مقاله

 

 

تاریخ انتشار:11.11.2014

خشونتی که اجباری می شود!

محسن ذاکری


ديو!

در یکی از کارهای بیاد ماندنی مشترک پرویز صیاد و هادی خرسندی، هادی خرسندی نقش روشنفکری را بازی می کرد که افکارش را بلند بلند بيان می کرد و صمد نیز شنوندهء او بود. رگبار واژه های روشنفکر در فضا می چرخید و هر از گاهی واژه ها صمد را تکان می داد و با دست و پایش نشان می داد که این واژه را «فهمیده» است و با احساسات، شور و هیجان روشنفکر را همراهی می کرد. یکی از این واژه ها «دیو» بود که هر بار که به صوت تبدیل می شد، آه از نهاد صمد بر می خاست.


امروزه واژه هایی از قبیل «خشونت» و«قهر آمیز» هم برای مردم ایران، و نه امت و حکومت، از این دست شده اند که گویی فریاد بزنی «دیو»! آه از نهاد مجریان برنامه های تلویزیونی و «خانم» ها و «آقایان» درس خوانده و «مدرن» و طرفداران اصلاحات و «انتخابات آزاد» بر می آید که نباید از خشونت دفاع کرد و ابداً نباید «مردم» ایران به خشونت علیه حکومت بیاندیشند؛ و کار تا آنجایی پیش رفته است که طبعاً از آنجایی که پس از انقلاب فرهنگی بزرگی که در ایران روی داد، ما هم لازم است یک دوجین فیلسوف «ایرانی» داشته باشیم، یکی از «خودمان فلیسوفش کرده ها» نیز، تز فلسفی هستی شناسیک و ناب ارائه داده است که «خشونت بد است و پایان گفتگو است»!


با پوزش از همه، برای من که در فنلاند زندگی میکنم و می دانم در این کشور می توان از این «ادا» های قشنگ در آورد که خشونت بد است و نباید به خشونت دست یازید، جای پوزخندی بیش نیست که در ایران و با آن حکومت و آن چه بدست ملایان ناز نازی و مامانی به اشتباه از سوی ما «خشونت» فهمیده می شود، نباید انتظار خشونت داشت! گویی ما مردم قرار است هر چند وقت یکبار یک بالن به هوا بفرستیم و با توهم مسیرش را نظاره کنیم و تا موقعی که چشم مان آن را می بیند باورش داریم و دیگر هیچ.


در این چند سطر می خواهم به این بپردازم که آیندهء نه چندان دور ایران، مصاف زشت و دردناک «نادیان و نافیان» خشونت را شاهد خواهد بود و دیگر گریزی از آن نیست. پس مراقب باشیم در کدام سوی جوی می ایستیم و قضاوت هایمان از هم اکنون «زمینی» و واقعی باشند.

افسردگی


ایران امروز، کشوری است که مردمان اش، در رسیدن به خواست اکثریت شان، کم امید، کم باور و کم توان هستند؛ دلایلی زیادی را هم پشت سر می چینند تا این عارضه را آسیب شناسی و گاهی هم توجیه نمایند. اما بیشترین دلیلی که در رابطه با اینگونه کنش های مردم درونمرز بیان می گردد اغلب حول دو مسئله دور می زند: نخست اینکه ملایان آنچنان مردم را سرکوب کرده اند و آنچنان گرفتار «نان در آوردن» نموده اند که کسی وقت و توان و شکیبایی این را ندارد که به مشکلات همسایه و آنورترش توجهی بنماید. و دو دیگر آنکه، سطح و جنس خشونت و سرکوب از سوی حکومت اسلامی آنچنان وقیحانه و بی ضابطه است که مردم را به حفظ جان خانواده و فرزندان شان چسبانده است. در این مورد نیز، با شناختی که از فرهنگ و ذهنیت های مردم خود داریم، کاملاً باید آنها را فهمید و به ایشان حق داد و، در برونمرز، در جای گرم رجز نخواند. مردم ایران اهل «زندگی» هستند و آن را دوست دارند. و همانطور که در اوائل شروع تحریم ها در مقاله ای نوشتم، هیچگاه نمی توان دید که مردم ایران با «تحریم» و از این دست، سر سازگاری دراز مدت نشان دهند و حیلهء آقای حسن روحانی هم برای امکان مدارا و کم کردن فشار تحریم ها بود. بنابرین، این گونه آسیب شناسی های رایج شدهء بین مردم، تا حدی راست هم هست اما از سوی دیگر همهء حقیقت نیات پلید حکومت اسلامی را باز نمی گوید.


روی دیگر سیاست های آخوندی نیز «افسرده کردن» مردم است. افسرده کردن مردم از دو سو: یکسو آنکه حکومت، مخالفین خواست های انسانی و بر حق مردم را، با دست آویزی به «تضرع و وا مصیبتا»، «هار» تر سازند تا به جان مردم بیافتند و دیگر اینکه با زبان و کردار پلید و زشت شان بر روح و روان مردم چنگک بکشند و مجروح شان سازند تا افسرده تر و نا مید تر شوند – البته اگر تاکنون گرفتار مواد مخدر و داروهای داخلی نشده باشند. پس از اسید پاشی ها دقیقاً این تاکتیک حکومتیان به آشکارا دیده می شود. دو نمونه از این ها را ، اما با حالی مشمئز، باز می نویسم: «رییس قوه قضاییه کشور»، که یکی از «سه برادر لاریجانی» است که براستی سوگند خورده اند ایران را به سیاهی بکشند و از درد و رنج مردم ایران لذت وافر می برند، می گوید که: «بی انصافی و ظلم در حق اسلام و نظام می شود که این اسید پاشی ها را به نظام نسبت می دهید!» این ایران ستیز عراقی تبار سادیست، می خواهد فشار خون جوانان «مسلمان» عاشق ولی فقیه را بالا ببرد تا آماده شوند مشت های نامردی شان را برای صورت های دشمنان «اسلام و امت» آماده سازند. آن دیگری می گوید رد پای اجانب و انگلیسی ها را در پشت این اسید پاشی ها دیده ایم: «یعنی اینکه، ای "زنک"! بکوب بر سرت و بر زمین بشین! که دادخواهی اینجا معنایی ندارد، ماییم و ما، و آسمان و زمین از آن ماست!


این سه برادر لاريجانی، و هم پالکی هاشان، به «مردم» می گویند: «شما کم می آورید! شما نمی توانید! شما ناتوانید! شما کم اید! شما نیستید!». اینان می خواهند مردم را افسرده سازند و خسته از مبارزه و تلاش برای دست یابی به کشوری انسان مدار، آزاد و سر بلند، به خانه هایشان بفرستند. اینان می گویند: فردای فرزندان تان نیز از آن ماست، اگر ما انقلاب کردیم و شما را سیاهبخت نمودیم، شما را نیز راهی برای سعادت فرزندان تان نیست و با ما باید بسازید و بسوزید!


امای این داستان سیاه و ترسناک تاریخی، آنجاست که افسردگی و درماندگی مردم به «خشونت» تبدیل می گردد. بی شک، خشونت در راه است! به بیرحم ترین نوع اش نیز در راه است. خشونتی که با «خشونت» سازمانی و تشکیلاتی «مجاهدین خلق» تفاوت دارد. برای «قیام و قدرت» نیست! این «چشم در برابر چشم» دیگر از جنس «مسعود رجوی» و «پیشمرگه» های کرد نیست. این خشونت فرزند افسردگی و نامیدی است؛ این خشونت مرگبارترین نوع خشونت است؛ همان خشونتی است که مرگ های انتحاری را می آفریند؛ همان خشونتی است که به خودکشی ها می انجامد؛ همان خشونتی است که پدر را به قتل زن و فرزندان اش و سپس خودش می رساند. مادر این جنس خشونت، «درماندگی وافسردگی» است که راه مرگ را بر می گزیند: این افسردگی، از جنس تفنگ و گلوله نیست! از جنس درختی است که با امید سر بر زد، و بر شاخه های آن مرد و زن این کشور، خوش گفت، خوش شنید، خوش سرایید، خوش خندید،خوش نالید و خوش گریست تا خشن نباشد. غافل از اینکه قهاران و ایران ستیزان مکتب خمینی را بویی از آبرو و شرم قلندران نیست! اینان آنقدر دریده و قبیحند که حتی خودشان هم زیر لب به هم لعنت و نفرین می فرستند. تا نفرین شوند.

مصاف


چه تغییری رخ داده است، چه شده است که مصاف «مردم» و «امت» در ایران ناگزیر است؟ اکنون این حرف برای گفتن چه تازگی یافته است؟ آنچه روی می دهد، این است که کار دارد به صحنهء نمایشی می کشد که از اول در خفا در جریان بوده است: کنترل داخل و سرکوب فرهنگ «مردمی» با دست فرهنگ «امتی» دیگر کارساز نیست بایدهای اردوهای «مردم» و «امت» را در برابر هم قرار داده تا دست و خنجر امت در روز روشن گلوی مردم را بدرد. و دلیل این بی پرده شدن نمایش دیرینهء حکومت اسلامی چیزی نیست جز اینکه رژیم در برونمرز باخت پشت باخت می آورد. قمارباز خوبی هم نیست زیرا بازی با کارت های «مجاز» را سال هاست که رد کرده و قمارش از جنس قاپ اندازی ها و در رفتن ها است. و توجه کنيد:


- وضعيت جهانی به گونه ای است که در آن حتی جام جهان نمای «حزب توده» و دیالکتیک شناسان هم کدر شده است. برای اینکه میدان را نبازند و آبروی مکدرشان را آب نبرد، از اکنون سفارش می کنند که: با موج های شرکت در انتخابات مجلس «توفان» بیافرینید (یعنی اینکه «امید دیالتیکی مارکسیستی توده ای» را از دست ندهید). چپ های قدیمی ایران – که چپ جدید ايرانی ابداً از دید من معنا و وجودی ندارد – زمان را مناسب می بیند که باز وامصیبتای «کارگر و اقشار کم در آمد» را سر دهند. اما یقین دارم گوش شنوایی در ایران ندارند؛


- اصلاح طلبان، که مادرشان به عزایشان ننشیند، ساکت اند؛ زیرا مهره های بازی سیاسی شان بهم ریخته است. مقولهء داعش حتی «گنج» سخن قهرمانان «زندان و اعتصاب غذا» را به هم پاشانده و به گیجی انداخته است. صدای پای رییس جمهور تند و تیز جمهوریخواه آيندهء آمریکا همه را به سوی «خیر است انشاءالله» می راند. زیرا اکنون فهمیده اند که مردم آمریکا نیز، کمتر از مردم «پوتین»، به فکر جلال و شکوه کشور خود نیستند.


- آن بزرگان جهانی، آنانکه می توانند ساکت کار خود را می کنند و رجز نمی خوانند؛ چین ساکت است و ساکت خواهد ماند. و حتی برای یاری «رفیق» بلند پروازش، روسیه، از خواب خوش اژدها استقبال خواهد نمود.


- روسیهء «قـَدَر و بزرگ» (که تبدیل شده است به یک «دادخواه بزرگ»، برادر بزرگی که از برادر کوچک اش، ایران، سر انجام چیزی گویا درست نیآموخت) زورهای آخرش را، می زند و پیش بینی ها و امیدهای بسیاری از کارشناسان سیاسی که «روسیهء بزرگ در راه است» بزودی بباد خواهد رفت. روسیه خوب می داند اگر این بار تن به جنگ دهد بازنده کیست! این بار سخن از ناپلئون و هیتلر نیست! و حتی در پایان جنگ اتمی از روسیه نیز هیچ نخواهد ماند.


- سوریه با رژیم اش رفته است! ترکیه و دیگر کشورهای منطقه بهایی بس گران تر و بیشتر از سوریه داده اند و در این معامله برنده اند.
- داعش ساز و کار کمربند شیعه از تهران تا دمشق را بر هم زد و توفانی از خاک به هوا راند.


- عراق هم که برای حکومت «بیت فقیه» دیگر چیزی ندارد.


- کشورهای «مرتجع» خلیج فارس هم که زبان خامنه ای را نمی فهمند و نخواهند فهمید و با رفسنجانی لاس خشکه ای می توانند زد.
پس می ماند «ایران و بیت رهبری» و آبرویی که برای «رهبری» باقی است. و این بیتوتهء «آبرو»، سفرهء رنگین آمریکا را بر نمی تابد.
آری، بر خلاف تناقض های آشکار در نظرات صاحب نامان اپوزیسیون برونمرز، که از یکسو می گویند تعاملات سیاسی ساختار نمی شناسند و مشکلات ایران و آمریکا ناشی از نبود اعتماد بین دو کشور است و، از سوی دیگر، می گویند حتی اگر ثروت بیکرانی که راهی ایران شود، بخاطر مافیای رانت خوار ایران، کمک دراز مدتی برای مشکلات اقتصادی نخواهد بود؛ آری (بر خلاف این تناقض گویی ها که پایان شان نزدیک است، همانند پایان کار ِ «امید بسته ها به دولت اعتدال») مشکل اصلی بر سر همان ماهیت و ساختار جمهوری اسلامی است که وصله ای ناشدنی بر بافت جهان امروز است. این ناهمخوانی با بافت جهان گلوبال حتی گلوی کشورهای اروپایی چون اسپانیا و یونان و ایتالیا را هم خواهد گرفت و گلوی روسیه را هم گرفته است.


پس چه باید کرد؟ تکلیف حکومت سلطانی فقیه دوم چه می شود؟ باز گروه «مثبت اندیشان» می گوید که «فشار بر شورای نگهبان برای رفع نظارت استصوابی بر انتخابات، مردم ما را به سوی رهایی از این حکومت پیش می برد». به بیانی، اکنون که فشار جهانی، هوشمندی اصلاح طلبان، مبارزات سبزها و حصر طولانی رهبران سبز بی نتیجه مانده اند، در کنار ادامهء احتمالی تحریم ها، رژیم حکومت اسلامی تن به توافق با انتخابات آزاد خواهد داد! من فقط و فقط می گویم «پسر است انشالله»!
 

اما، اکنون بيائيد در درون به جای ملایان باشیم؛ چه باید کرد؟ این «ملک بیت رهبری» را باید در عمل مطیع و آمادهء روانه سازی ده میلیارد پیامک «جانم فدای رهبر» نمود! (البته من این جا واژه ای را سانسور نمودم!)؛ باید زن هائی را که به مدت سیزده هزار روز و شب ماموران «نهی از منکر» و «امر به معروف» را خسته و نالان نموده اند، سر جایشان نشاند؛ گرسنگی را بايد عبادت نامید!؛ هجوم ملایان به مدارس را بايد افزود و بناهای مذهبی ساخت که بلایا کم شوند؛ بايد ماه محرمی را برگزار کرد که... (با کمال تاسف باید بگویم: که چیزی جز اثبات فرضیه های داروین نبود!)، و برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری، رییس جمهور بعدی امریکا را قانع نمود که در ایران انتخابات آزاد است و مردم چهار سال یکبار می آیند رأی میدهند و سپس می روند راحت منزل نشینی و منتظر تعلل و تعدیل و عدالت «مردان خدا» می گردند - مثل حسن روحانی که با روزه خوانی اش عشق اش به «اهل بیت» را به مقام رهبری اثبات نمود
 

ولی، دیگر نمی شود! سال هاست که دیگر این نیرنگ ها و مخدرها و این شیاد گری ها را مردم فهمیده اند. این حنای «دست دادن با آخوندها» دیگر رنگی ندارد. مابقی رنگ اش را حسن روحانی پاک خواهد نمود.
پس چه باید کرد؟! سنت یکی از ناجیان بشریت (که یکی از همان «فیلسوف کرده ایم ها» هم اتفاقاً زنده و عاشق این ناجی بشریت است) همچنان باقی است و مستند که: «واجب است شدت و سخت گرفتن بر آنان که قابل تربیت و ارشاد نیستند.» و به این می گویند همان کلمه ای که از پنج حرف تشکیل شده است: «خشونت»!


پس، حالا که سیزده هزار روز گذشت و این «مردم» ایران «امتی ِ» قابلی نشدند، یک راه و آخرین راه در پیش است؛ منتظر روزی باشیم که آقای روحانی و رفسنجانی و خاتمی خندان هم در کنار خاتمی عبوس، خشونت را مجاز و لازم ببینند.
من را ببخشید، اما فاصلهء ایران امروز ما با یک جامعهء مدنی مبارز زیاد است، بسیار زیاد است؛ چرا که تناقض های رفتاری و کرداری و بینشی این جامعه را پر کرده است؛ کنار هم می گذارم:


- مظلوم زیستن های چریکی مدرن، مثل کارهای «نوری زاد» را،
- دخیل بستن های مادرانی دادخواه را که هنوز «چادر سیاه» بر سر دارند،
- اعترافات ذهنی و برخورد های کلیشه ای استاد دانشگاهی «هاشمی پرست» را،
- پایداری میر حسین موسوی و مهدی کروبی در حصر را، که البته هنوز هم به گرد پای پایداری های حسینعلی منتظری در زندن شاه و حصر دو فقیه نمی رسند،
- و نمونه ای از نگرش های برونمرزیان مصلحت خواه و خشونت ستیز را...


و عرض می کنم که همهء اينها برای من سخن از ذهنیت «پر تناقض» ایرانی دارند؛ تناقض هایی که فرار از محفل های «حرف و اقناء» را برای مردم می گذارد و مصاف دردناک نادیان و نافیان خشونت را اجباری می کند – هم مردم و هم حکومت اسلامی ناگزیر بسوی باور و نیاز به خشونت بیشتر در حرکت هستند.
 

تراژدی ای که روح الله خمینی، در اوج جنون قدرت و تعصب اش، از آن نوید می داد هم اکنون از راه می رسد: «بودن و یا نبودنی که هر دو با مرگ یکی هستند». او که قلب اش سال ها پیش از انقلاب مرده بود، و حتی بازگشت به وطن را نمی فهمید، اگرچه اکنون نیست اما به آرزوی نهانی اش نزدیک است. لحظهء تصمیم برای همه دور نیست. دیگر نمی توان سرباز ستون مرمر ماند. یا هاملت یا کلادیوس! خشونت دارد در ایران علنی تر از هر زمان دیگری می شود و دیگر ویژهء زندان های دههء شصت نیست. مردم ما دیگر توان برونرفت از این خشونت را ندارند و، متأسفانه، منطقه و جهان نيز آنها را در برابر حکومتی مخوف تنها خواهند گذارد / گذاشته اند.
 


________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد