مشی پیچیده روحانی
علی افشاری
تبار روحانی به روحانیتی بر میگردد که تحصیلات دانشگاهی را چاشنی تحصیلات
حوزوی کردند اما در بینش آنان حوزه بر دانشگاه مرجح است. بر همین اساس
روحانی در پیش از انقلاب به منبری و سخنوری مشهور بود و فعالیتهای حقوقی
نداشت. وی درسهایش در انگلستان را نیمه تمام گذاشت و بعد از انقلاب به
ایران آمد و به جریان حامی آیتالله خمینی پیوست. ارتباط قدیمی با آیتالله
بهشتی باعث شد تا در تیم وی قرار بگیرد و به حزب جمهوری اسلامی بپیوندد. او
پیش از انقلاب در صف روحانیون مبارز سیاسی قرار داشت. البته سطح فعالیتهای
انقلابی وی بالا نبود. چند بار به مدت محدود دستگیر شد و ممنوع المنبر گشت.
او برای نخستین بار لقب «امام» را به آیت الله خمینی در مسجد ارک تهران در
سخنرانی به مناسبت درگذشت مصطفی خمینی داد. در آغاز انقلاب وی بنا به تشخیص
جریان روحانی شورای انقلاب به ارتش رفت و در همکاری با ریشهری به پاکسازی
و «ساماندهی» این نهاد نظامی پرداخت. رابطه نزدیک وی با آیتالله بهشتی بود.
اما در شورای عالی دفاع همکاری تنگاتنگی با سید علی خامنهای پیدا کرد و
بنیاد رابطه آنها بر این همکاری استوار شد. پس از ترور آیتالله بهشتی به
هاشمی رفسنجانی نزدیک شد.
همچنین روحانی به صورت موازی به مناظره و نفی دیدگاههای گروههای چپ و
سازمان مجاهدین خلق در دانشگاهها میپرداخت. وی از زمره افرادی بود که در
سالهای ۱۳۵۸، تکصدایی به نفع جریان سیاسی موسوم به خط امام را تبلیغ کرد.
در نتیجه این فعالیتها جزو فهرست حزب جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس اول
قرار گرفت و به مجلس راه یافت. در مجلس جزو فراکسیون اکثریت و از چهرههای
شاخص مخالف بنیصدر و جریان موسوم به لیبرالها بود. بعد از حذف مخالفین و
یکپارچه سازی نظام در جریان خط امام، روحانی به جناح راست پیوست.
او از چهرههای فعال بر علیه نخست وزیری مهندس موسوی و جزو امضا کنندگان
نامه ۹۹ نفر بود. در انتخابات مجلس سوم جزو اقلیت مجلس بود. در کل دوران
جنگ در ستاد فرماندهی کل قوا با رفسنجانی همکاری میکرد. بعد از رهبری
خامنهای از نیروهایی بود که در تثبیت حکمرانی وی فعال بود و به همین دلیل
به عنوان نماینده وی در شورای امنیت ملی انتخاب شد. از سالهای آغازین دهه
هفتاد وارد فعالیتهای امنیتی شد. روحانی ضمن اینکه عضو جامعه روحانیت
مبارز و از چهرههای شاخص آن بود اما سعی میکرد رابطه خوبی با برخی از
اعضاء میانه جناح چپ نیز داشته باشد. در سالهای پایانی عمر آیت الله خمینی
، روحانی در مذاکرات پشت پرده با مقامات غربی فعال شد. در ماجرای مک فارلین
و ایران کنترا او از مذاکره کنندگان اصلی بود و از همان مقطع پایش به
دیپلماسی پنهان باز شد .وی در جریان مجلس چهارم با حذف جناح چپ همراهی کرد
و از حامیان دولت سازندگی در جناح راست بود.
بعد از استعفای سید محمد خاتمی، وی تلاش زیادی کرد تا جای وی را در حاکمیت
گرفته و خود را به خامنهای نزدیک سازد. اما تلاش وی موفق نبود تا جایی که
رهبری در محفلی گفته بود «حسن روحانی همان افکار خاتمی را دارد منهای
صداقتش!»
در مجلس پنجم در لیست کارگزاران قرار داشت. اما در انتخابات مجلس ششم رای
نیاورد. در دوران اولیه جنبش اصلاحات در صف مخالفین این جنبش قرار داشت و
اوج موضعگیریهای وی بر علیه اصلاحات در فاجعه کوی دانشگاه رخ داد. اما در
عین حال رابطه شخصیاش با خاتمی بد نبود.
در دوران ریاست جمهوری خاتمی بعد از طرح پرونده اتمی ایران در آژانس اتمی
با حکم رهبری مسوولیت مذاکرات هستهای را بر عهده گرفت. در آن دوره خامنهای
وی را بر فراز سر دولت اصلاحات به مسوولیت هدایت برنامه هستهای گمارد و
عملا با بعد امنیتی بخشیدن به موضوع از وزارت خارجه خلع ید شد. اما او در
ان دوره توانست رویکرد مصالحه تاکتیکی را جلو ببرد و از تصویب تحریم و
ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری نماید. اما به
موازات، توان اتمی، گستره تاسیسات هستهای و ظرفیت غنی سازی اورانیوم را
افزایش داد. در این مقطع روحانی وارد دیپلماسی علنی شد و مهارتهایی از خود
نشان داد. پایان دولت اصلاحات و ریاست جمهوری احمدینژاد، آغاز افول وی در
عرصه قدرت بود. اما کماکان از دایره توجه رهبری بیرون نیافتاد و سمتش به
عنوان نماینده رهبری در شورای امنیت ملی را حفظ نمود. در این دوره هشت ساله
روحانی از جناح راست دور و به اصلاحطلبان نزدیک شد؛ اما در عین حال کوشید
تا شخصیت متمایزی از خود نشان دهد. در این دوره از گفتمان اقتدارگرایی
فاصله گرفت و در مرکز تحقیقات استراتژیک کوشید جریان میانهای را سازمان
بدهد. در انتخابات ۱۳۸۸ او از جمله مخالفان احمدینژاد بود توپخانه دولت
نهم و اصولگرایان افراطی او را نشانه گرفته و تا آستانه انتساب اتهام
جاسوسی به وی پیش رفتند. اما با گسترش یافتن فاز اعتراضات خیابانی و شدت
یافتن شکاف جنبش سبز با حاکمیت، موضع منفی نسبت به رفتار موسوی و کروبی در
پیش گرفت و اوج آن در ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ بود که آنها را به همسویی با اسرائیل
متهم نمود. در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم روحانی چهره جدیدی از خود نشان
داد و جریان اعتدال را وارد عرصه سیاسی کشور کرد و توانست اعتماد اکثریت
رای دهندگان را جلب نماید.
روحانی در طول سه دهه گذشته سیر تحولاتی را پیموده است. او اینک یک سیاستورز
پخته و با تجربه در بین کارگزاران جمهوری اسلامی است. البته بیش از آنکه
سیاستورز باشد «سیاسیکار» است.
بررسی سابقهاش گواهی میدهد در سیاست اهل شفافیت نیست. پراگماتیستی است که
اعتنایی به پایبندی به اصول ندارد. البته در طیف نیروهای جمهوری اسلامی
جزو منتهی الیه افراطیها نبوده و کوشیده در وسط قرار گیرد. فعالیتهایش
معطوف به قدرت بوده است. هم اهل جنگندگی است و هم اهل انعطاف و تسلیم. سخنور
قابلی است و از بازیهای زبانی خوب استفاده میکند. به تکنوکراسی و فن
سالاری اعتقاد دارد. نگرش ایدئولوژیک و بنیادگرا ندارد. سیاست مطلوب
مسلمانان برایش اهمیت بیشتری دارد تا اینکه به دنبال سیاست اسلامی باشد.
روحانی سیاست را عرصه تعامل با قدرت مستقر میپندارد از این رو خودش را با
مرکز قدرت هماهنگ میکند. حال اگر این قدرت در نهاد ولایت فقیه باشد با آن
همراه است. اما اگر احساس کند در جامعه نیرویی قوی وجود دارد که میتواند
در برابر قوه قهریه حکومت ایستادگی کند آنگاه به طرفش نزدیک میشود. البته
در هر حالتی سعی میکند توازن بین دو نیرو را برقرار سازد و در نقطه مرزی
جریان حد وسط اصولگرایان و اصلاحطلبان بایستد.
روحانی شخصیت پیچیدهای دارد. پیشبینی تصمیمات وی ساده نیست. او معتقد به
فعالیت در چارچوب نظام است اما معلوم نیست اگر بنای نظام متزلزل شود و یا
موازنه قوا به ضرر حاکمیت به هم بخورد پای نظام تا آخر بایستد. با توجه به
پیشینهاش، دمکراسی، خواست ملت فینفسه برای وی موضوعیت ندارند اما تحکیم
مناسبات اقتصاد آزاد و توسعه اقتصادی برای وی مهم هستند.
به لحاظ فرهنگی فرد بسته و دگمی نیست با گشایشهای فرهنگی به شکل محدود همدل
است اما در عین حال مراعات روحانیت سنتی و محافظهکار حوزه مانور وی در
خصوص توسعه فرهنگی را در تنگنا قرار میدهد. روحانی اگر چه از ابتدا در
جناح راست جمهوری اسلامی فعالیت گستردهای را انجام داد اما هیچوقت جایگاه
مهمی در این جناح به وی داده نشد. بزرگان جناح چپ نیز به وی نظر مثبتی
نداشتند. تنها در این اواخر بود که روی خوش نشان دادند که معلوم نیست
انتخاب بوده یا از ناگزیری او را پذیرفتهاند.
حسن روحانی همچنان که میکوشد سکه تدبیر و اعتدال را به نام خود در عرصه
سیاست ایران بزند اما عملا بیشتر «هاله تردید» حول سر وی مشاهده میشود.
شخصیت سیاسی و اهداف وی مانند گفتمان اعتدالش مبهم و گنگ است.
حال عملکرد او در کسوت هفتمین رئیس جمهور نظام نشان خواهد داد او مرد
تدبیر و امید خواهد بود یا برزخ بیم و امید را بازتاب خواهد داد. روحانی
پتانسیل این را دارد که «احمد قوام» شود و هم ممکن است در کسوت شریف امامی
ظاهر شود. اما او تعلقی به سیاست آرمانگرا و پویش حقطلبانه نداشته و دور
از انتظار نیز است که به این سمت کشیده شود.
اما تاریخ جهان نشان داده است در شرایطی تبعات نا خواسته سیاست بازان سودا
گر تسهیل کننده سعادت و آزادی مردم شده است. البته مواردی نیز وجود دارد که
تصورات ملتی از چهره داعیهداران سیاسی سراب در آمده و آوارهای سنگین بهت
و شوک یاس آور، بنای آروزهای ساده اندیشانه را ویران کرده است. امید آنکه
روحانی دستکم از دسته نخست باشد و یا در پروسه تحولات و فضای دو قطبی جامعه
نقشی سازنده پیدا نماید.
خود نویس
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|