مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 14.07.2014

 

مروری بر سایت های انترنتی . نگاهی به «یادداشت های حمید آقائی»

نوشتۀ حمید محوی




در مقالۀ « دین مدنی یا مدنیت بدون دین»(1)

تفکیک «فرهنگ دینی» و «دین مدنی» که آقای حمید آقائی «با الهام از نظریات جامعه شناس آمریکائی روبرت بلاه Robert N.Bellah مطرح کرده است، البته احتمالاً از دیدگاه نظریه پرداختی می تواند برای اهدافی که نویسنده و منتقد اجتماعی دارد و برای اثبات این و آن قابل قبول باشد، ولی بعید بنظر می رسد که عملاً یعنی در زندگی واقعی مشخصاً بتوانیم بین فرهنگ و مدنیت تفکیک قائل شویم و دین را به عنوان امور صرفا شخصی تلقی کنیم. در هرصورت مفهوم فرهنگ و مدنیت در تضاد بایکدیگر نیست، فرهنگ نیز مجموعه ای از شناخت، فن آوری و کارآیند در زمینه های گوناگون در یک تاریخ مشخص است. به همین علت از انباشت و یا ذخیرۀ فرهنگی و یا میراث فرهنگی حرف می زنند، و در بطن چنین فرهنگی است که انسان امروز پا به جهان می گذارد و در رابطه با همین میراث هست که به انسانیت عصر خود نائل می آید و یا در نبود و یا کمبود و به دلایل طبقاتی بودن جوامع ماقبل تاریخ یعنی جوامع سرمایه داری به آن نائل نمی آید. به همین علت است که کمونیست ها بر این باور هستند که نظام سرمایه داری و جامعۀ طبقاتی دشمن نوع بشر است، زیرا بخشی از جامعه را با انحصاری سازی و خصوصی سازی میراث فرهنگی از دسترسی به میراث فرهنگی محروم می سازد، و در همین روند نیز هست که میراث فرهنگی را به انحراف می کشاند.

در هر صورت در تفکیک اکید بین «فرهنگ دینی» به عنوان مقوله ای شخصی و «دین مدنی» تردیدهائی وجود دارد، به عنوان مثال تنها کافی است که ما به حضور اماکن و ساختمان های مذهبی مانند مسجد در بطن شهرها فکر کنیم. همین یک عنصر معماری شهر را اگر مد نظر قرار دهیم و در معادله وارد کنیم، می بینیم که اعتقاد شخصی فورا به اعتقاد عمومی تبدیل می شود. پسیکوز فردی البته اگر کنترل پذیر باشد و خسارتی به دیگری وارد نسازد، مشکلی ایجاد نمی کرد، ولی وقتی پسیکوز فردی بخواهد به عموم تحمیل شود، اعتقاد مذهبی دیگر مرز شخصی نخواهد داشت. تنها کافی خواهد بود که ما به سرنوشت مسلمانان فطری از دین برگشته و خداناباور از دیدگاه دین اسلام فکر کنیم : مرگ. با توجه به چنین اعتقادی، شعار «جدائی دین از دولت» بی اعتبار خواهد بود. زیرا دین هرگز نمی تواند در زمینۀ شخصی محصور و محدود باقی بماند، مضافا بر این که به اعتبار تحلیل خود حمید آقائی که از جامعۀ آمریکا مثل آورده است، برخی موزاین و اعتقادات دینی به لباس مدنی در می آید و خود را ناجی جهان معرفی می کند — و با تکیه به همین اعتقدات مذهبی نیز هست که در سراسر جهان دست به جنایت فجیعی می زنند — دین بطور کلی همواره می خواهد برای هر دو جهان بالا و پائین تصمیم بگیرد. احمد کسروی مسلمان بود ولی تنها بخاطر انتقاد به برخی خرافات مذهبی مجازات شد و به قتل رسید به انضمام منشی اش.

 نکتۀ بعدی مرتبط است به این نظریۀ بسیار رایج که در رسانه ها غالبا می بینیم و می خوانیم و حمید آقائی نیز می نویسد که «آمریکا در وضعیت بحران‌های جاری خاورمیانه دچار اشتباه‌هایی شد»، اتفاقا خود آمریکائی ها مانند هیلاری کلینتون نیز این تکیه کلام را تکرار می کند. ولی اشتباه بزرگتر این است که ما به چنین نظریه ای باور کنیم، نه، آمریکا به هیج عنوان «دچار اشتباه» نشده است و خیلی خوب می داند که دست به چه کاری می زند. ایالات متحده به هیچ عنوان در پیاده کردن طرح «خاورمیانۀ بزرگ» یعنی تبدیل کردن کشورهای بزرگ به قطعات کوچکتر به هدف تسلط بیشتر بر آنها قطع نظر نکرده است. با این وجود آقای حمید آقائی طرح خاورمیانۀ بزرگ با کشورهای کوچک دست نشاندۀ آمریکا را نمی بیند و بیشتر احتمالا با الهام از همان جامعه شناس آمریکائی نظریۀ جنگ سنی و شیعه را مطرح می کند، و می گوید :

«اما اگر درست فکر کنیم ظهور داعش، برای ایران با ۹۰۰ کیلومتر مرز با عراق، یک فاجعه است. عملیات بی‌رحمانه سلیمانی در سوریه، لبنان و سپس در عراق، اکنون تندروهای سنی عرب را به صحنه آورده و این سردار با خطاهای مکرر خود فرصت‌های گرانبهایی را در مسیر حفظ منافع ایران از دست داده است"

آری جامعه ایران در حقیقت دین مدنی خاص خود را دردامن خویش پرورش داد، تا سرانجام این دین مدنی به هیولای اسلام سیاسی و شیعه صفوی و با سردارانی مانند قاسم سلیمانی که دیگر به مرزهای جغرافیایی خود قانع نیست، تبدیل شود.»



البته در اینجا آقای حمید آقائی به هیج عنوان به هویت اصلی «داعش» به عنوان پیاده نظام ناتو اشاره ای ندارد، و به تهدیدات آیندۀ داعش علیه ایران از ناحیۀ غرب کشور اشاره می کند. البته طرح خاورمیانۀ بزرگ که همان «بازی بزرگ استعماری» است، تقسیمات و جدا سازی کشورها و ملت ها را به شکلی انجام می دهد که این کشورهای کوچک دائماً با یکدیگر در وضعیت جنگ باقی بمانند، تا نه تنها آنها را تضعیف کرده و امکان رشد و توسعۀ آنها را متوقف سازد، بلکه چنین وضعیتی همواره به طراح اصلی اجازه می دهد که حضور خود را به عنوان قدرت تمدن ساز توجیه کند. دلیل و برهان چنین خواهد بود که از آنجائی که این کشورها و ملت ها چندان متمدن و بالغ نیستند، نمی توانند مسائل خودشان را به شکل متمدنانه و از راه قانونی حل کنند، پس آمریکا نیروهایش را می فرستد تا نظم و قانون را برقرار کند.

ولی نویسندۀ «دین مدنی و مدنیت بدون دین» جهان را وارونه جلوه می دهد، تجاوزات امپریالیستی در اشکال جنگ نیابتی و چریکی را نمی بیند، و کشوری را که خود در تهدید تجزیه قرار گرفته، به کشور گشائی متهم می کند و می گوید که «قاسم سلیمانی به مرزهای جغرافیائی خود قانع نیست».

نکتۀ آخری که می خواهم در نوشتۀ حمید آقائی مطرح کنم اشارۀ او به «فرصت های گرانبهائی» است که گویا ایران از دست داده. در اینجا باید سه موضوع را هم زمان مطرح کنم :

1. اصطلاح «فرصت های طلائی از دست رفته» یکی از اصطلاحات دائمی بین اپوزیسیون های ایرانی است و اگر بخواهیم شمار این فرصت های طلائی را برشماریم به قول معروف مثنوی هفتاد من خواهد شد. و با تمام این فرصت های از دست رفته الان معمولاً چیزی نباید از ایران باقی مانده باشد که جوابشان را بدهد.

2. این گونه نظریات به شکلی مطرح می شود که گوئی کار تمام شده است و روند فروپاشی ایران به مدد آمریکا تمام هم پیمانان و سگ های خانه زادشان یعنی اپوزیسیون های ایرانی مدافع آنها که برای دزدی و چپاول بیشتر دندان تیز کرده اند امری حتمی است، فرصت ازدست رفته و دیگر باز نمی گردد و کار تمام است و ما به زودی تاجگذاری خواهیم کرد.

3. مهمترین مفهومی را که می توانیم در این «فرصت های طلائی از دست رفته» دریابیم، این است که گوئی مردم خاورمیانه و یا ایران حق انتخابی داشته اند که در این انتخاب دچار اشتباه شده اند، پس باید تاوانش را با تجزیه شدن کشورشان و احتمالا با چپاول معادن طبیعی شان توسط کمپانی های بزرگ بپردازند. در رابطه تجاوزات امپریالیستی و طرح های چندین و چند سالل آنها مطرح نمی شود. ولی مفهوم واقعی این «فرصتهای طلائی»، از دیدگاه اپوزیسیون های ایرانی پنتاگونی این است که اساساً هر کاری که خلاف منافع امپریالیست ها باشد «یک فرصت طلائی» از دست رفته. این موضوع تا حدودی به سخنرانی های آقای صادق زیبا کلام شباهت دارد که فکر می کند که ایرانی ها بدبین هستند و به دلیل همین بدبینی موجب می شود که با آمریکا نتوانند به توافق برسند. در صورتی که واقعیت امر کاملاً چیز دیگری است، واقعیت این است که با امپریالیسم آمریکا نمی توان به توافق رسید، بلکه تنها کاری که می تواند انجام داد، در واقع دو تا کار است، یا این و یا آن، یا تبعیت و یا جنگ تمام عیار. این نظام سرمایه داری جهانی است که با نوع بشر — و نه تنها با ایرانی ها — سر جنگ دارد : برای چپاول ثروت هایشان و برای گسترش سیطرۀ امپراتوری و برای منافع سوپر ثروتمندان. امپریالیسم آمریکا تنها ملت های دیگر را هدف نمی گیرد و تنها با آنها سر جنگ ندارد، امپریالیسم آمریکا با خود آمریکائی ها نیز سر جنگ دارد. نظامی سازی پلیس ایالات متحده نشانۀ بسیار بارز این مدعا است. نه تنها ایرانی ها، بلکه هیچ ملتی در دنیا در شرایطی نیست که بتواند با آمریکا سر ستیز داشته باشد. ولی تمام ملت ها وقتی مورد تهاجم آمریکا قرار می گیرند، با تلفات انسانی بسیار گسترده و خسارات بسیار گسترده در مقابل این غول بهیمی و ضد بشری مقاومت می کنند. و هر بار که ملتی علیه این غول بهیمی می جنگد برای تمام مردم جهان می جنگد، و وقتی پیروز می شود برای تمام مردم جهان پیروز می شود. مثل ویتنام. چنین ستیزی از سوی امپریالیسم آمریکا، این بهیمیت در بنیاد نظام سرمایه داری و جامعۀ طبقاتی جهانی سازی شده حک شده است.

1)آدرس متن حمید آقائی در سایت اخبار روز و در سایت شخصی او

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=61029

http://haghaei.blogspot.fr/2014/07/blog-post.html

 

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد