مقاله

 

 

گریه امیر کبیر








در سال 1264 قمری ، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیر کبیر آغاز شد...

با عرض معذرت از اینکه داشتم بدون توضیح وارد گریه امیر کبیر میشدم. اولا که مطلب" گریه امیر کبیر" را چند روز پیش دوستی زحمت کشیده و آن را پیدا و برایم ارسال کرد ، که با خودم گفتم : چه جالب....با تشکر از " م ، م "

نه اینکه فکر کنید که مثلا از گریه آدمی مثل امیر کبیر خوشم آمده باشد.....ولی از گریه و خنده ایی که مفهومی داشته باشد ، بیش از حد خوشم میآید!
دوما منظورم از امیر کبیر واقعا میرزا تقی خان امیر کبیر است....و نه این یارو رفسنجانی که با کمک ملی مذهبیون زور زد تا بچپد در تاریخ ایران . به خودش لقب سردار سازندگی هم داد! باور کنید دروغ نگفته و کلی حساب بانکی و از این چیزها ساخته.

و سوما چرا از دلیل گریه امیر کبیر شروع کردم ؟ مگر میلیاردها آدم دیگر در روی کره زمین بدون دلیل گریه میکنند و یا میخندند ؟ هر کس دلیل خودش را دارد و تازه اگر جماعتی هم پیدا شدند که مثلا با چنین احساسی غریبگی کنند ، سریع دولتشان برایشان کلاس آموزشی خنده میگذارد و یادشان میدهد که به چه شکل در روز چند بار و چند لحظه ایی بخندند.....چون فهمیده اند که در راندمان کار تاثیر دارد....مثل ژاپن !
گریه هم که اساسا نیاز به کلاس ندارد. در تمام کره زمین همه با این احساس آشنا هستند و همه هم دلایل محکم خودشان را دارند .

چند وقت پیش خانمی را دیدم که با حالت بسیار متاثر کننده ایی ، زار زار گریه میکرد . علت را پرسیدم که گفتند : سگش اسهال گرفته و خانم خیلی ناراحتند !

در یک مراسمی آقایی را دیدم که شانه هایش از هق هق گریه تکان میخورد.....باز هم علت را پرسیدم که گفتند : پسرش برای یک هفته به آمریکا رفته ، تا بگردد و آقا دلش گرفته !

عده ایی هم برای عاشورا......آن یکی برای نبردن مدال طلا......این یکی برای فوت پدرش......و خلاصه 95 درصد از دلایل برای همه آدمها در همین رنج و از همین جنس است و همه هم به استدلالات خودشان ایمان دارند و آن را کاملتر از بقیه میدانند . عاشورایی گریه آن خانم را به خاطر سگش مسخره میکند و آن خانم هم عاشورایی را.....

من نه قصد تبلیغ و ترویج گریه را دارم و نه مزمت آن را میکنم . گریه یک احساس طبیعی و انسانی است . عکس العملی که در اوج شادی هم آدمها از خودشان نشان میدهند. اما گریه آدمی مثل امیر کبیر ، آن هم در بیش از صد و پنجاه سال پیش و آن سطح آگاهی در جامعه ایران ، که حالا در آخر این مطلب ، داستان را خواهید خواند ، چیز دیگری است .

اگر کمی ظرافت و حوصله به خرج دهید و همان خط سیر را تا به امروز دقیق تر نگاه کنید ، آنوقت بیشتر پی به مفهوم گریه امیر کبیر خواهید برد . سطح آگاهی در آن دوران همین بود که" عده ایی و یا همه به جز عده ایی ،" فکر میکردند که واکسن زدن باعث رفتن جن در خون آدم میشود و ........

در همین چند وقت پیش و زمانی نه چندان دور ، جماعتی عکس خمینی را در ماه دیدند . همان کره ماهی که در زیر پای فضانوردان کافر، سالها پیش از خمینی فتح شده بود .

همین چند وقت پیش و زمانی نه چندان دور ، عده ایی دور آغای خامنه ایی جمع و یا هجوم برده بودند و آغا یک چیزهایی را با اخ و تف خودش قاطی میکرد و آن چیز تبرک شده را کف دست آدمها تف میکرد !

همین چند وقت پیش و زمانی نه چندان دور ، وقتی یک تیم عملیاتی برای ماموریت از داخل قرارگاه اشرف به داخل ایران میرفت ، اغای مسعود رجوی با دست مبارک بروی تیم گلاب میزد و تبرکشان میکرد . همان تیمی که به شیراز رفت و در ماموریت کشته شد و چون ارتباط قطع شده بود ، خانم مهوش سپهری در نشست گفتند که ما فکر میکردیم که خیانت کرده و فرار کرده اند !

همین چند وقت پیش و زمانی نه چندان دور ، در روزنامه ها و مطبوعات سراسر دنیا خبر دادند که یک مجسمه از مریم عذرا در یک جایی اشگ میریخته و دانشمندان مشغول بررسی واقعی بودن اشگها هستند !

همین چند وقت پیش و زمانی نه چندان دور ، از ایران خبر رسید که عکس یک آغایی را روی دیوار دیده اند و جماعتی در حال مالیدن خودشان به دیوار هستند .....

در هر نقطه ایی از کره زمین ظاهرا این خریتها فقط شکلش فرق میکند . مثلا اشگ ریختن مجسمه مریم و عیسی و موسی و.......قرنها است که ادامه دارد .از کتاب و فیلم گرفته ، تا نقل قول و ......هر از چند گاهی خبری از اشگی میآید ، تلنگری یا صیقلی به باورهای خرافاتی و پوچ میزنند و حضور خودشان را در ذهن و قلب جاهلان تثبیت میکنند ، و عجیبه که نزدیک به 3000 سال است این مجسمه های مریم و عیسی و موسی و ......فقط اشگ میریزند و چرا یک بار خبر نمیدهند که مجسمه ایی در فلان جا در حال شاشیدن دیده شده است ؟!

البته این از نظر شرعی اشکال به وجود میآورد ، چون شاش مجسمه زنان را اگر بخواهند نشان و خبر بدهند ، آنوقت باید شورت مجسمه را پایین بکشند . تا معجزه شاشیدن مریم را همه باور کنند .

در ایران قضیه فرق میکند ، البته نه کیفا . در ایران معجزه از طرف زنان ممنوع و نهایت کفر است .یک دکانی هست که به آن حضرت معصومه میگویند . این کوچولو در کودکی مرد و اگر هم معجزه ایی داشته فقط در گهواره بوده که بهتره از خیرش بگذریم .

معجزه ها در ایران همه مردانه هستند ، از امام رضا گرفته تا امام خمینی ....و معجزه اصلاحات خاتمی و معجزه نور مهتابی بالای سر احمدی نژار در سازمان ملل و......الی آخر.....! به همین خاطر شما هیچوقت حتی در صحنه سیاسی و یا یک مانور خالی بندی ، نخواهید دید که شورای نگهبان کاندیداتوری زنی را برای کاخ سعد آباد به رسمییت بشناسد .

چون بر طبق قوانین و فتاوی خودشان : اولا رجال یعنی فقط مردان......

دوما کاخ ریاست جمهوری که برای زایمان رئیس جمهور نمیتواند تعطیل شود ، این باعث ننگ و آبروریزی خدا میشود....

سوما همین که 2 تا نماینده زن در مجلس اسلام نشان داده میشوند و یک شیرین عبادی هم اجازه دارد که جایزه نوبل بگیرد و در خارج ایران روسری بردارد.....از نظر معجزه گران رجل ، به اندازه 10 قرن حقوق زنان پیشاپیش پرداخت شده است !

دیگر چه مرگتان است....بیخود هم نق و نوق نزنید ، تا رجل معجزه گر و نریمانهای مکتبی در راس امور هستند از کاندیداتوری ضعیفه های زینبی خبری نیست .

آقا جان اصلا شدنی نیست . شورای نگهبان کاندیداتوری یک زنی را تصویب کند و بعد در میان آن همه عنصر رجل و نرینه و با تجربه و با برنامه ریزیهای پیچیده در جمع آوری رای و جذب و مشارکت عمومی در امر شیره مالی انتخابات ، فاطمه قلمبه ایی فرضی که فرضا تایید میشود ، باید برود غاز بچراند.....مگر اینکه از قانون معجزه استفاده کند ، که داستان خیلی جالب میشود ! آنوقت در چنین شکلی فاطی باید اول از همه از شورای نگهبان بخواهد که یک تبصره برای به رسمییت شناختن معجزه از طرف زنان تصویب شود !

احتمالا همه یادشونه که در دوره های قبلی هر کاندیدایی برای جذب مشتری به چه نو آوریهایی دست پیدا میکرد . یکی از انواع رایج این جذب مشتری ، دادن غذای مجانی در شعبات تبلیعاتی بوده و است . سفره هر کاندیدایی هم بستگی به پول و چپاولی است که طی سالیان انجام داده اند . البته به جز این آخری یعنی محمودی که قضیه اش استثنایی است .ولی در رابطه با بقیه باید جدول بندی داشته باشید تا بدانید که به چه روشی برای حداکثر استفاده از این زمان کوتاه ، که 4 سال بعد دوباره تکرار خواهد شد آماده بود و خیز برداشت .

در برنامه هر کاندیدایی برای جذب مشتری باید چند محور ثابت باشد که کلیدیترین موضوع نوع غذا است .
به عنوان مثال :
شعبه خاتمی : کباب سلطانی با کره و ماست موسیر و مخلفات دیگر.....
شعبه رفسنجانی : خورشت فسنجون با نوشابه بی گاز و سایر مخلفات..
شعبه کروبی : خورشت قورمه سبزی با پیش غذای آش ترخینه و .........
شعبه قالیباف : کباب کوبیده با گوجه بدون برنج با دوغ و پیاز و................
شعبه میرحسین موسوی : پیش غذای سیراب و شیردون و غذای اصلی هم باقالی پلو با یه چیزی....

بعد از صرف غذا به جای صلوات به روح امام ......اگه آروق سلطانی هم بزنید قبوله ، خود خدا گفته قبوله!


و به همین شکل تا ته این داستان را میتوانید تصور کنید . حالا آن فاطی زینبی فرضی را که گفته بودم وارد صحنه شده است......یعنی اول فرض کرده اییم که شورای نگهبان تن به معجزه ایی داده باشد برای باز هم سر کار گذاشتن دنیا برای چند صباحی دیگر ، بالاخره با کاندیداتوری یک زن موافقت کرده و فاطی قلمبه زینبی ، لیست غذاهای کاندیداهای دیگر در دستش است و عزا گرفته که چه کنم ؟ چون غذایی نمانده تا او انتخاب کند !

فاطی کلی فکر میکنه ....تعدادی متخصص و مشاور استخدام میکنه....سعی میکنه از تجربه زنهای دیگر در جاهای دیگه دنیا کمک بگیره....ولی فایده نداره ، چون زنهای نقاط دیگر دنیا به محض شنیدن چنین حرفی ، فکر میکنن که طرف مزاحم تلفنیه و داره جوک میگه....!

فاطی زیاد وقت نداره....غذایی نمونده.....و هی برای پیدا کردن راهی فکر میکنه و در عذابه ......
که ناگهان در یک صبحی رویایی و.....فکر بکری به ذهن قلمبه فاطی زینبی میزنه... قبل از اینکه فکر کنه که چه شکلی از معجزه تاثیر سریع و ضربتی میگذارد باید شورای نگهبان متقاعد بشود که برای حفظ نظام ، آیه حلالیت معجزه برای زنان را از محمد و دینامیزم قرآن بگیرند و اعلام بیرونی کنند .

فاطی زینبی تلاش خودش را کرد و جواز را از شورا گرفت و چادر کاندیداتوری خودش را هم بین چادرهای خاتمی و رفسنجانی بر پا کرد . فاطی برای جذب آرای عمومی و به جای خرجهای بیهوده برای غذا و ریخت و پاشهای تکراری ، در لیست تبلیغاتی و منوی خودش فقط نوشت :

التعداد الماچ السلامی الحم الؤخم الپخته والحلال الشکرا الله......تبارکالله....صلوات.....



الزاماتش هم زیاد خرجی ندارد . یک بچه مکلا که بتواند سریع و ضربتی صیغه های 3 الی 5 ثانیه ایی بخواند....یک مکاپ ساده و مقداری عطر و .......و یک لباس مناسب اسلامی که فقط سر را خوب بپوشاند....بقیه جاها برای حفظ نظام اشکالی ندارد .

حساب و کتاب فاطی زینبی درست از آب در آمد . برادران تراز مکتب بعد از زدن لقمه های حسینی و آروقهای سلطانی در چادر خاتمی یا رفسنجانی و یا بقیه ، از شناسنامه های مفقودین جنگ یکی دیگه از جیبشان در میآورند و میروند به سمت چادر فاطی که نماینده زینب است .


واما داستان گریه امیر کبیر که امیوارم کسی نگوید چیز به شقیقه چه ربطی دارد ؟ گریه امیر کبیر چه ربطی به انتخابات دارد....

نه جانم ، من آدرس را اشتباه نرفتم . این روزها همه چیز به انتخابات ربط دارد و انتخابات هم به شیوه بازی اوباما و ولی فقیه ربط دارد، که قاعدتا شکلش کمی فرق خواهد کرد به نسبت دوره قبلی .قافیه که به تنگ آید...مستر حسین به جفنگ آمد و برای مستر شمر پیام نوروزی میفرستد و شعر ایرانی هم میخواند !

بنی حکام اعضای یکدیگرند...

که در پفیوزی ز یک پیکرند....

چو عضوش به تنگ آید از دست مردمان....

دگر دیوسان را نماند قرار.....

پیام نوروزی اوباما به ولی فقیه را حتما بخوانید ، و الا " چیز " میشید......

کسانی که به پای رای دادن بروند ، حال به هر کاندیدایی و به هر شکل و بهانه ایی......نشان خواهند داد که این داستان ادامه همان داستان است که به خاطر واکسن ، جن وارد خون آدمها میشد ! منتها بعد از این همه سال و پیشرفت علم و امکانات ، انتخابات و رای دادن ، جای واکسن و جن را گرفته .

آی کسانی که هنوز به این بازیهای احمقانه انتخابات و رای دادن باور دارید.......

بروید و رای بدهید و الا جن وارد خون.....
.نه نه نه نه..... زمان 150 یا 200 سال پیش نیست به جای جن یک چیز دیگه ایی و به جای خون به یک جای دیگه ایی...وارد میشه !
بیچاره امیر کبیر ! اگه الان زنده میشد و اوضاع رو میدید ، کف میکرد که چرا شماها عوض نشدید ؟

آقای میرزا تقی خان امیرکبیر مگه خدا و دین هم" چیزه " که با گذشت زمان عوض بشه ؟! به این میگن پایداری پر شکوه......مقاومت......رزم و جهاد اکبر......ایستادگی در جهل و خرییت تا به ابدییت.....



این شما و این هم داستان گریه میرزا تقی خان امیر کبیر .

در سال 1264 قمری نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیر کبیر آغاز شد . در آن برنامه کودکان و نوجوانان ایرانی را آبله کوبی میکردند . اما چند روز پس از آغاز ابله کوبی به امیر کبیر خبر دادند که مردم نمیخواهند واکسن بزنند ! و به حرف آخوند و فال گیر و دعا نویس گوش میکنند که گفته اند ، واکسن زدن باعث رفتن جن به خون انسان میشود !

هنگامی که خبر دادند ، 5 نفر به علت ابتلا به بیماری و نزدن واکسن جان داده اند ، امیر کبیر بیدرنگ فرمان داد ، هر کس که حاضر نشود واکسن بزند باید 5 تومان جریمه به صندوق دولت بپردازد . او تصور میکرد که با این فرمان مردم مجبور میشوند تا واکسن بزنند اما نفوذ مذهب و آخوند و ملا و .....بیش از تصور امیر بود .

عده ایی که پول کافی داشتند 5 تومان را دادند و از زدن واکسن سر باز زدند و بقیه هم هنگام مراجعه ماموران یا از شهر و روستا خارج میشدند و یا در آب انبارها و طویله ها پنهان میشدند .روز 28 ماه ربیع الاول به امیر خبر دادند که در همه شهر تهران و روستاهای اطراف ، فقط 330 نفر واکسن زده اند یعنی فقط 330 نفر شعور داشتند !

در همان روز پینه دوزی را که فرزندش به خاطر نزدن واکسن از بیماری مرده بود را به نزد امیر آوردند . امیر به جسد کودک نگریست و گفت : ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم....پیرمرد با اندوه فراوان گفت : به من گفته بودند که واکسن بچه را جن زده میکند و عرش خدا میلرزد ! امیر فریاد کشید ، وای از سنگینی جهل و نادانی.....حالا هم بچه ات را از دست دادی و هم باید 5 تومان جریمه بدهی . پیرمرد با التماس گفت که باور کنید هیچ ندارم . امیر دست در جیب کرد و 5 تومان به او داد و گفت : حکم برنمیگردد . این 5 تومان را به صندوق دولت بده .

چند دقیقه بعد بقالی را آوردند که فرزند او هم به خاطر واکسن نزدن ، مرده بود . این بار امیر کبیر نتوانست تحمل کند ، روی صندلی نشست و زار زار شروع به گریه کرد . در آن هنگام میرزا آقا خان وارد شد . او در کمتر زمانی امیر را در حال گریستن دیده بود . علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند : 2 کودک شیر خوار بقال و پینه دوز ، از بیماری مرده اند . میرزا آقاخان با شگفتی گفت : عجب.....من تصور میکردم که میرزا احمد خان ، پسر امیر مرده است که او این چنین زار میزند . سپس به امیر نزدیک شد و گفت : گریستن ، آن هم به این گونه ، برای 2 بچه شیرخوار بقال و چقال ...در شان شما نیست .

امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست ، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید . امیر اشگهایش را پاک کرد و گفت : خاموش باش تا زمانی که ما سرپرستی این مردم را به عهده داریم ، مسئول مرگشان ما هستیم . میرزا آقا خان جواب داد : ولی اینها خودشان بر اثر جهل واکسن نزده اند .

و امیر پاسخ داد : و مسئول جهلشان نیز ما هستیم ! اگر در هر شهر و روستا و کوچه و خیابان ، مدرسه و کتابخانه بنا کنیم....آخوند و ملا و این مزخرفات بساطشان را جمع میکنند . گریه من از این است که چرا این مردم باید تا این اندازه جاهل باشند ؛ که هر خرافاتی را به راحتی باور میکنند ؟!




اسماعیل هوشیار

فروردین 88

 


 

  

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد