خاطره ام در خاطره ات گره خورده ، زیرا که همراه و هم هدفیم

 

صبح ساعت 8 ازخانه به همراه چند تن از دوستانم ابتدا به سمت هفت تیر و بعد به سمت میدان امام حسین به راه افتادیم . خیابان ها آرام بود فقط سر هر چهار راه و میدان ها و ورودی های ایستگاه های مترو، ماموران پلیس با  ون و ماشین های ناجا ایستاده بودند ساعت 9:00 به میدان امام حسین نزدیک شده بودیم که دیدم جمعیت زیادی به سمت آزادی به راه افتاده به جمعیت پیوستیم مانند هزاران هزار ایرانی دیگر وظیفه مهمی را به دوش داشتیم و خود را دربرابر آیندگان مسئول میدانستیم . ساعت 9:45به میدان فردوسی رسیدیم که شعارها شروع شد جمعیت یا حسین یا حسین گویان به پیش می رفت و لحظه به لحظه مردم بیشتری به دریای سبز انسانی ما می پیوستند . 15 دقیقه دیگر جلورفتیم نرسیده به پل دوم حافظ ، پلیس خیابان اصلی را بست 5 دقیق بیشتر طول نکشید که از ازدحام جمعیت مجبوربه عقب نشینی شد و راه باز شد . شور انقلابی در فضا پراکنده شده بود شعار ها تند تر و تند تر می شد (( مرگ بر ستمگر ، یزید باشه با رهبر)) ((حسین حسین شعارتون ، تجاوز افتخارتون)) (( اون که میگن عادله دروغ میگن قاتله)) (( مرگ بر اصل ولایت وقیح)) . ساعت 10:45کم کم صدای موتور ها که نزدیک می شدند شنیده می شد . گاز اشک آور انداختند و از ساختمان های دولتی و مساجد و پارکینگ های دانشگاه و خط ویژه و کوچه های فرعی به مردم حمله کردند چند لحظه گیج شدیم که چه باید کرد وجمعیت به چهار دسته تقسیم شد به سمت خیابان آزادی ، به سمت خیابان حافظ  ، به سمت فردوستی وما که وسط این مسیر بودیم از دو طرف قیچی شدیم .  ساعت 11:15سر پل کالج ابتدا از دو طرف گاز اشک آور زدند وحدود 50 موتور سوار دو ترکه ي باتوم و قمه به دست از يک دسته غظيم 200تا300تايي که از خط ويژه ي بي آر تي به سمت آزادي مي رفت و با  کمک30تا 40نفر لباس شخصي های مزدور با شعار حزب الله يا حيدر يا حيدر به سمت تجمع500نفري ما که از جمعيت اصلي جدا  مانده بود که در خيابان سعيد بعد از پل حافظ و از شانس بد ما بن بست هم بود يورش آوردند  به شدت هر چه تمام تر نزديک به 50 نفرمان را مضروب کردند و1نفر هم با کوبيدن باتوم به سرش کشتند (( یک پیرمرد بود با پیراهن سورمه ای )) و یک نفر را با شلیک گلوله از پای درآوردند و جنازه ی او را با خود بردند  . هر 2 متر به 2متر خيابان خون جاري بود بدون اغراق می گویم

اکثر جمعیت ما مسن بودند ، ما جوانان مدتی مقاومت کردیم و مجروح های زیادی دادیم تا نیروی کمکی چماق به دستان مزدوراز راه رسید وهمگی ما در خانه های اطراف که درشان را برای کمک باز گذاشته بودند پناه گرفتیم . دو ساعت به همراه یک خانوم پزشک میان سال به مداوای مجروحین پرداختیم و یک خانه از خانه های کوچه را مرکز مداوا قرار دادیم . نکته جالب اینجاست که می دیدیم چماق داران به قسط کشت می زدند و با باتوم مستقیم چند بار به وسط یا اطراف سر وصورت می زدند و بقیه جاهای بدن برایشان اهمیت نداشت یعنی همچین باتوم را بالا می بردند و می کوبیدند که انگار دارند سگ کشی می کنند. مدتی از پناه گرفتن ما در خانه ها گذشت  در حال مداوای مجروحین بودم که گریستم و با خود گفتم جنگ را باختیم و ای کاش شجاع تر بودیم و ترس بر ما غلبه نمی کرد که پناهنده خانه ها شویم  . اما دقایقی بعد ورق برگشت جمعیت اصلی که از آن جدا مانده بودیم حدود چهار یا پنج هزار نفر برگشت و همین تعداد موتورسوار و لباس شخصی را در خیابان به همان نحوی که ما را محاصره کرده بودند محاصره کردند و در گوشه ای جمع . درست در گوشه چپ چهار راه کالج . مزدوران خیلی ترسیده بودند و موتور و باتوم های خود را گذاشتند و رفتند در گوشه ی دیوار به طرز تحقیر امیزی پناه گرفتند و التماس می کردند .  حدث میزدم با خودشان می گفتند اگر ما با هم به آن ها حمله کنیم همگی کشته میشوند.مردم به سمتشان سنگ پرتاب می کردند موتور هایشان را تک تک آتش زدند را چند تن از آن ها را هم که شناسایی کرده بودند (( رهبر گروه و خودمختاران لباس شخصی که بدون رحم ترینشان بودند و عدهای اطلاعاتی که داشتند از مردم فیلم می گرفتند و خود را خبرنگار معرفی کردند  )) آنقدر زدند که خون از سر و صورتشان می ریخت و به غلط کردن افتاده بون وبه خامنه ای فحش می دادند تا دل مدم خنک شود و بیشتر کتک نزنند .

مردم تشنه خون شان بودند چون می دانستند همین جماعت می زدند و می کشتند و تجاوز می کردند به هیچ کس رحم نمی کردند . تعدادی خانوم مسن دست در دست هم گره کردند و از مردم خواستند این مزدوران را ببخشند وبه آنها رحم کنند . مردم هم با اینکه می دانستند تمامشان حیوان صفتان پست وبی رحمند  . به آن ها رحم کردند تا ثابت کنند مثل آنها خوی حیوانی ندارند . و خشم را با خشم جواب نمی دهند . فهمیدم انسانیت در وجود ما ایرانیان دوباره متبلور شده انسانیتی که سالها گمان می کردم موجودیتی ندارد

دو ساعت کنترل پل حافظ دست مردم بود و پیروز میدان مردم آزاده ایران شدند .

این راه ادامه دارد و در راه آزادگی شکست معنایی ندارد

شروین فروهریان

27/12/2009

تهران – ایران

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس