مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 02.01.2014


ایران در سال ۲۰۱۴

حسین باقرزاده



سال ۲۰۱۳ میلادی برای ایران با تحولات بزرگی همراه بود. تحریم‌های گسترده اقتصادی و سیاسی جهان علیه ایران، شدیدترین بحران اقتصادی دوران جمهوری اسلامی را باعث گردید، و این خود به یک چرخش بزرگ در سیاست خارجی آن منجر شد. انتخابات ریاست جمهوری که می‌رفت تا یکی از سردترین و بی‌هوده‌ترین انتخابات دوران جمهوری اسلامی را شکل دهد به یکی از سرنوشت‌سازترین آن‌ها تبدیل شد و زمینه لازم را برای این چرخش فراهم آورد. دولت جدید به ریاست حسن روحانی به سرعت تغییر سیاست خارجی را پی گرفت و در فاصله کوتاهی با شکستن چند تابو توانست بر روند تشدید تحریم‌ها، و برقراری تحریم‌های جدید (موقتا) ترمز بزند. در سیاست داخلی، اما، تغییرات بسیار محدود بودند، و نیروهایی که در سال ۸۸ در برابر خیزش مردم ایستادند و آن را سرکوب کردند، از هر گونه تحول در صحنه داخلی به وحشت افتادند و به مقاومت پرداختند. اکنون که سال ۲۰۱۴ آغاز می‌شود، ایرانیان هم‌چنان در ملقمه‌ای از بیم و امید به سر می‌برند و آینده‌ای مبهم را در برابر خود می‌بینند.

می‌توان گفت که مهم‌ترین وقایع سال گذشته در ایران، انتخابات ریاست جمهوری در داخل، و شکستن تابوی مذاکره با آمریکا در خارج بود. انتخابات، همانند گذشته تحت کنترل کامل شورای نگهبان انجام شد، و تصمیمات این نهاد وابسته به ولی فقیه از آغاز حتی بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان را نیز مأیوس کرد. رهبران زندانی جنبش سبز هم‌چنان مورد طعن و لعن مقامات حاکم بودند و نشانی از آزادی آنان دیده نمی‌شد. امید بزرگ اصلاح‌طلبان، محمد خاتمی، با گفتن این که حتی اگر در این رأی‌گیری نامزد شویم «حق نخواهیم داشت» که بیش از درسد معینی رأی بیاوریم جایی برای خوش‌بینی در بین اصلاح‌طلبان باقی نگذاشت. عده‌ای به هاشمی رفسنجانی امید بستند، و وقتی او نتوانست از صافی شورای نگهبان بگذرد، اصلاح‌طلبان فاتحه شرکت در انتخابات را خواندند، و تشکلهایی مانند مجاهدین انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه‌هایی رسما انتخابات را تخطئه کردند. اکنون ندای تحریم انتخابات نه فقط از سوی اپوزیسیون مخالف نظام و بلکه از جانب بسیاری از اصلاح‌طلبان سر داده می‌شد.

ولی در فاصله یکی دو هفته پیش از رأی‌گیری اتفاقاتی رخ داد که صحنه انتخابات را بالکل عوض کرد. این اتفاقات که از مناظره‌های تلویزیونی بین نامزدهای انتخابات شروع شده بود در روزهای آخر با دخالت محمد خاتمی و استعفای محمدرضا عارف اوج گرفت و با شرکت بیش از حد انتظار مردم در رأی‌گیری، به برآمدن حسن روحانی (که تندترین انتقادات را متوجه سعید جلیلی نامزد دیگر انتخابات و کارنامه مذاکرات هسته‌ای او با گروه 5+1 کرده بود) با رأی بالای 50% به عنوان رییس جمهور جدید نظام منجر شد. این تحول کاملا نامنتظره، که قبلا در دو نوشته تحت عنوان‌های «تحولات غافل‌گیرانه انتخابات و سرانجام آن» و «مهندسی بزرگ انتخابات» به آن پرداخته‌ام، نه فقط در ایران و بلکه در سطح جهانی مورد توجه قرار گرفت و به عنوان نشانی از یک نگرش جدید در سیاست خارجی (و احیانا، داخلی) جمهوری اسلامی تلقی شد. اکنون بسیاری در ایران و جهان در انتظار آن بودند تا چند هفته باقی مانده دوره محمود احمدی‌نژاد به پایان برسد و اثر این تحول نامنتظره را در سیاست هسته‌ای و داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ببینند. بسیاری از ایرانیان امیدوار بودند که با روی کار آمدن روحانی تحول محسوسی در این زمینه‌ها ایجاد شود و فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم‌های فلج کننده که بر زندگی مردم به شدت تأثیر سوء گذاشته است کاهش یابد.

دولت روحانی، در زمینه سیاست خارجی به سرعت مشغول کار شد و در فاصله چند هفته باب مذاکره با آمریکا را رسما باز کرد. او از طریق مذاکره با آمریکا و سایر کشورهای گروه ۵+۱ موفق شد از تشدید تحریم‌ها مانع شود و امتیازاتی، هر چند ناچیز، در مورد تحریم‌های فعلی بگیرد. مذاکرات اخیر به ایجاد جو جدیدی در روابط جمهوری اسلامی با غرب منجر شده و بسیاری را به موفقیت این مذاکرات امیدوار کرده است. در زمینه سیاست داخلی، اما، دوران حکومت روحانی برای بسیاری از فعالان جامعه مدنی و سیاسی و حقوق بشر ناامید کننده بوده است. موج اعدام‌ها در دوران حکومت او کاهش نیافته و بلکه در مقایسه با برخی از دوره‌های مشابه افزایش داشته است. در زمینه آزادی‌های سیاسی و مدنی تغییر محسوسی دیده نمی‌شود و بسیاری روحانی را از این که پس از پنج ماه هنوز نتوانسته است حتی حصر رهبران جنبش سبز را بردارد او را ملامت می‌کنند. او با واگذاری مقام وزارت دادگستری به فردی بد سابقه در کشتار ۶۷ مانند مصطفی پورمحمدی‌ نشان داده است که حقوق بشر (فعلا) در اولویت‌های او جایی ندارد و نباید به قول‌های او در این زمینه زیاد اعتماد کرد و یا «منشور حقوق شهروندی» او را نشانه‌ای از علاقه او به «حقوق بشر» دانست.

در هر صورت، تغییراتی که از زمان روی کار آمدن حسن روحانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی رخ داده چرخش تاریخی بزرگی بشمار می‌رود. این حرکت بدون موافقت علی خامنه‌ای امکان نداشت، و او ظاهرا با درک وخامت شدید شرایط اقتصادی ایران و بسته شدن شیرهای نفت (این بزرگ‌ترین ماده حیاتی برای حفظ نظام استبدادی حاکم) چاره‌ای ندیده است جز این که با یک «نرمش قهرمانانه» همانند سلف خود، پس از تحمیل هشت سال جنگ خانمان برانداز سیاسی و اقتصادی بر مردم ایران، جام زهری را به دست بگیرد و از آن بنوشد. او اکنون جرعه‌ای از آن را از گلو فرو داده، ولی هنوز به بسر کشیدن تمامی آن و پذیرش کامل آتش‌بس در جنگ میان ایران و غرب تن نداده است. اظهارات او، و سر و صدای عمله و اکره‌اش در هفته‌ها و روزهای آخر سال ۲۰۱۳ که فشار‌های شدیدی را متوجه دولت روحانی و گروه مذاکره کنده او کرده‌اند بسیاری را نگران آن کرده است که او بخواهد در برابر مذاکرات و توافق‌های انجام شده مقاومت کند و زحمات دولت روحانی را بی‌اثر کند.

این نگرانی را نباید جدی گرفت. شواهد زیادی وجود دارد که تصمیم بر تغییر سیاست هسته‌ای و خارجی، و باز کردن باب مذاکره با آمریکا، از مدت‌ها پیش از انتخاب روحانی، از سوی خامنه‌ای گرفته شده بود. اخبار مربوط به دیدارهای محرمانه بین مقامات آمریکایی و نمایندگان خامنه‌ای از اوایل سال ۲۰۱۳ که اخیرا فاش شده است این واقعیت را تأیید می‌کند. هم‌چنین، انتقادهای شدید از سعید جلیلی (مجری منویات علی خامنه‌ای) که از سوی سایر نامزدهای انتخابات (مورد تأیید علی خامنه‌ای) در مناظره‌های تلویزیونی دیده شده بدون تردید با چراغ سبز علی خامنه‌ای بوده است. علاوه بر آن، می‌توان گفت که دعوت خامنه‌ای از «مخالفان نظام» برای شرکت در انتخابات، با علم به این که این نیروها در صورت شرکت به کسی رأی خواهند داد که بزرگ‌ترین زاویه را با شخص علی خامنه‌ای داشته باشد، نیز با این قصد بوده است که نامزدی که بیش از همه سیاست هسته‌ای و خارجی نظام را با حمله به سعید جلیلی به چالش بگیرد شانس بزرگتری برای رأی آوردن در انتخابات پیدا کند و به این ترتیب زمینه تغییر سیاست خارجی فراهم شود. برآمدن حسن روحانی نه به رغم و بلکه به میل علی خامنه‌ای صورت گرفته است.

حمایت صریح خامنه‌ای از روحانی و گروه مذاکره کننده او نیز نشان داد که او در عین ادامه رجزهای عوامفریبانه ضد آمریکایی خود نمی‌خواهد به طرفداران تندروش اجازه دهد که در روند مذاکرات خللی ایجاد کنند. شرایطی که خامنه‌ای را وادار کرد که جام زهر شکستن تابوی مذاکره با آمریکا را به لب ببرد او را هم‌چنان به ادامه این سیاست وادار خواهد کرد. خامنه‌ای چاره‌ای جز ادامه مذاکره ندارد، و عواقب سوء سیاست احمدی‌نژادی را به خوبی درک کرده است. او می‌داند که اگر به «صلح» با غرب تن ندهد، ادامه جنگ اقتصادی می‌تواند به قطع شریان حیات رژیم او (درآمد نفت) منجر شود و اگر جنگ به مرحله نظامی بکشد مقابله با آن در شرایط تحریم‌های فلج کننده اقتصادی آسان نخواهد بود - و در هر دو صورت او باید از واکنش مردمی که زندگی خود را در اثر سیاست‌های ماجراجویانه او از دست داده‌اند و زیر فشارهای تحریم و احیانا جنگ به مذلت افتاده‌اند بسیار نگران باشد.

به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که در سال ۲۰۱۴ رژیم ایران راه دیگری جز ادامه و پیشرفت مذاکرات هسته‌ای با غرب و گشایش روابط دوجانبه با آمریکا نخواهد داشت. سر و صداهایی را هم که این روزها در محافل تندرو اطراف خامنه‌ای علیه روحانی و همکاران او به راه افتاده نباید زیاد جدی گرفت. بخشی از این اعتراضات ممکن است خالصانه باشد - سال‌ها تلقین ایدئولوژیک سیاست ضد آمریکایی به سادگی و سریع پاک نمی‌شود. ولی بدون تردید بخش دیگر آن صحنه‌سازی است و برای مقابله با تلاش‌های کنگره آمریکا در برقراری تحریم‌های بیشتر علیه ایران به کار گرفته شده است. به عبارت دیگر، رژیم می‌خواهد نشان دهد که همان طور که دولت اوباما به خاطر سیاست صلحجویانه با ایران زیر فشار بخش‌هایی از کنگره قرار گرفته است، دولت روحانی نیز زیر فشار مشابهی از طرف بخشی از حکومتیان قرار دارد، و اوباما بداند که اگر در برابر فشار مخالفان خود کوتاه بیاید حسن روحانی نیز شاید نتواند فشارهای مخالفان خود را تحمل کند، و ادامه مذاکره دچار مشکل شود. این نکته ظریف هم شاید به ذهن طراحان این سیاست در ایران نرسیده باشد که موضع‌گیری‌های سیاسی جناح‌های مختلف حکومتی در یک نظام دموکراتیک کاملا طبیعی است، ولی در نظام ولایت فقیه که حکومتیان همه خود را ملزم به اطاعت از رهبر می‌دانند و او می‌تواند با یک حکم حکومتی همه را به «راه راست» بکشاند، و به دعواهایی از این قبیل خاتمه دهد این گونه نزاع‌ها بیشتر تصنعی است و کمتر کسی آن‌ها را جدی خواهد گرفت.

در زمینه سیاست داخلی نیز می‌توان محتاطانه خوش‌بین بود. فشار جامعه مدنی بر شخص روحانی و دولت او برای گشایش سیاسی شدت گرفته است و او به سختی می‌تواند در برابر این فشارها به مدت طولانی مقاومت کند. او برای آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز به تلویح و تصریح قول داده است، و بسیاری در مناسبات مختلف (و آخرین بار در سالگرد ۱۶ آذر در دانشگاه) این قول او را یادآور شده و خواهان وفای به آن شده‌اند. او هم‌چنین نشان داده که به تلاش‌هایی در این زمینه‌ها دست زده و بخش‌های دیگری از حکومت را مانع آن بیان کرده است. سرنخ این بخش‌ها به روشنی به علی خامنه‌ای ختم می‌شود. یعنی او است که در برابر این خواست‌ها ایستاده است - ولی تا کی؟ از سوی دیگر، پیش‌نویس «منشور حقوق شهروندی» روحانی، صرف نظر از این که چیزی بیش از بازگویی حقوق مشروط و تبعیض‌آمیز مندرج در قانون اساسی و قوانین موضوعه جمهوری اسلامی ندارد به بحث‌های حقوق بشری و شهروندی در جامعه مدنی دامن زده است، و این به نوبه خود بر مطالبات جامعه مدنی از دولت خواهد افزود و فشارهای بیشتری را متوجه او خواهد کرد. مجموعه این عوامل به احتمال زیاد روحانی را وا خواهد داشت که به اقداماتی در زمینه آزادی‌های سیاسی و مطبوعاتی دست بزند و خامنه‌ای را نیز به پذیرش این تحولات تا حدی قانع کند. از این رو می‌توان گشایش‌هایی را در زمینه سیاست داخلی رژیم در سال ۲۰۱۴ نیز انتظار داشت، ولی این تحولات نه در اولویت‌های شخص حسن روحانی و نه به طریق اولی در اولویت‌های علی خامنه‌ای قرار دارند - و از این رو دامنه این تحولات محدودتر از تحولات در سیاست خارجی خواهد بود.

 

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد