مقاله

 

یک گام پیروزی در برابر سیاستهای انحصارطلبانه سبزها و شرکاء در تورنتو

تظاهرات 25 جولای در تورنتو به دعوت کمیته همبستگی با ملت ایران و د رهم آهنگی با کمپین بین المللی اتحاد با ایران، بالعینه نشان شکست سیاست پرچم زدائی، انحصارگری، و سیاست وحدت گرائی فریبکارانه سبزها و شرکاء توده ای و لیبرال آنها برای خفه کردن دیگران بود. بزرگترین نشان این شکست، کاهش جمعیت شرکت کننده در این تظاهرات نسبت به تظاهرات قبلی همین گروه بود، و تازه با در نظر گرفتن این حقیقت که تظاهرات اخیر در سایه مبارزه تبلیغاتی بمراتب وسیعتری نسبت به تظاهرات قبلی تدارک دیده شده بود. در تظاهرات قبلی بنا به گزارش خود سبزها و شرکا، 5 هزار نفر در برابر پارلمان اونتاریو شرکت کرده بودند. در حالیکه در گرد همائی 25 جولای بیش از هزار و حداکثر 1500 نفر که بخشی نیز از مخالفین آنها بودند، و در راه پیمائی برگزار شده در همین روز بیش از 2 الی 3 هزار نفر شرکت نکردند و این کاهش چشمگیر مردم و استقبال آنان از دعوت کمیته همبستگی را نشان میداد. طبیعتا این عدم استقبال، نتیجه افشاگری های ما و دیگران در مورد سیاست انحصار طلبانه سبزها و شرکا، ماهیت اتجاعی آنها، و سرخوردگی مردم از درگیری های ناشی از این سیاست در تظاهرات قبلی بود. شکست سیاست های این کمیته را باید نه تنها در بی اعتنایی مردم نسبت به دعوت در تظاهرات، بلکه همچنین در گسترش چشمگیر شعارهای سرنگونی طلب نسبت به شعارهای اصلاح طلب توسط مردم شرکت کننده در راهپیمائی و خارج شدن کنترل شعارها از دست برگزارکنندگان اصلاح طلب آن، و کاهش چشمگیر رنگ سبز در میان مردم شرکت کننده در تظاهرات مزبور مشاهده کرد. مضافا بر اینکه حضور پرچم های سرخ و سه رنگ در تظاهرات را نیز که برخلاف گذشته با مخالفت چندانی از سوی برگزار کنندگان مواجه نشد، باید در حکم عقب نشینی جدی برگزار کنندگان از موضع سختگیرانه خود در این مورد قلمداد کرد. البته، حاصل این عقب نشینی ها عمدتا عاید نیروهای   سرخ شد که بخاطر عدم حضور گسترده هواداران پرچم سه رنگ (در پی اختلافات داخلی بر سر شرکت یا عدم شرکت در تظاهرات) درخشش بیشتری نسبت به گذشته داشتند.

هر چند برگزار کنندکان تظاهرات، زیر فشار افکار عمومی، ناچار به عقب نشینی در مورد مسئله پرچم و شعارها شدند،  با اینحال، در بخش برگزاری اعتصاب غذا توسط گروه مالتیپل وویس (Multiple Voice for Cahnge) که در هم آهنگی با اعتصاب غذای آقای گنجی در واشنگتن برگزار شده بود، برخوردهای غیر دمکراتیک این گروه ادامه یافت. از جمله اینکه هنگامی که یکی از سخنرانان (خانم آناهیتا رحمانی) که از قبل جزو لیست سخنرانان در محوطه ی اعتصاب غذا منظور شده بود، دست به انتقاد از سبزها زد، در کمال وقاحت بلند گو از دست وی گرفته شد و از ادامه سخنرانی وی ممانعت بعمل آمد که در این مورد من فکر می کنم مسئولین برنامه بدهکار یک توضیح علنی به مردم می باشند. نکته دیگر اینکه در همین برنامه، آقای سعید رهنما که از جمله سخنرانان بود، در پایان سخن خود، با اظهار اینکه چپ هائی هم هستند (منظور چپ های سرنگون طلب از جمله روشنگر) که از روی خامی می گویند همین الان (جمهوری اسلامی را) لنگش کن، با نوعی رندی و با تحریف نظر مخالفین، سعی در محق جلوه دادن مواضع آشتی طلبانه ی خود نمود. می گویم با رندی، چون من، هم در مقاله ی "انقلاب قهر توده های مقهورِ" دو ماه قبل خود و هم در برنامه های تلویزیونی خود در کانال (E2) مکررا شرح داده ام که برای سرنگونی طلبان، منجمله من، شعار سرنگونی در حال حاضر و در مرحله کنونی تکامل مبارزه، نه یک شعار عملی (شعاری معطوف به دعوت برای عمل)، بلکه شعاری تبلیغی (شعاری برای زدودن توهم اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی و آماده نمودن مردم برای عمل سرنگونی در وقت مناسب) است و هرگز به معنای همین الان لنگش کن نمی باشد. بهرحال، نمونه ی دیگری از برخوردهای غیر دمکراتیک برگزار کنندگان اعتصاب غذا یکی هم این بود که تقاضای مرا هم برای پاسخ به ایشان ابتدا پذیرفته ولی بعدا با اطلاع از اینکه من که هستم،  به بهانه ی نبودن  جزو لیست سخنرانان رد کردند.

***

کله سرخ های سبز

اصلاح طلبان، اغلب، ما سرنگون طلبان را متهم به عدم درک واقعیات، تعجیل در تحقق هدفها، و نادیده گرفتن قوانین و اولویت های مبارزه و پریدن از روی مراحل می کنند. از جمله اینکه در شرایطی که هنوز مردم حتی قادر به واداشتن خامنه ای به تجدید انتخابات هم نشده اند، شعار سرنگونی خودِ خامنه ای و جمهوری اسلامی، چیزی که هنوز زمان آن فرا نرسیده است، را می دهیم و بلافاصله نتیجه گیری می کنند که باید از طرح شعارهای زودرس و عجولانه دست برداشت و همه نیرو را روی شعارهای مربوط به انتخابات، مثل موسوی رای مرا پس بگیر و لغو و تجدید انتخابات و امثالهم متمرکز کرد. همانطورکه من قبلا هم گفته ام، مشکل اصلاح طلبان در اینست که اگر این حقیقت را که آنها اساسا خواستی فراتر از بدست آوردن تخت ریاست جمهوری ندارند، را نادیده بگیریم، آنها و بخصوص شرکای توده ای و اکثریتی آنها با طرح این نوع استدلالات کودکانه، در بهترین حالت، ناآگاهی خود را از قوانین مبارزه، منجمله از همان چیزی که آنرا پیش بردن گام به گام مبارزه می نامند، به نمایش می گذارند. اجازه دهید برای روشن شدن مسئله، مطلب را بیشتر بشکافیم. اگر فرض را بر این بگذاریم که مراحل مبارزه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی از این قرار باشد که ابتدا باید خامنه ای را وادار به برکناری احمدی نژاد و تجدید انتخابات کرد و سپس با قرار دادن همین تجدید رای بعنوان اثبات خطای خامنه ای و عدم صلاحیت وی برای پست ولایت فقیه، خواهان مثلا برکناری خود او شد، و سپس این دور مبارزه را مقدمه ادوار دیگر و پیش بردن قدم به قدم پروژه ی سرنگونی کرد، اولین سوال اینست که آیا شما هنگامی که روی عملی کردن مرحله اول مبارزه تمرکز کرده اید، نباید با طرح شعارهای مراحل بعدی، مثل شعارهای مربوط به سرنگونی جمهوری اسلامی، بصورت شعارهای تبلیغی یا ترویجی، ذهن مردم را برای مراحل بعدی مبارزه آماده سازید؟ اگر اینطور است این همان چیزی است که ما سرنگون طلبان مطرح می کنیم. ما میگوئیم شعارها نیز مانند هر پدیده دیگری مراحل تکاملی خود را دارند و در مسیر تکامل مبارزه از حالت و مرحله تبایغی به ترویجی و از آنجا به مراحل تهییجی و عملی تغییر و تکامل می یابند. وقتی که مسئله عملی در یک مرحله، آزادی دستگیر شدگان، و برکناری احمدی نژاد است، باید حین تمرکز بر این شعارها بعنوان یک شعار عملی،   با طرح شعارهای مراحل بعدی مانند شعار سرنگونی و انحلال نیروهای سرکوبگر بعنوان شعارهای تبلیغی، ترویجی و حتی تهییجی، مراحل بعدی مبارزه را روشن و اذهان توده ی مردم را برای آن آماده کرد تا وقتی که نیروی کافی برای عملی کردن این شعارها به میدان آمد، بتوان آنها را براحتی و بدون هیچ ابهامی از حالت صرفا تبلیغی در آورد و به شعارهای عملی تکامل داد. بنابراین، می بینید که افرادی مثل آقای سعید رهنما که هواداران شعار سرنگونی را متهم به ناآگاهی از قوانین مبارزه می کنند، چگونه خود از این قواعد بی اطلاع بوده، آنها را نادیده می گیرند، و حتی سعی می کنند با متهم کردن مخالفین به تئوری "همین الان لنگش کن"، ناآگاهی کامل خود از مرحله به مرحله بودن مبارزه را مخفی نگه دارند. جالب است که خود مردم از این آقایان که همواره سنگ مردم را به سینه می زنند، ولی در عمل همیشه پشت سر آنان حرکت کرده و برای کند کردن مبارزه آنها فلسفه بافی می کنند، جلوترند و بنا بر غریزه ی مبارزاتی خود، به قوانین آن بهتر عمل می کنند. چرا که با طرح شعارهای سرنگونی و مرگ بر خامنه ای، در کنار شعارهای اولیه دیگر، از آنها بهمان صورتی که گفته شد استفاده می کنند. البته، باید توجه داشت که در اینجا حساب رهبران سبزها جداست. آنها اساسا چیزی فراتر از شعارهای اولیه و بردن گوی نخست وزیری از این بازی نمی خواهند. بنابراین، بحث ما با شرکاء، یعنی کسانی است که با ادعای کله ی سرخ، عملا در مسیر سبزها گام بر میدارند.

***

جمهوری ایرانی

شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی که اخیرا در میان تظاهر کنندگان در داخل باب شده، علیرغم اینکه در نظر بعضی یک تحول بسوی جلو محسوب می شود، از نظر من شعاری بی معنا و منحرف کننده است. دلیل این امر آنست که شعار جمهوری ایرانی قبل از هرچیز متکی بر پیش فرضی نادرست تر از خود است. این پیش فرض عبارت از اینست که گویا جمهوری اسلامی یک جمهوری غیر ایرانی بوده و پلیدی و ارتجاعی بودن آن نیز درست بخاطر همین غیر ایرانی بودن آنست و برای همین باید آنرا ایرانی کرد. خود این پیش فرض نیز بر اساس تبلیغات شوینیستی و ضد عرب محافل ناسیونالیستی بنا شده که در محیط ضد اسلامی جامعه ایران شرایط خوبی برای طرح و پرورش خود یافته اند. این تبلیغات از یک طرف سعی دارند حمله مسلمانان به ایران را  معادل حمله اعراب و جنایات آنرا نه ناشی از اسلامی بودن حمله کنندگان بلکه ناشی از عرب بودن آنها قلمداد کنند. در حالیکه حمله مسلمانان به ایران به همان اندازه غیر عربی و مربوط به هیئت حاکمه عربی و نه مردم عرب بوده که حمله وحشیانه ی محمود غزنوی به هند غیر ایرانی و نتیجه ی حرص و آز هیئت حاکمه ی غزنوی و نه مردم ایران. محمد قبل از آنکه جانشینانش  ایران را مورد حمله قرار دهند، با سرکوب قیامهای مکرر مردم عرب بر علیه اسلام و حکومت اسلامی، دمار از روزگار آنان برآورد. شواهد تاریخی نشان میدهد که حتی مقاومت مردم بدوی عرب در شبه جزیره عربستان بر علیه اسلام و حکومت اسلامی بسیار بیش از مقاومت ایرانیان در برابر یورش اعراب بود. (ما در این شماره و شماره قبل شرح این قیامها و سرکوبها را برای خوانندگان آورده ایم تا نشان دهیم که وحشی گری های جمهوری اسلامی در سرکوب مردم چیزی بی سابقه در سنت اسلامی نبوده و دقیقا پیروی از همین سنت ناب محمدی است)

جنبه دیگرِ عربی وانمود کردن حمله مسلمانان به ایران معطوف به اینست که جنگ دو دولت ارتجاعی و سرکوبگر (اسلامی در زمان عمر و ساسانی) را که نه خواست ایرانیان بوده و نه خواست اعراب، به جنگ میان دو ملت (ایرانیان و اعراب) وانمود کرده، ماهیت ارتجاعی آنرا بپوشانند. این دقیقا همان کاریست که جمهوری اسلامی و حکومت صدام نیز در جنگ ایران و عراق، مانند همه ی حکومت های ارتجاعی، برای تهییج احساسات ملی مردم و کشاندن آنها به جنگی که مطامع دولتی آنها را دنبال می کرد، انجام می دادند، یعنی سعی میکردند جنگ میان دو دولت ارتجاعی را به جنگ برادر کشی میان دو ملت عرب و ایرانی تبدیل کنند. 

حقیقت اینست که حکومت جمهوری اسلامی بهمان اندازه ایرانی است که حکومت پهلوی. هیچیک از این دو حکومت محصول اشغال ایران توسط یک نیروی خارجی و غیر ایرانی نبوده اند. عناصر تشکیل دهنده هر دو حکومت، همگی در ایران تولد یافته و قبل و بعد از رسیدن به حکومت شناسنامه  ایرانی داشته اند. هردو نیز حکومت های دیکتاتوری بوده اند. تازه اگر حکومت های سلسله پهلوی چه در زمان رضا شاه و چه در زمان محمد رضا شاه هر دو وابسته به قدرتهای انگلیس و آمریکا بودند، جمهوری جنایتکار اسلامی یک جمهوری مستقل و غیر وابسته به نیروهای خارجی می باشد، و از اینرو غلظت ایرانیت اش بیش از آن دیگریست. بنابراین، می بینید که پیش فرض غیر ایرانی بودن جمهوری اسلامی چقدر بی پایه و پوچ است. واقعیت اینست که ماهیت هر حکومتی را نه ایرانی بودن آن تعیین می کند و نه عربی بودنش. ما در طول تاریخ صدها حکومت جنایتکار و سرکوبگر ایرانی داشته ایم. همچنانکه در طول تاریخ نیز حکومت های دمکراتیکی نیز وجود داشته اند که هیچ رگه ای از ایرانیت در خود نداشته اند. بنابراین، ماهیت و خوبی و بدی هر حکومتی را نه ملیت آن بلکه ساخت و خصوصیات درونیش تشکیل می دهد. حکومتی که دیکتاتوری و سرکوبگر باشد، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، بد و حکومتی که دمکراتیک و منتخب مردم باشد، حتی اگر غیر ایرانی هم باشد خوب است. بنابراین، می بینیم که ایرانی بودن یک جمهوری هیچ چیزی را معلوم نمی کند، نه خوبی آنرا و نه بدیش را، نه مردمی و دمکراتیک بودن آنرا، و نه دیکتاتوری و غیر مردمی بودن آنرا و از اینرو چنین برخوردی با مسئله جمهوری، قدم گذاردن در همان راه گنگ و نامعلومی است که مردم ما در 57 در دام آن افتادند. باین معنا که به نظامی رای دادند که نسبت به ماهیت آن ناآگاه و بی اطلاع بودند. ما باید نه تنها در مورد مطالبات خود، بلکه در مورد نوع نظامی هم که قصد جایگزینی جمهوری اسلامی با آنرا داریم، نه بطور کلی، بلکه بطور مشخص آگاهی داشته باشیم. عناوین و شعارهای کلی، شگرد نیروهای ارتجاعی برای فریب مردم و باز داشتن آنها از شناخت جزئیات جامعه ایست که قصد برپا کردن آنرا دارند. حتی شعارهائی مانند جمهوری دمکراتیک یا جمهوری مردمی هم با آنکه گویا تر از شعار بی معنای جمهوری ایرانی و درنتیجه بهتر از آن اند، با اینحال، این شعارها هم تا وقتی که خصوصیاتشان بطور مشخص روشن نگردند، جز کلی گوئی و وسیله ای برای فریب مردم نخواهند بود. راه این فریبکاری ها را فقط از طریق مشخص کردن خصوصیات این جمهوری ها میتوان سد کرد. اینکه آیا در این جمهوری ها دولت از دین جداست؟ حق تشکل و اعتصاب برای کارگران و مردم وجود دارد؟ حق تعیین سرنوشت ملیتها برسمیت شناخته می شود؟ زنان از حقوق برابر با مردان برخوردارند؟ چگونه؟ و آیا هنرمندان، شاعران و نویسندگان از حق بیان آزادی فردی حتی اگر مخالف مصالح و امنیت ملی باشد (تبصره هائی که همیشه در قوانین وسیله قلب آنان و سرکوب مردم می شوند) برخوردارند؟ و مهمتر از همه این حقوق با وجود نیروهای مسلح جدا از مردم چگونه تضمین می شوند؟

 سیامک ستوده  www.rowshangar.com

www.siamacsotudeh.com   

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد