منتظری درکجای نظام

 

کوتاه زمانی است که از مرگ حسینعلی منتظری میگذرد.موضعگیری ها ونظرات مختلف در مورد زندگی ومرگ او را در نوشته ها وسایت های مختلف میبینیم.

خیلی به جاست نگاهی به جای او در تاریخچه جمهوری اسلامی بیندازیم.

بدون تردید در این سالهای زمستانی دیکتاتوری اسلامی هر کس برای آزادی وکنار زدن رژیم حاکم تلاشی کرد، قدمی برداشت، قلمی زد ویا درهمی صرف کرد به همان اندازه قابل تقدیر و تحسین است.

این تقدیربرای کسانی است که در مقابل جمهوری جاهلیت ایستادند. ایستادند به هراندازه که در توانشان بود

،مایه اش را داشتند ویا میخواستند مایه بگذارند.

این صف جای رنگ عوض کردگان وهمکا ران سابق رژیم نیست.

نبایدگذاشت به فضای گمراه سازی توده مردم دامن زده شود. باید واقعیت راهمانطور که هست وهمانطور که بود، دید و گفت.

باید به زندگی ومرگ منتظری بر اساس واقعیت ها نگاه کرد. نه حقی از او ضایع کرد ونه بی دلیل از او قهرمانی که هرگز نبود ساخت.

غیر از این گفتن ونوشتن گمراه کردن است ویا به مصلحت موضع گرفتن وشاید به دنبال کلاهی از نمد حکومتی بودن.

منتظری از درس خوانده های حوزه های علمیه بود. وی به دلیل پشتکاری که در این زمینه  داشت مراتب ترقی در حوزه را به سرعت طی کرده، به مقام آیت الله العظمایی رسید. اواز افراد قابل اطمینان خمینی در زمان تبعیدش در عراق و مدتی نماینده وی در ایران بود.

وی در زمان شاه بدلیل فعالیت های مذهبی – سیاسی به زندان افتاد وهمزمان با آزادی دسته دسته زندانیان سیاسی در سال پنجاه وهفت، نام او نیز به همراه نام آقای طالقانی به عنوان روحانیون مبارز به معروفیت گرایید. اغلب مردم ایران نمیدانستند او دقیقا کیست وچه افکار ونظراتی راحمل ونمایندگی میکند. تنها ازاو به عنوان یک زندانی سیاسی مقاوم نام برده میشد.

اودرزندان شاه از زندانیان مقاوم به شمار می رفت وهمین امر احترام ویژه ای را برای او به ارمغان آورده بود.

منتظری یک فقیه بود. گمان نمیکنم بعد از اینهمه سال دیگرنیازی به توضیح باشد که یک فقیه چه نوع موجودی است وچه کاراکتر وشخصیتی از او انتظار میرود.

تا اینجای قضیه دوران خارج از حکومت اوست. هر فکر واندیشه ای که داشت همینکه در مقابل دیکتاتوری شاه ایستادقابل احترام است، اما فقط در همین حد، چون در قدم بعدی باید دید ایستادن از چه موضعی وبرای چه هدفی.

اگر تنها فقیه میماند وکاری به حکومت نداشت شاید کسی هم کاری به او نمیداشت امااو چنین نکرد. در ابتدای شکل گیری جمهوری اسلامی خدمتگزار کامل خمینی بود. اورابه ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی گماشتند.

او یکی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. منتظری یکی از سردمدارانی بود که اصل ولایت فقیه را برای حقنه کردن در قانون اساسی رژیم تنظیم کردند.

موضعگیری بر علیه منافع وحقوق مردم  از این صریحتر نمیشود.

آنچه ولایت فقیه در مورد آزادی های بدیهی واولیه انسانی مثل آزادی های سیاسی، آزادی های زنان و......میگوید واجرامیکنددیر زمانیست که در تجربه ای دردناک برای همگان آشکار شده است.

وی پس از مرگ آقای طالقانی امام جمعه تهران شد او بود که روضه خان گمنام یعنی خامنه ای را به عنوان امام جمعه تهران معرفی کرد ودر سطوح بالای رژیم مطرح ساخت.

اعتماد کامل خمینی به او سبب شد که وی به عنوان جانشین ولی فقیه وقت یعنی نایب الامام یا امام بعدی انتخاب شود.

به دلیل روابط بسیار نزدیک ودست باز او در حکومت وهمچنین مراجعه بسیاری از خانواده های زندانیان سیاسی به او، منتظری از تمام جنایات داخل زندان در قبل از سال شصت، در سال شصت وپس از آن اطلاع کامل داشت.

چرا را ه دور میرویم موضوع از این هم ساده تر است. اونیز مانند همه ایرانیان عکس های زنان، مردان ونوجوانانی را که رژیم بی هیچ جرمی اعدام میکرد در روزنامه های کیهان واطلاعات میدید. او نیز عکسهای نوجوانانی را که رژیم بدون دانستن حتی نامشان اعدام میکرد در روزنامه های حکومتی دیده بود همان عکسهایی که توسط آن ها از والدینشان میخواستند برای شناسایی، دادن نام و تحویلگیری اجسادشان عزیزانشان بروند.

نمیتواند بگویداز آنچه در ایران میگذشت اطلاعی نداشته است .

این حضرت در مناصب داخلی رژیم ماند و در مقابل تمام این جنایات سکوت کرد.

منتظری یک آیت الله شیعه بود یعنی از کسانی که در صف مقدم شعار های شیعیان است. حتما هزاران بار برای دیگران توضیح داده است که نباید زیر بار ظلم  رفت حتی اگر به قیمت از دست دادن زندگی تمام شود و.........

اما او سکوت کرد. هر توجیهی که برای سکوتش آورده شود، چه ترس، چه مصلحت طلبی وچه تایید جنایت، او را در تنها در طیف داخلی رژیم کمی جابجا میکند.

فراموش نمیکنیم که در ایران هزاران زن مرد وپیر وجوان ونوجوان بی آنکه مثل منتظری ادعا های آنچنانی داشته باشند بر سر شرف، آزادیخواهی واعتقادت خود ایستادند و جان باختند. حاج آقا با آن همه ادعا در باره عاشورا وشهادت و........بقیه آنچه که بهتر است از نوشته های خودش بخوانید وقتی صحنه واقعی پیش آمد و دیو خونخوار، مردم را صد صد وهزار هزار به مسلخ فرستاد صدایی از خود ساطع نکرد. انگار نه انگار که دارند دسته دسته  بی هیچ جرمی میگیرند، میبندند، شکنجه میکنند، وبه جوخه اعدام میسپارند یا در خیابان ها میکشند.

پس از حدود هفت سال سر انجام منتظری به کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال شصت وهفت اعتراض کرد. این اعتراض خمینی را به غضب آورد وسبب شد وی ولایتعهدی منتظری را پس بگیرد.

میگویند از منتزلت های منتظری این است که جانشینی خمینی یعنی امام چهاردهم شدن را فدای اعتراضش  به اعدام ها کرده است. باید دید چه از دست داد وچه بدست آورد.

چه کسی به منتظری این امتیاز یا حق را داده بود که او باید ولی فقیه یعنی دیکتاتور مذهبی بعدی باشد که ادعا می شود آنرا از دست داده است و بایدپس از این ضایعه به او جایزه دادواز اوتقدیر کرد؟ اگر کسی نیامد و مردم ستم کشیده ایران را قتل عام نکرد آیا شایسته تعریف وتمجید است؟

شاید بگویید در جایی که جنایتکاران قبلی در رژیمِ، خود را فعال سیاسی رنگ میکنند وانتظار دسته گل وجایزه دارند چرا منتظری نه؟ وقتی حساب کل رژیم تعیین تکلیف شود حساب دنبک ودستک زنهای دنبال آن هم تعیین تکلیف خواهد شد.

منتظری در این زمینه نه تنها شایسته تعریف وتمجید نیست بلکه باید پاسخگوی همکاری وهمراهی با رژیم ولایت فقیه میبود. ولی فقیه شدن، دیکتاتور شدن ونماینده خدابودن حق کسی نیست که وقتی به آن نمیرسد صورت حساب بیاورد وبرای حق از دست داده، ادعای خسارت کند.

منتظری پس از عزل بنای ادامه انتقاد به رژیم را گذاشت ومدتی راهم در محدودیت وآنچنان که طرفدارانش میگویند در حصر خانگی به سر برد.

این به طور صریح یعنی انتقاد کرد اما در حدی که زندگی مبارک به خطر نیفتد اعتراض کرد اما در حدی که کسی را خشمگین نکند یعنی  زندگی روزمره وسهم امام و.......سر جایش باشد.

این است سقف اعتراض کسی که ادعاهای آنچنانی در مقابل ظلم ورهبری اصلاحات و.....را به او منتسب میکنند.

همه میتوانندآن را از گفته ها ونوشته های خودش بشنوند وبخوانند. نیازی نیست من بنویسم.

 در ورای این بحث نکته مهم تری نیز وجود دارد.

منتظری حامل، مدافع واز مراجع همین عقاید اسلام ارتجاعی است. اودر مبانی اختلاف جدی با نظام نداشت، نگران از دست رفتن آن بود. منتظری هرگز نگفت ونمیتوانست بگوید که حکومت اسلامی یک دیکتاتوری ونظام جنایتکار است. او هرگز روی تضاد های اصلی جامعه انگشت نگذاشت. هرگز خواهان یک تغییر بنیادین واستقرار یک حکومت دموکراسی نبود.خواهان تلاش برای از دست نرفتن همین جمهوری اسلامی بود. آنچنان که خودش میگفت به نحوه محاکمات واعدام ها اعتراض داشت. مطابق نظر او میشود یک نفر را به جرم خواندن کتاب محاکمه کرد فقط ایشان روی شیوه محاکمه و طول وعرض آراء صادره نظرات تکمیلی داشتند. اوهرگز نگفت که در اساس مخالف اعدام است. به نحوه اعدام ها اعتراض داشت.

نظرات او نیز باکمی تغییر مختصات،در محدوده همان عقاید ارتجاعی سایر مراجع است.

فرض کنید خمینی قبل از سال شصت وهفت  میمرد ومنتظری به جایش می نشست. اگر حوادثی مانند آنچه درآن سال  اتفاق  میافتاد روی میداد ویا به هر دلیل دیگر حکومتش از طرف مخالفین ومردم به خطر میافتاد او چه میکرد؟ آیا آنچنان که در انتقاداتش مطرح میکرد حکومت را به دست مردم ومخالفان میداد ؟ یا سرکوب میکرد؟

روی اتفاق نیافتاده قضاوت نمیکنیم. اما به عنوان یک احتمال میتوان آنرا بررسی کرد.

این استدلال که اگر او به قدرت میرسید کار مخالفین (منظورم آن دسته است که بر این استدلالند)برای سرنگونی رژیم  ساده بود دوراز واقعیت است. وقتی اسلام سیاسی به قدرت رسید به دیکتاتوری سرکوبگر تبدیل میشود. هیچ نیازی نیست انواع مختلفش را در کشورمان تجربه کنیم. مردم ایران بهای بسیار گزاف تجربه یک نوعش راپرداخته اند و دارند روزمره میپردازند.

غرض این نیست که روی اعتراضات درست منتظری ومخالفتهایش خط بطلان بکشیم نه بر عکس هر قدم، قلم وکلامی که برای جاکن کردن این نظام جنایتکار بکار برد در جای خود باارزش است واز بار پاسخگویی او در همکاری با رژیم میکاهد یا میکاست اما توصیفاتی که برخی در نوشته هایشان از او میکنند به حاج آقا نمی چسبد.

در یک نتیجه گیری نهایی منتظری یک ناراضی داخل رژیم بود که اعتراضاتی داشت واز رژیم کنار گذاشته شد. در همان حدهم مورد غضب قرار گرفت. وی در حد اعتراضاتش قابل تایید است. نه بیشتر. مسئولیتش درخدماتی که برای استقرار جمهوری اسلامی کرده است را نمیتوان با آنچه پس از آن در مخالفت هایش با حکومت کرد پوشاند. ثقل اولی خیلی بیشتر است.

صفوف نیروهای سرنگونی طلب که خواهان نابودی تمامی مظاهر این نوع حکومت واستقرار دموکراسی در ایران هستند از امثال منتظری جداست. آنهایی که منتظری پدر ورهبر وامثالهم شان بود در یک تعبیر ساده در داخل جناحبندی های طرفدار جمهوری اسلامی با کم یا بیش اختلاف نظر در مورد غلظت جمهوری ویا غلظت اسلامی آن قرار میگیرند.

حسابشان از توده های مردم به جان آمده وتشنه آزادی جداست .

حساب های جدا را نباید با هم قاطی کرد. قاطی شدنی نیستند.

این صف بندی هر روز مشخص تر وبارز تر خواهد شد.

 

                  حمید محبی –  دسامبر2009

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس