مقاله

 

 

تاریخ انتشار : 16.11.2015

چرا اخبار جنایتهای داعش در فرانسه و اروپا در صدر اخبار است و نه اخبار جهان سومی ها؟

سعید صالحی نیا


salehinia@aol.com
15 نوامبر 2015
مقدمه:


متعاقب خبر جنایات داعش در پاریس گرایشات مختلف چپ ، مواضع بسیار متفاوت یا متضادی گرفته اند که هم قابل انتظار است و هم قابل بحث و مناظره


برخی از این گرایشات رسما پرچم ملی فرانسه را بلند کرده اند و زیر پرچم تبلیغاتی حکومت فرانسه و مدیای حاکم جهانی به "محکوم کردنها" ادامه می دهند و درکی پوپولیستی و موازی تبلیفات حاکم از واقعه را تکرار می کنند.


در مقابل این گروه، تعدادی مثل کوشا شایان (1) یا دوست همراه من سپهرداد گرگین ، می گویند که نباید در این تبلیغات وارد شد مدعی هستند که کشتار در اروپا تعدادش کمتر از کشتار و جنایت در سایر جاهای دنیاست و لذا اهمیت کمتری دارد. سپهرداد گرگین حتی مدعی است که این ماجرا "ممکن است" یک توطئه خودشان باشد" به انها که روی این اخبار تحلیل می دهند و دنبال تحلیل از موضع چپ و انقلابی هستند می گوید که "فریب تبلیفات حکومتها را خوردید"! نسخه ایشان اینست که ما "روی سوسیالیزم کار کنیم و دنبال این اخبار نرویم" اینها به ما سوسیالیستها مربوط نیست!

با توجه به اهمیت بحث و مناظره روی این متدها ، من لازم می بینم که نظراتم را اینجا بنویسم و خوشحال می شوم کوشا شایان یا سپهرداد گرگین که طبعا نمونه های متد معینی از چپ هستند به پاسخ بنشینند و حتما انانکه سود خواهند برد خوانندگان خواهند بود:

(1)کدام کشتارها مهمتر است؟ کشتار در فرانسه یا کشتار در سایر نقاط دنیا(در جهان سوم)

دوستان ما ظاهرا همین دیروز بدنیا آمدند ! تاریخ معاصر چه می گوید؟ حتما کشتار در جهان پیرامونی از جهت سیاسی از کشتار در جهان متروپل بیشتر اهمیت داشته! بار سیاسی این دو نوع مرگ و میر هرگز یکسان نبوده! تعجب هم ندارد! مگر کشته شدن 4 هزار نفر در نیویورک از کشته شدن صدها هزار نفر از جهان پیرامونی بیشتر اهمیت نداشت؟ کشته شدن اون 4 هزار نفر در نیویورک تاریخ معاصر دنیا را تغییر داد و اغاز لشکر کشی های امپریالیستی به منطقه خاورمیانه و اغاز پایان دور دیکتاتوریهای مدل قدیم و تولید امپراتوریهای منطقه ای جدید و سرانجام قطبهای جدید سیاسی نظامی در دنیا گردید.


وقتی از "اهمیت" صحبت می کنیم بهتر است بپرسیم در چه لایه ای ؟ اگر در بعد اخلاقی می فرمائید که طبیعتا مرگ هر ادمی بار یکسان دارد. اما در بعد سیاسی اینطور نیست! انکس که در سیاست اشنائی دارد این نابرابریها را می بیند و نمی تواند انکار کند و سربگرداند! نمی تواند بگوید که چون در فرانسه فقط 150 نفر کشته شدند پس اهمیت ندارد و در افریقا هر روز بیشتر کشته می شوند! این متد بی راهه است چون اهمیت سیاسی کشتار در کشور متروپل بطور واقعی بسیار متفاوت است و این سنت سیاست دوران ماست! همواره هم بوده.


اینکه چنبش چپ و ازادیخواه و برابری طلب دنبال سازماندهی جهانی دیگر است نمی تواند توجیه شود که جهان جلوی پا را منکر شویم و سربگردانیم و توی دهنیت خود دنیای دیگر زندگی کنیم! کار سوسیالیستها و برابری طلبها نشان دادن این دوگانگی است و درگیر شدن در این دنیای وارونه و تغییر این دنیا.نمی شود در بهشت ذهنی خود نشست و بقیه را از درگیر شدن در نبردهای این دنیا منع کرد!

(2) نتایح سیاسی نظامی حمله به پاریس روی زندگی انسان جهان معاصر:

هنوز چند روزی از این فاجعه می گدرد .بسیاری از صاحب نظران سیاسی معتقدند که این واقعه (سپتامبر سیاه امریکاست) یعنی همان تاثیر تعیین کننده را در سیاست اروپا خواهد داشت که در امریکا متعاقب حمله تروریستی سپتامبر سیاه!


من هم فکر می کنم که این واقعه تاثیرات مهمی می تواند در چرخشهای سیاسی اروپا داشته باشد.منجمله:


اول: درگیر کردن حکومتهای اروپا در جنگ منطقه خاورمیانه به سطحی بسیار بالاتر
دوم: پلیسی کردن جامعه اروپا
سوم: تقویت مرزهای کشورهای اروپائی و به خطر انداختن اتحاد اروپا
چهار: فشار روی پناهجویان و مقابله با انتقال پناهندگان به اروپا
پنجم: افزایش سیاستهای خارجی ستیزی و دیپورتهای وسیع از اروپا به کشورهای قبلی
ششم: رشد تبلیغات نژاد پرستانه و تبلیع راست مبنی بر اینکه پناهنده یعنی تروریزم و پناهنده یعنی بحران اقتصادی فرهنگی و بیکاری

وقتی نتایج این واقعه را در سیاستهای کلان حکومتهای فربی بررسی کنیم می بینیم که به هیچ وجه نمی شود ساده لوجانه مدعی شد که یک با یک برابر است! خیر! نیست! 150 نفر در پاریس کشته شدند ممکنست تاریخ اروپا و جهان یکبار دیگر ورق بخورد در حالیکه در افریقا و خاورمیانه کشته شدن انسانها موضوع این تاریخسازی است! فرق بسیار است!

(3)نتیجه عملی انکار جنایت داعشیها در اروپا چیست؟

آنها که به بهانه "مهم نبودن کشتار در پاریس" ما را به سکوت در برابر این فاجعه فرامی خوانند و حتی مثل دوست من سپهرداد گرگین مدهی می شوند که خود حاکمان فرانسه و اروپا عامل اینها هستند و ممکن نیست این تروریستها بتوانند بمب و اسلحه را اینجوری بکار ببرند(تئوری توطئه) بطور واقعی کجا می ایستند؟


از دید من انکار واقعیت اهمیت این فاجعه فراخوان به گوشه گیری و سکوت است.با هر نیتی که مطرح می شود نتیجه اش قهوه خانه نشینی سنتی چپی است که مسائل واقعی جامعه را نمی بیند و دنبال ارزشهای ذهنی خود می ماند!


نتیجه عملی این "تعجب" کوشا شایان که ظاهر اخلاقی هم دارد یا نظریه "خودشان کردند بما مربوط نیست" سپهرداد گرگین، فراخوانست به سکوت و پچ پج کردن تئوری توطئه! در یک کلام بی عملی و نداشتن طرح و برنامه عمل در جهان بسیار پیچیده که سرهای ارتجاع سیاسی تلاش فراوان دارند مردم را در جنگهای خود غرق کنند تا یاد جنگهای خود نباشند!

(4) وظیفه چپ و سوسیالیزم خواهی در این دعواها و صحنه ها چیست؟

به خلاف دوستانی مثل کوشا شایان یا سپهرداد گرگین من فکر می کنم که سوسیالیزم خواهی در نبردهای روزمره مردم در نبردهائی که به مردم تحمیل می شود (مثل همین فاجعه پاریس) باید حاضر باشد و مواضع خود و راه حلهای خود را جلو بگذارد.
حکومتهای امپریالیستی الان دارند مردم را دور پرچم فرانسه "متحد" می کنند و قرار هم دارند شیپور جنایتها در خاورمیانه و پلیسی کردن جامعه اروپا و امریکا را به صدا در اورند.
گرایشات ارتجاعی اسلام سیاسی هم تلاش دارند از این ترورها برای خود سیاهی لشکر بسازند و یار گیری کنند.تروریزم بقول یکی از متخصصان روانشناسی اجتماعی یک صحنه سازی و یک تاتر است برای تاثیر گذاری روی افکار عمومی.
چپ و سوسیالیزم خواهی در لایه های مختلف باید مداخله کند.هم در عرصه نظری و تبلیغاتی توضیح دهد که چرا وضعیت انسان به چنین صحنه هائی کشیده؟ هم از جهت سیاسی و سازماندهی چبهه مردم صلح خواه برابری طلب را به حرکت در اورد و پاسخ راست را چه در خاورمیانه و چه در اروپا و امریکا با تاکیید بر خواستهای واقعی مردم با تاکیید بر مبارزه با اسلام سیاسی و سایر ایدئولوژیهای ضد بشری با تاکیید بر مبارزه با سیاستهای حکومتهای امپریالیستی بدهد.
چپ سوسیالیست خواه نباید در قهوه خانه بنشیند از "سوسیالیزم" حرف بزند وقتی پایه ای ترین اساس تمدن جامعه بشری در حال تهدید است توسط گرایشات ارتجاعی تروریست دولتی و اسلام سیاسی.
تاریخ را انها می سازند که درش شرکت کنند و نه انها که برایش رویا می بینند!جامعه باید الترناتیو چپ را هم در تحلیل رادیکال سیاسی و هم در ارائه اهداف مطالباتی هم اکنون ببیند و گرمه راست سیاسی همانطور که در مقاله ثبلیم گفتم از این سانحه بهترین سودها را خواهد برد همانطور که ذر سال 2001 برنده نبردها شد.

 


 

بهائیت، آویزان شدن به عرفان ، ضدیت با منطق گرائی و عقل گرائی مدرن!

بخش 6 از نقد بهائیت در پاسخ به خانم کتایون تقی زاده

سعید صالحی نیا


salehinia@aol.com
14 نوامبر 2015
مقدمه:


در بخشهای گذشته(1) سری مقالات نقد بهائیت ، توضیح دادم که بهائیت را مثل هر مذهب یا اندیشه اجتماعی از ابعاد مختلف می شود بررسی کرد. اول: سنجش با معیارهای منطق و عقل و علم گرائی. دوم: سنجش عملکرد اجتماعی و طبقاتی و سوم: سنجش از طریق جایگاه سیاسی و استراتژیک اون تفکر در جنبش های اجتماعی .


بهائیت همانطور که گفتم بخشی از گفتمان مذهبی است.گفتمانهای مذهبی مربوط به دوران پیش مدرن هستند.در طبیعت خود، این گفتمانها ضد منطق ضد عقل گرائی و علم گرائی هستند.در طبیعت خود این گفتمانها خدامحور هستند.


به جهت اجتماعی بهائیت پرچم بخشی از طبقه متوسط ایران است که دنبال توسعه مناسبات سرمایه داری بوده و زیر بیرق حکومت انگلیس و حکومتهای امپریالیستی فضا پیدا کرده تا ورژن مسیحی شده اسلام را بسازد . این ورژن مسیحی شده با اعلام بیطرفی سیاسی بواقع فراخوان سکوت بوده تا مردم را از مداخله گری در سیاست و مبارزه با حاکمان بیرون بکشد.


به جهت سیاسی بهائیت به رغم ادعاهایش مبنی بر "صلح طلبی" کنار قدرت سیاسی دنیای سرمایه داری ایستاده . مرکزش در اسرائیل است و رهبرانش و فعالینش کوچکترین اعتراضی به جنایات این حکومت نژاد پرست و اربابان این حکومت نکرده اند."ٌصلح خواهی" بهائیت ، زبان سکوت است در مقابل ظلم و ستم حاکمان سرمایه داری.


در طول مقالات تاکنونی، تمرکز من بیشتر روی محور اول یعنی سنجش بهائیت از موضع عقل گرائی ، علم گرائی و درک مدرن بود.مواردی را نشان دادم .منجمله حکم ضد همچنسگرائی در بهائیت ، ادعای پیامبری حسینعلی، داستان "نسیم خداوندی" ، ادعای عالم به همه علوم بودن او بعد از وزیدن نسیم .همینطور به بررسی پاسخ یکی از بهائیان بنام آقای فردوسی پرداختم تا نشان دهم بهائیان با زبان خودشان چقدر متناقض حرف می زنند.

در این مقاله به بررسی پاسخ یک بهائی دیگر بنام خانم کتایون تقی زاده می پردازم که تلاش داشتند به نقدهای من به ماجرای پیامبری حسینعلی و اون "نسیم خداوندی" پاسخ دهند. متد پاسخگوئی ایشان نمونه ای است از تقلای بهائیان برای توجیه داستان حسینعلی و پیامبریش که جهت اطلاع جامعه و خصوصا نسل جدید دارای اهمیت است:

(1)خانم کتایون تقی زاده در مورد توجیه "نسیم خداوندی" چه می گوید؟

ایشان در پاسخی روی سایت من چنین می فرماید:

"نسیم معانی عرفانی دارد و افراد بی سواد ازعرفان، مانند شما قادر به درک آن نیستید با وجود توضیح آقای فردوسی باز هم نتوانستید آن را درک کنید. در جایی خدای خدایان خود را نفرموده اند و اینکه پیامبران خود را خدا بنامند حق دارند علاوه بر معنی عرفانی که چون شما درکش را ندارید نمی گویم ولی از نظر ظاهری هم شما اداره ای را در نظر بگیرید وقتی رییس این اداره به مرخصی برود جانشینش در غیاب او مقام ریاست آن اداره را دارد و ما معتقدیم حضرت بهاءالله و سایر پیامبران در عالم خلق (انسانها) و در عالم امر(پیامبران) جانشین خدا هستند و ما راهی برای شناسایی خدا نداریم مگر بوسیله آنها. در مورد (آفریدگار جهان) باید خجالت بکشید که من بعید می دانم فردی مانند شما اصلاً خجالت سرش شود. در مورد رب مایری و رب مالایری همان توضیحی که در مورد خدا نامیدن خودشان دادم کفایت می کند. با توضیحاتی که دادم اگر ذره ای انصاف داشته باشید می بینید که ضد علم نیستند"

همانطور که خواننده مشاهده می کند، خانم تقی زاده مدعی است که این "نسیم خداوندی" عرفانی است، لذا افراد بیسواد درکش نمی کنند. ایشان می فرماید که پیامبران خود را خدا نمی نامند (که البته من خوشحالم که نمی نامند!) بلکه جانشین خدا می نامند درست مثل اینکه رئیسی به مرخصی برود و جانشینش در غیاب او اداره را اداره کند! و نتیجه می گیرند که من که زیر سوال بردم داستان حسینعلی بهائالله را، "حجالت سرم نمی شود" و اگر ذره ای انصاف داشتم (که ندارم!) می فهمم که این داستان حسینعلی و "نسیم خداوندی" ضد علم نیست!
نکته عوجی در این روایت خانم تقی زاده هست! ایشان مدعی است که پیامبر خدا یعنی جسینعلی زمانی که خدا به مرخصی می رفته فرمان عالم را در دست داشته! البته ایشان خیال ما را راحت می کند و می گوید که "ما راهی برای شناسائی خدا(طبعا پیامبر خدا) نداریم! ما حالیمان نیست.بیسوادیم! خجالت نمی کشیم!

(2)آویزان شدن به ریسمان عرفان برای گریز از منطق گرائی و علم گرائی:

همانطور که خواننده متوجه شدند ، خانم کتایون تقی زاده، با چسباندن "نسیم خداوندی" به کلمه عرفان، یک استدلال قوی ساختند و دیگر بعد از "هرفانی خواندن" ترکیب نسیم خداوندی بقیه راه را دوان دوان می روند و هر کس دیگر شک داشت، "بیسواد است" ، "درکش نمی کند" و "خجالت سرش نمی شود"!


راستی عرفان جیست؟ بنا به ویکی پدیا(2) :


"عرفان «Mysticism» (تعبیری از «میستیسیزم» یا «گنوسیسم») در تعریفی جامع و جهان‌شمول به مفهوم شناختی «رازگونه و نهانی» خمیرمایه افکار بلند و آداب تاثیرگذاریست برای یافتن و پیوستن به حقیقت از طریق «شهود»، «تجربه درونی» و «حال» که نشانه‌های آن در مکاتب مختلف جهان اعم از عقاید برهمن‌ها، بودائی‌ها، رواقیان، نسطوریان، مهریان (میترائیسم)، عقاید مسلمانان زاهد، عقاید افلاطونیان جدید، فرامین زرتشت، در فرقه کابالا از آیین یهود و اعتقادات سرخپوستان آمریکا به چشم می‌خورد. مصداق حقیقت در عرفان الهی وجود خداست. عرفان شناختی حقیقتگرایانه و تلاشی عملگرایانه فراتر از واقعگرایی حسی - عقلی و آرمانگرایی تصوری است از اینرو این مرام با رازگونگی و غیب‌باوری[۱] آمیخته از «عشق» و «ذوق» و «اشراق» همراه است.


عرفان نوعی روش برای حصول به حقیقت است که بر این فرض بنا شده است که عقل و حواس پنجگانه به دلیل خطاهای ادراکی قابل اتکا نیستند و به تنهایی قادر به درک حقیقت نمی‌باشند و از این رو به نوعی تلاش برای ادراک بی واسطه حقایق نیاز است که بدان عرفان می‌گویند.


همچنین گفته می‌شود عرفان شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل می‌شود و آن را علم وجدانی هم می‌خوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند. عرفان [و تصوف] در بسیاری از اقوام و ملل و مذاهب مختلف جهان و حتی مکاتب فلسفی شایع و رایج است."

همانطور که خواننده متوجه می شود، عرفان ، سیستم "رازگونه" برای میان بر زدن به حقیقت است. ادعای عارفان اینست که به حقیقت "میانبر" می زنند! راه رسیدن به حقیقت در دوران مدرنیته چیست؟ عقل، علم و منطق و سنجش علمی. عارفان بما می گویند یک راه "میانبر" بلد هستند که این مسیر را نمی رود .بلکه "شهود" می کنند! عارف مدعی است که حواس 5 گانه و عقل و منطق و علم ، پای چوبین" است و راه به حقیقت ندارد.اینها یک فعالینی بلندند اسمش "شهود" است! هر کس هم از اینها بپرسد با اون "شهود" تا بحال چند تا کره را نسخیر کردید ؟ پاسخ می دهند که "بیسواد است، درکش نمی رسد و "خجالت سرش نمی شود"!


همانطور که در تعریف عرفان آمده، تقریبا هر مذهبی یک عرفانی هم برای خودش دست و پا کرده چرا؟ چون متدهای سنجش عقل و علمی نمی تواند مهملات مذهبی را تایید کند لذا اینها لازم دارند به "معجزه عرقان" توسل کنند!

(3) حضرت حسینعلی دهسال تمام وحی را دریافت کردند اما اعلان نفرمودند!.

در مورد داستان وحی در زندان قاجار، خانم کتایون تقی زاده من را تصحیح کردند و فرمودند:


"گفته اید ایشان در زندان مدعی وحی شدند، نخیر دوست من ایشان در زندان وحی الهی را دریافت کردند ولی آن را اعلان نفرمودند تا ده سال بعد در باغ رضوان در بیرون شهر بغداد آن را اعلان کردند و در طول مدت این ده سال تعداد کمی از افراد به سائقه روحانی به مقام عظیم ایشان پی بردند".


تا زمان پیامبر شدن حسینعلی ما فکر می کردیم که پیامبران به محض رسیدن وحی مامور هستند پیامبری اعلام کرده و مردم را که "گله های گوسفند" هستند به راه خدایشان هدایت کنند! اما ظاهرا حسینعلی بنابه گفته خانم تقی زاده یک ترکیب بامزه تریست! حسینعلی وحی را دریافت کرده و تو دلش دهسال تمام نگه داشته! یعنی دهسال تمام مردم بیچاره یک پیامبر داشتند و نمی دانستند! در طی این دوره دهساله هم "کمی افراد به سائقع روحانی مقام عظیم ایشان پی بردند"! و بیچاره بیقه عام که باید منتظر می شد تا در باغ رضوان بالاخره پیامبرشان ادعایش را علنی کند!


اینجا یک مشکل منطقی ایجاد می شود! چه سودی دارد که این جانشین خدا ، بهش وحی شود اما پیامبری اعلام نکند؟ بفرض که مردم را قرار است خدا از طریق این حسینعلی ارشاد کند.دیگر چرا تاخیر؟ سر اینهمه مردم که طی این ده ساله کافر از دنیا رفتند و پیامبری "حضرتش" را تلمس نکردند چه می آید؟ خدا چگونه مسئول می شود که پیامبری را فرستاده اما اجازه پیامبری نداده؟! این چه نوع خدائی است که پیامبر تو دلی پرورش داده؟ پیامبر بالاخره باید کاری بکند!

خلاصه کنم:

در این مقاله کوتاه دو فراز از دفاعیات یک بهائی از داستان بامزه حسینعلی و اون "نسیم خداوندی" و بقول خانم کتایون تقی زاده "دهسال" فاصله بین نسیم وحی و ادعای پیامبری را شگافتم. جمله به جمله حرفهای خانم تقی زاده تایید ادعای من است که بهائیت مثل سایر مذاهب ضد عقل ضد علم است و بوئی هم از درک مدرن ندارد.بهائیت اسلامی است که به جهت سیاسی مسیحی اش کردند تا بهتر در فضای حکومتها مردم را "گوسفند وار" نگه دارند.بهائیت مثل اسلام و سایر مذاهب ضد منطق و عقل است.عرفان خودش را دارد.عرفانی که ساخته شده تا مذهبیون از تسلیم به عقل و علم فرار کنند!

منابع بیشتر:

(1)آرشیو نقدها به مذهب بهائیت از: سعید صالحی نیا:

“معجزه های بهائیت”، ّبهاء الله نوستروداموس ایرانی! تکرار بازی با توهم در اذهان مردم
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=56445
(بخش چهارم)“دفاعیات یک بهائی ” از منطق پیامبر شدن حسینعلی نوری
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=56422
وقتی میرزا حسینعلی، “بهاء الله” می شود(بخش سوم)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=56359
استدلال مضحک بهائیان در مقابله با همجنسگرائی نمونه دیگر درک پیش مدرن بهائیت (بخش دوم)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=56335
نقد بهائیت بعنوان بخشی از نقد مذهب وظیفه آزادیخواهان چپ و انسانگرا (بخش اول)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=56270
 

 

 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد