقتی صرفا پاسخ دادن به غرایز ، اسمش زندگی نیست ، آنوقت قضیه فرق میکند . هر عقل سالمی در انتخاب راهی سخت هدفی را دنبال میکند . مثل کوهنوردی که برای هدف مشخصی میزند به کوه . یا راهبلد است و راهنمای عده ایی در کوه و یا خودش عاشق کوه است و اصلا دوست دارد برود نوک قله و با کله بزند تو صورت کوه و بعد خونین و مالین برگردد البته اگر چنین پدیده ایی برگشتی در کارش باشد ، تا اینجای قضیه موضوع به انتخاب خود شخص برمیگردد . ولی وقتی پای زندگی دیگران در میان است راهبلد حق ندارد هر غلطی دلش خواست بکند و جوابگو هم نباشد چون همه به صورت زنجیر به هم متصلند . حال اگر راهبلدی در وسط راه بقیه را پیچاند و غیب شد دیگر آرمان و عاشورا و ایدئولوژی و  دست خر چاره کار نیست ! آنوقت متوجه میشوی که ژن خیلی از واژه ها عوض شده !

البته در صحنه سیاسی همه ظاهرا این کاره هستند . قیام مردم را سرکوب میکنند و از سرکوب قیام لذت میبرند و بعد در دنیای خودشان مشغول کار خودشان میشوند .

رفسنجانی و خبرگان لباس رهبری را برازنده خامنه ایی میداند ! منتظری و موسوی دنبال راه حل خودشان هستند ، سازمان مجاهدین تک خال تکراری افشای اتمی رو میکند ، غرب یک مهلت سه ماهه دیگر به رژیم میدهد و اصلا انگار نه انگار مردم خواهان تغییرند ! کی به کیه ؟ همه مشغولند . خره خراطی میکرد...اسبه اتم افشا میکرد....اسلام نمد مالی میکرد....خرسه استارت پروژهای جدید میزد...روباه ملا شده بود شرق و غرب و درس میداد !

راستی اوباما یه جوک قدیمی رو جدیدا تکرار کرد . " گزینه حمله نظامی به ایران منتفی نیست ! " این جوکی بود که بوش خیلی آن را تکرار کرد بیچاره اون ابلهانی که به این خر بازار تبلیغاتی دمیدند و همه پرسی های آنچنانی در رسانه های آبگوشتی خودشان راه انداختند ! جنگ آری یا نه ؟

نه جانم ، امیدوارم این بار مثل دفعه قبل بیخودی شلوغش نکنید . اینا اینکاره نیستند ، یعنی اهل جنگ هستند ولی نه با پاره تن خودشون ! والا اگر چنین قراری بود بهترین زمان همان دوران 8 سال بوش بود !

بگذریم .

هر راه سختی به معنی درستی یا حق بودن نیست . هر راه آرمانی را افراد میتوانند در کادر انتخاب شخصی خودشان ، از آن هر تعبیر و استفاده ایی داشته باشند . در صحنه سیاست زمینی اما ، یک خروار خدا و بهشت و آرمان هم داشته باشی با یه مثقال روغن بادام عوض نمیکنند تا رو دلتان باز شود ! نمیشود که جلودار و علمدار و افشاء کننده بمبهای اتمی باشی و هر سازی خواستی بزنی ، آنوقت برای بقیه نسخه عاشورا و بهشت و دنیای باغی بپیچی ...بعد هم سوزنتان گیر کند که چون راه سخت است پس حق با ماست ! هر کوره راه و بی راهه ایی و راه سختی ، الزاما به معنی درستی آن راه نیست اما به معنی حماقت و ابلهی هم هست !

یاد موضوعی افتادم مربوط به سالهای پیش ، آن زمانی که من هنوز عضو مجاهدین و در قرارگاه اشرف بودم .

معمولا هر سال یک یا دو بار مسعود رجوی نشستی بزرگ بر پا میکرد که در آن نشست مباحث مختلفی ، از جمله اشاره ایی به مسائل سیاسی انجام میگرفت . یکی از بحث های مسعود رجوی که همیشه تکرار میشد مربوط به استحاله ناپذیری رژیم بود ، و تابلوها و دلایلی که چرا رژیم استحاله ناپذیر است !

یکی از تابلوهای استحاله ناپذیری رژیم ولایت فقیه را مسعود رجوی اینگونه شرح میداد :

رژیم استحاله ناپذیر است چون تنها امکان یک استحاله واقعی در درون رژیم اسلامی ، شخصی بود به اسم بهشتی که هم توان و هم ظرفییت و هم امکان استحاله این رژیم را داشت . و ما مجاهدین با زدن بهشتی این امکان را از رژیم گرفتیم تا رژیم استحاله ناپذیر شود و سلاح واجب ! چون انتقام تاریخی خون حسین وظیفه ما مجاهدین است که بگیریم و راهش هم سلاح است !

سوال از هر فرد یا نیرو و جریان مخالف رژیم : آیا برای شما مهم این است که این رژیم چگونه گورش را گم کند و یا مهمتر این است زودتر گورش را گم کند ؟!

آیا گرفتن تنها امکان استحاله رژیم ، بر اساس آرمانخواهی و ایدئولوژی ، به معنی حقانییت راه است ؟

آیا اگر همین امروز ثابت شود که یکی از همین رهبران کذایی در ایران ، اعم از موسوی و کروبی و دیگران ، توان بردن این رزیم به سمت استحاله را دارند ( هر چند ذهنی است ) آیا باید رفت و اینها را از میان برداشت ؟

چرا تفکرات آرمانی و آسمانی معمولا در سن 70 سالگی متوجه میشوند که مرغ سیاست با خروس ایدئولوژی فرق میکند ؟ مرغ سیاست همیشه 2 پا دارد . یعنی حداقل 2 پا دارد . تازه الان و بعد از اومدن احمدی نژاد به نیویورک ثابت شد که مرغ سیاست 10 پا هم میتواند داشته باشد !

من هم با آن نویسنده کاملا موافقم که گفته بود : هر کلمه ایی ژن مخصوص به خودش را دارد . وزن و قافیه و معنایش همان است که همان است !

مثل کلمه یا واژه عاشورا ، چه در 1400 سال پیش و چه الان و چه 1400 سال بعد ! و یا کلمه حماقت  ، که  اصل معنی آن در عاشورا نهفته است .و یا واژه " مقاومت " را که سوار بر عاشورا و حماقت کنی ، آنوقت ژنش یک چیزی میشود که هر کسی توان تشخیص ندارد تا توضیح دهد این مقاومت در حماقت یعنی چه ؟!

راکب سیاست که بر مرکب عاشورا سوار شد مسیرش همان مسیر ترکستان است . و وای بر کسانی که ادامه همان حماقتها و مسیر را هنوز هم توجیه میکنند !

 

صبح یک شنبه هوای ژنو خاکستری بود و من پشت میز نشستم .

 

اسماعیل هوشیار

ژنو

27.09.2009

 
 

  

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد