تاریخ انتشار:05.11.2013
شیطانسازی
و قرون همیشه وسطی
شکوفه تقی
در باور مردم، جادوگر شخصی است که توان تصرف در نیروهای
ماورالطبیعی را دارد، و با قصد تخریب، آنها را در جهت غلبه بر حریف،
به کار میگیرد. و درمانگر کسی که نیروهای ماورالطبیعه را در جهت
شفابخشی و جبران آسیبها، به اختیار خود درمیآورد، تا آنچه را که
به طریق معمول ممکن نیست، امکانپذیر سازد. در فرهنگ دینی که در
متون دینی و قصههای بسیاری بازتاب یافته، دو نمونهی بارز و قابل
تأمل این دو معنا، میتواند یکی موسی باشد که برای غلبه بر فرعون
مصر، در طبیعت مداخله میکند و با توسل به قدرتهای ماورالطبیعه،
بر مردم مصر بلاهای بسیار نازل میکند. علاوه بر آن برای اثبات
قدرت و برتری خویش بر کاهنان مصر، ریسمانی یا عصایی را میاندازد
که مارهای کاهنان را میبلعد (تورات، سفر خروج باب ٧، بند١٠).
دیگری مسیح است که نمونهی کهنالگویی شفابخشی است و با استناد به
متون دینی، مرده را زنده میکند، کور و فلج را شفا میدهد و هیچ
معجزهای یا میل آسیبی در جهت مرگآفرینی ندارد؛ مگر یک مورد که
درختی را نفرین میکند (انجیل مرقس باب ١١، بندهای ١٣ تا ١۵. و
بندهای ٢٠ و ٢١) .
در متون دینی معمولاً به آنچه پیامبر آن دین، بیرون از مقیاسهای
طبیعی انجام دهد نسبت معجزه داده میشود. و به آنچه گروه مقابل
میکنند، نسبت جادو و ارتباط با شیطان داده میشود. در تورات تأکید
میشود: «زن جادوگر را زنده مگذار» (خروج باب ٢٠، بند ١٨) و همچنین
میگوید «مرد و زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشند البته کشته شوند
ایشان را به سنگ سنگسار کنید. خون ایشان بر خود ایشان است.» (لاویان
باب ٢٠، بند ٢٧). معلوم نیست در چه شرایطی لاویان قرار داشتهاند
که چنین حکمی را در حق گروه مخالف خود میدهند.
در قرون وسطایی که اروپا از جنگ صلیبی، شکستهخورده بازگشته، و
مردم اعتمادشان را به کلیسا از دست دادهاند، به یکباره این هراس و
شایعه اوج میگیرد که جذامیان، یهودیان، مسلمانان و جادوگران
میخواهند دین را از درون آسیب برسانند و اسباب زوال امپراطوری
مسیحی را فراهم کنند. همزمان با اختراع صنعت چاپ در سال ١۴٨۶ به
سفارش پاپ اینوسنس اولین و مهمترین کتاب سیستماتیک دربارهی
جادوگری به نام پتک جادوگران، the Malleus maleficarum [Hammer of
witches]، منتشر میشود، که کشیشی به نام هنریک کریمر با دستیاری
فردی دیگر به نام یاکوب اسپرنگر نوشته است، و همان دستمایهی قتل
عام زنان و مردان بسیاری به نام جادوگری و برپایی دادگاههای تفتیش
عقاید میشود. اما قربانیان اصلیش را از میان زنان میگیرد چرا که
در کتاب او ادعا میکند زنان بدلیل برخورداری از نیروی جنسی بالا
با شیطان ارتباط بیشتری میتوانند برقرار کنند. رواج صنعت چاپ به
انتشار فراوان این کتاب و پخش پیامش کمکی بسیار زیاد کرد.
نتیجه آن میشود که در اروپای بین سالهای ١۵٠٠ تا ١۶۶٠، میلادی
نزدیک به ۵٠ تا ٨٠ هزار نفر به جرم جادوگری آتش زده میشوند. هشتاد
درصد این افراد زنان هستند و بالاترین این ارقام در آلمان است که
حدود ٢٠ هزار کشته به جا میگذارد و کمترینش در ایرلند با حدود پنج
کشته.
در این مقاله قصدم این است که به اختصار نشان دهم، نسبت جادو یا
معجزه به یک کار به اعتبار تعریفی است که قدرت حاکم از آن کار
میکند و اینکه از آن تعریف در چه رابطهای میخواهد استفاده کند.
بخصوص در قرون وسطی عدم یا برخوردای از قدرت و جنسیت، عواملی مهم
در نسبت جادو یا معجزه به یک فرد بودهاند. مضافاً شیطانسازی و
قربانی کردن محرومترین افراد جامعه بهعنوان عوامل شیطان شیوهای
بوده که از قدیم برای ابقای حکومتها به کار گرفته میشده است و هر
دوره نامی داشته است: خطر جادوگران، یهودیان، رافضیان، مانویان،
مزدکیان، کمونیستها و یا مسلمانان…
جادوگری در دین
مثالهایی که از دوران باستان مصر، در قصهها و متون به جامانده
نشان میدهد که کاهنان و کاتبان مصری، جادوگرانی توانا و
درمانگرانی قهار بودند که به کارشان نام معجزه داده میشده است؛ و
آنچه آنها میکردهاند در شنوندگان و بینندگان ایجاد ترس و احترام
و در نتیجته اطاعت میکرده است. اینها کارهایشان در چهارچوب خدمت
به فرعون بوده است و در بسیاری موارد هم از جادوگری برای پیشبرد
کار شخصی خود استفاده میکردهاند، اما همچنان بر آن نام معجزه
میگذاشتند.
در داستان «خوفویی و جادوگران» می آید که یکی از فراعنه به
پرستشگاه (Phtah) رفته تا از خانهی دبیر، کسی که طوماری بدست
میگرفته، و بر اساس آن به همهی مراسم مذهبی که در پرستشگاه انجام
میشده نظارت میکرده است، بازدید کند. زنِ دبیر چشمش به یکی از
خدمتگاران فرعون میافتد و طالب او میشود. متعاقباً او را به
خانهی خود برای تفریح دعوت میکند. خدمتگاری دیگر برای دبیر خبر
میبرد. او هم از موم، تمساحی به اندازهی هفت بند انگشت ساخته، به
مرد میدهد، تا وقتی مصاحب زنش برای شنا به دریاچه می رود، آن را
به آب بیندازند. تمساحِ مومی در دریاچه به تمساحی بزرگ تبدیل می
شود و خدمتگار را می بلعد. مدتی بعد دبیر، فرعون را به خانه خود
میآورد. دست در آب میکند. وقتی در برابر فرعون، تمساح را از آب
می گیرد، در دستش همان تمساح مومی می شود (داستانهای مصر باستان
١۰۶). در همین مجموعه قصه از کارهای خارقالعاده کاهنان گفته
میشود که میتوانند با معجزاتشان شگفتیهای بسیار بیافرینند. از
آن جمله است سرنوشتگویی، نقل آینده، ساختن طلسمات، و مرده زنده
کردن.
در سفر خروج میآید که موسی در سن هشتاد سالگی با برادرش، هارونِ
هشتادوسه ساله، به حضور فرعون میروند. او عصای خود را میاندازد و
اژدها میشود. سپس فرعون «حکیمان و جادوگران» را میخواند و آنها
هم چنین میکنند. اما عصای هارون آنها را میبلعد. این رقابت برای
اثبات برتری یکی بر دیگری ادامه مییابد. آبِ نهر خون میشود. نهر
گندیده و ماهیان میمیرند. جادوگرانِ مصر هم با «افسون» چنین
میکنند (همانجا، بند ٢٢). سپس با باریدنِ وزغ «معجزات» موسی ادامه
مییابد. «جادوگران با افسونهای خود چنین کردند» (سفرخروج باب٧،
بند٧). بعد از آن موسی با بلای پشه و مگس معجزه میکند. اما
جادوگران نمیتوانند چنین معجزاتی بیاورند. سپس موسی آن بلا را به
خواست فرعون متوقف میسازد. بعد بر چهارپایان مصریان بلایی سخت
نازل میشود، به طوری که همه میمیرند. اما ستوران بنیاسرائیل
آسیبی نمیبینند. بعد از وبا، وقت نزول تگرگ است. از محتوای آیات
سفر خروج میتوان چنین برداشت کرد که تورات، کار موسی را معجزه
میداند و کار مصریان را جادوگری.
همچنین میبینم در سال ١۵٩١ میلادی جیمز پادشاه اسکاتلند، با
شاهزاده آن از دانمارک عروسی میکند. وقتی زن و شوهر از ماه عسل
برمیگردند دریا شدیداً طوفانی میشود. تقصیر به گردن جادوگران
میافتد. شاه هراسان دستور محاکمه و سوزاندن جادوگران را میدهد.
در واقع میبینم شاه به قدرت جادوگران در تأثیر در طبیعت اطراف
باور دارد. اما آن را دشمن خود و نتیجتاً شیطانی میپندارد.
در قصهها که صورتی از تاریخ اجتماعی مردم در آنها ضبط شده،
میبینیم اگر زن توانایی جادویی خود را در اختیار قدرتی غالب قرار
داده باشد، داستان میتواند متفاوت باشد. یک نمونهی آن را در
داستان سمک عیار میخوانیم. زنی به نام صیحانهی جادو در جزیرهی
آتش مانند پادشاهان دارای تخت و بارگاه و خدم و حشم است. این زن از
جانب پادشاهانِ مخالف خورشیدشاه به کمک خواسته میشود، تا لشکر
خورشیدشاه را در هم بشکند. تنها کسی که با این زن میتواند مقابله
کند ماهدرماه دختر زلزالشاه است. این دو زن هر دو استادشان یکی
بوده، و استاد به ماهدرماه فنونی آموخته، که صیحانه از آن خبر
نداشته است. به همین دلیل ماهدرماه میتواند او را شکست بدهد.
همچنین نظامی از زنی میگوید که در زمان اسکندر در آتشکدهای در
سپاهان (اصفهان کنونی) نگاهبان آتش بوده است. این زن نه تنها بسیار
زیبا که بسیار دانا و توانا هم بوده است. او طلسمی به صورت اژدها
برای آتشکده میسازد تا سپاهیان اسکندر را ترسانده و مانع نزدیک
شدنشان به آتشکده شود. طلسم زن موفقیتآمیز عمل میکند. تا اینکه
راز زن کاهنه را بلنیاس کشف میکند. او که وزیر اسکندر است
دلباختهی زن میشود و از اسکندر میخواهد که زن را به او بدهد (شرفنامه
٢۴٢-٢۴۴).
دو مثال بالا و مثالهای بسیار نشان میدهد که اگر زن قدرتش را در
اختیار قدرتی بزرگتر از خودش که معمولاً قدرت مردانهی حاکم است
قرار داده، از حمایت برخوردار میشود. اما اگر زن تنها، پیر و فقیر
بوده، و فرزند پسری هم نداشته تا پشتیبان او باشد، در خط مقدم
آسیبدیدن و قربانی شدن قرار میگرفته، و این شامل زنان زیبا و
قدرتمند و باهوش هم میشده، که خطری برای روحیات غلبهجویانهی
مردانه و حسادتهای زنانه محسوب میشدهاند.
فکر قتل عام زنانی که با بقیه متفاوت بودهاند در قرون وسطای اروپا
که فقر و ضعف بهشدت محکوم بوده است، مردم از قحطی، جنگ، ناتوانی
کلیسا و خرافات رنج میبردهاند به اوج خود میرسد. به طوری که اگر
زن قدرتی از خود نشان میداده، ولو آنکه در جهت نجات یک کشور باشد،
مثل ژاندارک، به جرم جادوگری در آتش سوزانده میشده. اگر ضعیف،
بیوه و تنها بوده، باز هم پاسخش آتش بوده است.
بریگس در کتاب «جادوگرها و همسایهها» میگوید همواره شهادت تعداد
زیادی زنان، بر علیه همجنسان خود، محاکمات جادوگران را رونق
میداده است. به طوری که در زمان الیزابت اول در انگستان این رقم
تا ۵٣ درصد از شاهدان را تشکیل میداده است. (Briggs, Witches &
Neighbours, pp. 264-65, 270, 273, 282.) به باور من چنین افزایشی
در شمار شاهدان، میتواند بیش از هر چیز نتیجهی فقر و احساس عدم
امنیت شدید هم بوده باشد. در چنین شرایطی معمولاً ضعف و قدرت هر دو
ترسناک میشوند یکی تحقیر و نفرت را برمیانگیزد و میل تجربهی
خشونت حتی سبعیت را و دیگری اطاعت و سرسپردگی را سبب میشود. در
واقع در جامعهای بیمار که افراد در شرایط تنازع برای بقای خود
هستند، همیشه ارادهی معطوف به قدرت عمل میکند. در چنین جامعهای
احساس ترحم جای دلسوزی و همدردی را میگیرد. از این رو زنان بخصوص
پیرزنان بزرگترین طعمه و قربانی جادوگر کشی قرون وسطای کلیسا
میشوند.
در هند کارهای محیرالعقول همیشه به نمایش درآمده و انجامش به
مرتاضان و شعبدهبازان نسبت داده شده و در مردم ایجاد اعجاب و
تحسین کرده است. ابنبطوطه میگوید جوکیان مرد شدیداً مورد توجه
پادشاه هستند، و اغلب با ایشان مشورت میشود، اما زنانشان منفور
هستند. او میگوید به این زنان «کفتار» میگویند و نقل میکند که
مردم عوام این نسبت را تنها به زنان جادوگر میدهند. معتقدند که
ایشان سینهی بچهها را میشکافند، دلشان را میخورند. او همچنین
نقل میکند که در ایام قحطی زنی را مردم پیش او میآورند و
میگویند که کفتار است. معتقدند که دل بچهای را خورده است. زن را
پیش پادشاه میبرند، برای اینکه امتحان کند زن جادوگر است یا خیر،
به دست و پای او چهار مشک آب میبندند و او را در آب رها میکنند.
وقتی میبینند که زن غرق نشد، نتیجه میگیرند که جادوگر است. پس زن
را در آتش میاندازند. مردم شهر هم بر سر او خاکستر میریزند و از
آن خاکستر به خانههایشان میبرند. آنها معتقدند که هر کس از این
خاکستر بخور بدهد، تا یک سال از سِحر کفتار، در امان است (سفرنامه
ابنبطوطه ۵۶۶).
مشابه این واقعه نیز در انگلستان اتفاق میافتد. در انگستان بین
سالهای ١۶۴٣-١۶۴۵ میلادی ماتیو هاپکینز پسر یک کشیش، تبدیل به
ترسناکترین شکارچی جادوگران میشود. او دور انگلستان میگردد و
جادوگران را محاکمه میکند و پس از اعترافگیری ایشان را آتش
میزند. البته در انگلستان شکنجه برای اعتراف رایج نبوده. اما او
شیوههای مخصوص به خود را برای انجام این کار باب میکند. فیالمثل
مانع خوابیدن فرد میشود. شیوهی دیگر آزمون با آب است. به این
معنا که متهم را به آب میاندازند و میگویند اگر در آب شناور شود
حتماً جادوگر است، چون نشان میدهد که غسل تعمید را انجام نداده و
آب از پذیرفتن او سرباز میزند.
در ایران تا امروز جادوگری، اعم از رمالی، افسونگری، درمانگری، و
بسیاری کارهای خارقالعاده همیشه معمول بوده است. حتی مغان که در
واقع نخستین روحانیون مادی ایرانی محسوب میشدند به نوعی جادوگری
را به جهان صادر کردهاند، به طوری که کلمهی magic ریشه در اسم
آنها دارد. با این وجود در متون دینی ایرانیان زنانی که به جادو
روی میآورند به اهریمن نسبت داده میشوند و در قصهها پیرزنان
معمولاً به عنوان جادوگر معرفی میشوند. بسیار اتفاق میافتد که
آنها نقشی مخرب بازی کنند، اگرچه مثل قصههای اروپایی هیچ وقت به
آتش سوخته نمیشوند. یکی از بارزترین مثالهای کشتن زن جادوگر در
شاهنامه است و علت کشته شدن زن قصدش به اغوای پهلوان جوانی مثل
رستم در ابتدای آزمون پهلوانی است، یا قهرمان دینی مثل اسفندیار.
فردوسی در شاهنامه، رستم جوان را که گرسنه به سفرهای پر تنعم وارد
شده، در خوان چهارم رویاروی زنی زیبارو قرار میدهد. وقتی شکمش سیر
میشود، به ناگهان در برابر چشمان رستم، صورت زن پیر و زشت میشود.
رستم در گردنش ریسمان میاندازد و به سبک دادگاههای تفتیش عقاید
از او میخواهد به هویت خود اعتراف کند. سپس شمشیر میکشد و گردن
زن را از تن جدا میکند.
در مورد اینکه زن جادو تجسم زن درون رستم است یا جادوگری که قصد
فریب او را دارد نظرات متفاوتی ارائه شده است. اما به نظر من این
تصوری است که مرد بعد از همخوابی و برآورد نیازش از زن دارد. آنچه
در شاهنامه در رابطه با نسبت جادوگر به زنی و کشتن او بهعنوان یکی
از آزمونهای رستم میآید دنبالهی نگاهیست که در جامعه به زن،
مذموم بودن جادوگری و زنکشی وجود دارد. در واقع زن جادو در خوان
چهارم، گناهی ندارد مگر آنکه سفرهای فراهم کرده، و رستم را به
تنعم، سیر خورانده است.
در قصههای اروپایی، بخصوص آنها که محصول قرون وسطی و بعد از آن
هستند، هرگاه ضد قهرمانی ترسیم میشود ترجیحاً او زنی جادوگرست که
قصد دارد دختر کوچک و معصومی را که قهرمان قصه است، مسموم کند یا
بکشد. یکی از این نمونهها در قصهی سفید برفی است که نامادری، در
جستجوی زیبایی جاودان خود، از شکارچی میخواهد، قلب دخترخواندهی
نوجوانش را از سینه درآورد و به او بدهد تا در کارهای جادوگری که
در جوانسازی او نتیجهبخش است، از آن استفاده کند. مورد دیگر قصهی
هانسل و گرتل است که جادوگر خانهای از شیرینی میسازد تا دختر و
پسر را بخورد. در عین حال در قصهها نشان داده میشود هرگاه
میخواهند زنی را نابود کنند به او تهمت جادوگری میزنند، تا جایی
که هر زنی قدرتی دارد در جامعه و از دید مردم شیطانی محسوب و جوابش
آتش میشود، مگر اینکه زن با گذر از آزمونهای دشوار «بیگناهی»
خود را ثابت کند.
قصهها نشان میدهند که نسبت جادوگری به زن وسیلهی حذف او را از
جامعه و جهان فراهم میکرده است و زنان تنها و توانا، چارهای
نداشتهاند مگر خود را تا آنجا ناتوان نشان دهند که برای ایشان
خواستگاری پیدا شود و آنقدر ناتوان جلوه نکنند که طعمهی خشونتهای
دیگر مردان و زنان بشوند.
قصههای بسیاری نشان میدهد که مردم از زنان قدرتمند و تنها
میترسیدند و از آن رو با خشونت با ایشان برخورد میکردند و نه با
احترام. در همان قصهها میبینیم آنچه سبب اطلاقِ نامِ جادوگر به
یک زن میشود در اکثر موارد بدطینتی زن، یا میلش به تخریب نیست.
در مجموعه داستانهای مکزیکی قصهای دربارهی زنی به نام «دورگه
قرطبه» هست. این زن بسیار زیبا، که عشاق فراوانی دارد اسمش «سولدا»
در زبان اسپانیولی یعنی تنها است. او در یک خانهی سنگی بزرگ زندگی
میکند. نه خدم و حشمی دارد، نه رفت و آمدی. همهی کارهایش را
خودش میکند و هیچ مردی جرأت نزدیک شدن به او را ندارد. او با همه
به مهربانی رفتار میکند. در هر جا هر کس که به لحاظ شفای روح و تن
به او احتیاج دارد بیمعطلی در هر موقع از شب و روز حاضر میشود. و
برای مردم شربت و مرهم تهیه میکند که برای همه شفابخش است. در
واقع او یک درمانگرست، که به هر دلیلی از راه دادن متجاوزان به
حریمش میپرهیزد.
قصه میگوید یک روز مردی با دوستانش قرار میگذارد که از او
بوسهای برباید. هنگامی که از ایوان خانهی سولدا بالا میرود با
منظرهای روبرو میشود که از وحشت به حال مرگ میافتد. در واقع
سولدا بر گرد خود خطی از آتش کشیده تا کسی که قصد تجاوز به حریمش
را دارد نتواند از آن بگذرد. مرد بعد از تماشای آن صحنه از آن شهر
میگریزد و کشیش میشود. بعد میان مردم میپراکند که سولدا جادوگر
است. در دادگاه تفتیش عقاید سولدا به جادوگری محکوم میشود و روزی
که کشیش برای هدایت سولدا میرود تا او را از شیطان به خدا بخواند،
سولدا از او تکهذغالی میگیرد و منظرهی بسیار زیبایی نقاشی
میکند که در آن خورشید میتابیده و رودخانهای جاری بوده. سولدا
پیش چشمهای حیرتزدهی کشیش سوار قایق میشود و ناپدید میگردد (داستانهای
مکزیکی ١۴۱-۱۵۱).
مثال دیگر در قصهی «کولی زیبا» است. دختری که از مادر جادوگر به
دنیا آمده و تواناییهای جادوگری دارد، با جوانی آهنگر و فقیر
ازدواج میکند. این دو با هم زندگی خوشی دارند، بیآنکه مرد بداند
زنش جادوگر است. زن هر سال فرزندی میآورد. اما همچنان شاداب و با
طراوت میماند، در حالیکه شوهرش روزبهروز شکستهتر میشود.
جوان ماندن زن، مردِ آهنگر را نگران میکند. وقتی ماجرا را با
مادرش در میان میگذارد او میگوید اینکه زنی سال به سال میزاید و
هنوز زیباتر میشود امری عادی نیست و به یقین همسر او جادوگر است.
یک شب که خود را به خواب میزند میبیند زنش دمکردهای درست
میکند. صبح به مادرش میگوید. پیرزن سفارش میکند که هیچ راهی
نیست مگر سوزاندن جادوگر زیبا. دلیل میآورد که برای نجات روح و
رستگاری در آن دنیا باید اینکار حتماً انجام شود. مرد زن را آتش
میزند و از صحنه بیرون میرود. زن نیز وردی میخواند و تبدیل به
گلسرخ میشود. مرد ثروتمندی گلسرخ را میبیند و به خانهاش
میبرد. کنیزی که برای مرد کار میکند به اربابش گزارش میدهد.
وقتی او خواب است گلسرخ به صورت زن در میآید و بقیهی غذاها را
میخورد. ارباب باور نمیکند تا به چشم خود میبیند. زن در کنار
ارباب میماند. اما خدمتکار سخت به او حسد میورزد، تا سرانجام
جادوگری پیر او را به بریدن گیسوی زن زیبا رهنمون میکند. اما
خدمتکار کاری از دستش برنمیآید تا اینکه روزی زن، بچههایش را در
کوچه میبیند و میخواهد به شوهرش برگردد. شوهر از ترس ارباب
ثروتمند، جرأت نزدیک شدن به زنش را ندارد. تا اینکه خدمتکار پیر
اتفاقاً در جنگل، آهنگر را با جواهرات و لباسهایی که زن جادوگر به
شوهر فقیرش داده میبیند و برای او داستان زن جادوگر و رازی که در
گیسوانش است را تعریف میکند. وقتی مرد گیسوی طلایی و زیبای زن را
قیچی میکند، صورتش پیر، زشت و چروکیده، تنش لاغر و پلاسیده میشود،
و این همان زنی است که آهنگر میخواهد. او با زنی که اکنون فاقد «جادوی
زیبایی و قدرت نفوذ بر دیگران است» با خوشحالی زندگی میکند. (افسانههایی
از کولیها ۲:۱۱۹-۱۳۳).
تاریخ نشان میدهد شکار جادوگران در حدود سه قرن با شدت و حدت در
اروپای مسیحی، بخصوص در کشورهایی مثل آلمان، فرانسه و سوئیس به اوج
رسید و با پایان گرفتن جنگهای سی ساله (صلح وستفالی ١۶۴٨میلادی)
رو به کاهش گذاشت. در واقع پایان جنگهای سی ساله به پلورالیسم
مذهبی و دینی رسمیت و مشروعیت میدهد (بن یهودا – جنون ضد جادوگری
در اروپای قرون ١۴-١٧: یک دیدگاه جامعهشناسانه –ژورنال
جامعهشناسی آمریکا شماره ٨۶ ژوئیه ١٩٨٠صفحات ١۵ و ٢٣).
از طرفی این در دورانی است که علم در برابر دین قد علم میکند.
کلیسا در استدلالِ علت وجودی خود، از همیشه ضعیفتر است. در این
زمان بسیاری از کشیشان به زندگی جسمی توجه پیدا میکنند و حتی همسر
میگیرند و صاحب فرزند میشوند. در بسیاری موارد عناوین مذهبی خرید
و فروش میشود. کاتاریسم یا نومانویت در فرانسه بهشدت رشد میکند
و خطری بزرگ محسوب میشود. جنگ صلیبی حاصلش شکست از مسلمانان است و
معرفی علوم به اروپا. ترجمهی آثارِ باارزشِ شرق و غرب به لاتین،
اروپا را با جهان تازهای آشنا میکند. تئوریهای تازه جای خود را
به فرضیههای قدیمی و پوسیده میدهند. نجوم راهش را از خرافهپرستی
و فالبینی جدا میکند. کوپرنیک در قرن پانزدهم کتابی به نام
انقلاب اجرام سماوی مینویسد و ثابت میکند این زمین است که گرد
خورشید میگردد. سپس گالیله، کپلر در نجوم ورق نوینی در جهان علم
میزنند. دکارت میگوید من میاندیشم پس هستم و انسان خردگرا وجودش
خطری بزرگ برای کلیسا محسوب میشود، و این همزمان است با جنگهای
فرسایشی و رشد اختلافات طبقاتی در اروپا. بحرانهای اقتصادی، ترس
از مرگ و بیماریهای همهگیر، انسان اروپایی را در شرایط ترس و
اضطراب قرار میدهد. در چنین شرایطی که کلیسا قدرت خود را از دست
میدهد، و راه حلی برای مشکلات مردم و ابقای قدرت خود ندارد،
شیطانی میآفریند که برونفکنی خصوصیات و ضعفهای درونی خود اوست،
و با این برونفکنی مجال پیدا میکند خشونت و ترس نهفتهاش را
بیرون ریخته، برای ابقای تسلطش بر مردم از آن استفاده کند و برای
تحقق خواستش دست به قتل عام زنان و مردانی میزند که از یک طرف
مردم را از آنها ترسانده، با کشتنشان به خود جامهی قدرت میپوشاند
و خود را منجی مردم معرفی میکند، و از طرف دیگر مطمئن است که زنان
نمیتوانند از کلیسا انتقام بگیرند چرا که ابزار قدرت مردانه را در
اختیار ندارند. مضافاً زنان دیگر را هم بر علیه آنها برانگیختهاند.
به این ترتیب به انگ جادوگری هشتاد درصد قربانیانش را از میان زنان
انتخاب میکند.
میتوان دید در طول قرون متمادی او که از قدرت برخوردار است و این
قدرت را در یک حکومت غالب یا در جهت منافع آن تعریف میکند، مثبت
معرفی میشود. آنکه در مقابل این قدرت باشد قدرتش شیطانی محسوب
میشود و مستوجب آتش است و اگر ضعیف باشد بهراحتی قربانی میشود.
در این میان معجزه و جادو، شیطانی و قدسی تعاریفی هستند که
میتوانند جای عوض کنند و آن بستگی به قدرتی دارد که از آنها تعریف
میکند؛ و زن، هم به اعتبار تواناییها و هم ناتوانیهایش از دو سو
همواره در معرض تهدید بوده است. نه تنها پیامبری از میان زنان در
دین هرگز انتخاب نشده است که در صورت شفابخشی و درمانگری نیز به او
نسبت جادو داده شده است. به اعتبار آن تعریف کشته یا بی حقوق شده
است.
منابع:
آلبر ماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه سید فخرالدین شادمان، جلد سوم،
تهران ١٣۶٢.
ماری وریشکووا، افسانههایی از کولیها، ترجمه اردشیر نیکپور،
تهران ١٣٧٩.
ربرت اسکارپی، داستانهای مکزیکی، ترجمه اردشیر نیکپور، ١٣۴٧
تهران.
مارگریت دی ون، داستانهای مصر باستان، جلد اول، ترجمه ارشیر
نیکپور، تهران ١٣۵١.
تورات، سفر خروج باب هفتم: ١٠.
نظامی، شرفنامه، به تصحیح وحید دستگردی، تهران ١٣١٧.
ابنبطوطه، سفرنامهی ابنبطوطه، ترجمهی محمدعلی موحد، تهران
١٣٣٧.
فرامرز بن خدا بن عبدالله، الکاتب الارجانی، سمک عیار، به تصحیح
پرویز خانلری، تهران ١٣۶٢.
بن یهودا – جنون ضد جادوگری در اروپای قرون ١۴-١٧: یک دیدگاه
جامعهشناسانه –ژورنال جامعهشناسی آمریکا شماره ٨۶ ژوئیه
١٩٨٠صفحات ١۵ و ٢٣).
(Briggs، Witches & Neighbours، pp. ۲۶۴-۶۵، ۲۷۰، ۲۷۳، ۲۸۲.).
• Alf Åberg (Swedish): Häxorna (English: «The Witches»)
• Bengt Ankarloo (Swedish): Satans raseri (English: «The rage of
Satan»)
یادداشتها
۱- همزمان با اختراع صنعت چاپ در سال ١۴٨۶ اولین و مهمترین کتاب
سیستماتیک دربارهی جادوگری منتشر میشود، به نام پتک جادوگران،
the Malleus maleficarum [Hammer of witches]، که کشیشی به نام
هنریک کریمر با دستیاری فردی دیگر به نام یاکوب اسپرنگر نوشته است،
و همان دستمایهی قتل عام زنان به نام جادوگری و برپایی
دادگاههای تفتیش عقاید میشود. چرا که در کتاب او ادعا میکند
زنان بدلیل برخورداری از نیروی جنسی بالا با شیطان ارتباط بیشتری
میتوانند برقرار کنند. و رواج صنعت چاپ به انتشار فراوان این کتاب
و پخش پیامش کمکی بسیار زیاد کرد.
۲- «جادو» که در زبان پهلوی jâdug بوده، به معنای جادوگر است.
عملی که این شخص انجام میدهد «جادوی» خوانده میشود، که مترادف با
جادوگری است. در شاهنامه رستم در خوان چهارم با «زن جادو» مواجه
میشود. معادل انگلیسی جادوگری در انگلیسی magic است که از کلمهی
مگوس فارسی، که عربی شدهی آن مجوس است، گرفته شده است. مغ ریشهی
بنیادین کلمهی مگوس و مجیک است.
۳- معادل عربی جادو «سحر» است (دهخدا، ١٣٣٩، ذیل واژه سحر)سحر در
اصل به معنی هر کار و هر چیزی است که مأخذ آن مخفی و پنهان باشد.
ولی در زبان روزمره به کارهای خارقالعادهای میگویند که با
استفاده از وسایل مختلف انجام میشود. گاهی صرفاً جنبهی نیرنگ و
خدعه و چشمبندی و تردستی دارد. گاهی از عوامل تلقینی در آن
استفاده میشود و گاهی از خواص ناشناختة فیزیکی و شیمیایی بعضی از
اجسام و مواد وگاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین و ارواح و فرشتگان
و حیوانات و گیاهان و جمادات و همه اینها در مفهوم جامع لغوی درج
است. در هر حال، سحر چیزی نیست که وجود آن را بتوان انکار کرد یا
به خرافات نسبت داد؛ چه در گذشته و چه در امروز. (ملکیان اصفهانی،
١٣٨۵: ۶)
قدما جادو را به معنای ساحر و سحر هر دو به کار میبردند اما مؤلف
غیاثاللغات این کاربرد را نادرست میداند. (رامپوری، ١٣٨۵، ذیل
واژهی جادو)
۴- «قرون وسطی»، نام یکی از چهار دورهای است که برای تقسیمبندی
تاریخ اروپا استفاده میشود. این چهار دوره عبارتند از دوران
کلاسیک باستان، قرون وسطی، عصر نوزائی (رنسانس) و دوران جدید یا
مدرن که از ۱۶۰۰ میلادی شروع میشود. معمولاً قرون وسطی را از
پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط
دولت عثمانی و پایان امپراتوری رم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر
میگیرند.
در قرون وسطی دین نوعی اقتدار همه گیر دارد و حوزه سیاست، اقتصاد،
جامعه و فرهنگ و افراد را در کنترل خود دارد. مراحل پایانی قرون
وسطی متأخر همراه با ظهور و برآمدن جنبشهای اجتماعی و سیاسی مختلف
همراه است. در این دوران دستگاه و نظام فلسفی کلیسا که از قرن ۱۱
شروع شده بود و همچنان تا قرن ۱۷ هم ادامه پیدا کرد مبتنی بر
آموزههای مسیحیت، همراه با گرایشهای فلسفی افلاطونی، فیثاغورث،
آراء رواقیون و نقطه نظرات فلوطین یا نحله نو افلاطونی و
دیدگاههای سن آگوستین است.
۵- سنت آگوستین ١٣ نوامبر٣۵۴ میلادی -٢٨ آگوست ۴٣٠ میلادی، از قوم
بربر در شمال آفریقا، در شهر تاگاست واقع در ایالت سوق اهراس در
الجزایر کنونی متولد گردید. او در آغاز مانوی بود ولی از آن دین
روی گرداند به رم مهاجرت کرد. و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق
شد. پس ازمدتی از این مکتب هم جدا شد. در شهر میلان با شخصی با
اندیشههای نوافلاطونی بنام «فلاویوس مائیوس تئودوروس» آشنا شد. از
مکتب نوافلاطونیان به دین مسیحیت پیوست. پس از مدتی به مقام اسقفی
شهر هیپو انتخاب شد و در همین شهر نیز از دنیا رفت. از نوشته و
اعمال او پیداست که تا پایان عمر خود نیز تحت اندیشههای
نوافلاطونی و مانوی بوده است.
۶-ابنبطوطه ١٣٠۴-١٣٧٧ برابر با ٧٠٣-٧٧۴ هجری
رنه دکارت علاوه بر فیلسوف از ریاضیدانان و فیزیکدانان بزرگ عصر
رنسانس است، که او را پدر هندسه تحلیلی نیز نامیدهاند. او در ٣١
مارس ١۵٩۶ میلادی در فرانسه به دنیا آمد. در ۱۱ فوریه ١۶۵٠ در
استکهلم در گذشت.
۷-قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی نهضت ترجمه کتب مسلمانان به طور
گستردهای در اروپا پدید آمد. این نهضت از پایههای اصلی رنسانس
علمی و فکری و عامل اساسی رویکرد اروپاییان به علم و دانش بود. در
این دوران آثاری مهمی در پزشکی همچون کتاب طب الملکی علیبن عباس
اهوازی، کتاب الحاوی، دایرةالمعارف بزرگ طب، و قانون ابنسینا به
عبری و لاتینی ترجمه شد. موضوع دیگر مورد توجه مترجمان اروپایی
مباحث علم حساب (Arithmetic) و هندسه بود. اولین آثاری که در این
زمینه از عربی به لاتینی ترجمه شد کتابهای دانشمندان یونانی بود;
مانند چهارمقاله اقلیدس و پانزده مقاله اصولی او و نیز کتاب
الاربعه بطلمیوس Ptolemaios. اما بزودی ترجمه تألیفات و شرحهای
دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهمترین کتابهای ترجمه شده جبر و
مقابله خوارزمی بود که آغازگر علم جبر در اروپا شد. این کتاب دوبار
ترجمه شد با نامهای Algebra و Liber Algorithmi (یا کتاب خوارزمی)
ترجمه شد که هم اکنون بعضی نسخههای آن در دسترس است.
این مقاله نخستین بار در فصلنامهی باران، چاپ سوئد منتشر شده است.
ایمیل دریافتی
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|