تاریخ انتشار: 06.01.2014
نپذیرفتن
اشتباه و عزم راسخ مسعود رجوی در به کشتن دادن مجاهدین تا آخرین
نفر
در حال حاظر
درگیری های شدیدی در استان الانبار و در فلوجه بین نیروهای دولتی و
معترضان مالکی و نیز با نیروهای القاعده به اسم داعش که خوهان
برقراری «دولت اسلامی شام و عراق» است در جریان است و به گزارش
صدای آمریکا در روز شنبه 4 ژانویه ارتش عراق از جت های جنگنده در
حمله به شبه نظامیان القاعده استفاده کرده است و 5 ژانویه در خبرها
آمده بود که فلوجه از کنترل نیروهای عراق خارج شده و شبه نظامیان
القاعده کنترل شهر را به دست گرفته اند . و در چنین اوضاعی که سگ
صاحبش را نمی شناسد، آمریکا و اروپا جز همین مالکی و حفظ «ثبات»
نیمبند عراق، آلترناتیو دیگری برای عراق ندارند. آمریکا درمانده در
اوضاع افغانستان و عراق، با تمام اختلافاتی که با رژیم دارد، حمایت
رژیم از دولت مالکی را کمک بزرگ و شایانی در جهت استقرار دولتی در
آن کشور می داند که نبود آن، خلاء و هرج و مرجی خواهد بود که دیگر
در آن هیچ کاری نمی تواند بکند و ورطه مرگباری دهان خواهد گشود که
دوباره می تواند هزینه های صدها میلیارد دلاری را برای رسیدن به
همین شرایط کنونی را ببلعد و قربانیان و ویرانیهای زیادی هم به جا
بگذارد.
حالا با شرایطی که پیش آمده، هر چند وقت یکبار فریاد خطر در راه
بودن فاجعه انسانی می کشند، اما در همین حال از آنجا که شعور رهبری
مجاهدین زیرتکبّر و خودبزرگ بینی تغلیظ شده مختل شده است، باز هم
دم از «وحشت رژیم از سرنگون شدن توسط مجاهدین و ارتش آزادیبخش» می
زند و از آن مضحک تر و رقت انگیز تر این که مسعود رجوی شکار و
اعدام مجاهدین در اشرف و تکه پاره شدن آنان با خمپاره و کاتیوشا در
لیبرتی را- بدون این که از اینطرف کمترین امکان واکنش و مقابله یی
وجود داشته باشد-«کارزار سرنگونی» می نامد. مسعود رجوی به خاطر
واقعیت گریزی و نداشتن شهامت اخلاقی برای پذیرش اشتباهات خود، راه
خطا و غلط دیگری هم پیش گرفت که آن هم ناشی از خودبزرگ بینی بود و
وارد مسائلی شد که اولا او به عنوان مسئول یک گروه از مخالفان رژیم
جمهوری اسلامی(کشور همسایه عراق) ، که در شرایط بعد از سقوط صدام
که تنها موقعیت قانونی که می توانست در آن کشور داشته باشد، «پناهجو»
شناخته شدن بود، نباید وارد آن می شد و نه مردم ایران علاقه ای به
آن دارند: وارد شدن در تضادها و اختلافات سیاسی در عراق و جانب
اپوزیسیون دولت مالکی را گرفتن که چهره های شاخص آن از تعقیب و
سرکوب مالکی در امان نیستند، چنانکه الهاشمی معاون رئیس جمهوری
کشور به اتهام دست داشتن در اقدامات ترویستی و «مدیریت گروههای
ترور» غیابا به اعدام محکوم شده و فراری است. یادمان هست که مسعود
رجوی چه ارزیابی مبالغه آمیزی از آن اکثریت پارلمانی که ائتلاف
العراقیه تنها با یک کرسی اضافی بدست آورده بود و نقش ائتلاف
العراقیه می کرد. یادمان هست که می گفت«مالکی جزغاله شد». روشن است
شعار دادن و دست به تبلیغات زدن برای به زیر کشیده شدن دولت
مستقر(مالکی) از قدرت، توسط یک گروه «پناهنجو»ی خارجی که حضورش در
عراق خود یادگاری از دوران صدام حسین است، برای حکومت فعلی که صدام
حسین را به دار کشید، نمی توانست جز به فشار بیشتر و خراب شدن
بیشتر وضع به زیان مجاهدین نتیجه یی داشته باشد. به اینها باید
اقدامات مسخره یی مثل راه انداختن رژه در اشرف و جشن سالگر انتخاب
مریم به عنوان رئیس جمهوری ایران را گرفتن را هم اضافه کرد که این
دو رفتار برای دولت عراق و رژیم تحریک کننده و برانگیزاننده خشم و
کینه ورزی هرچه بیشتر آنان به مجاهدین مستقر در اشرف و جزم کردن
عزم آنان برای برچیدن اشرف و اخراج مجاهدین از عراق بود. در این کلیپ که با عنوان «مسعود رجوی - پاسخ به خلیفه در هم شکسته ارتجاع و سر دژخیم اعزامی به بغداد »* که کامل آن نزدیک یک ساعت است، به اظهارات و تاییدات کسانی چون سناتور توریسلی و نیوت گینگریچ رئیس سابق کنگره آمریکا و رودی جولیان شهردار سابق نیویورک، در مورد «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم بودن مجاهدین، استناد می کند و این بخش با صدای خودش پخش می شود. اخیر نیز بعد از حمله به لیبرتی او پیامی به «موسسان چهارم ارتش آزادی» فرستاده و باز فرمایشاتی از همان نوع، این که «وحشت رژیم زهر خورده در مرحله سرنگونی از تکثیر اشرف و درماندگی آن در برابر جایگزین دموکراتیک پیاپی به اثبات می رسد و جای انکار باقی نمی گذارد» بیان کرده و حرفهایی هم از گفتگوهای خصوصی رژیم با مالکی در سفر اخیرش به تهران (ایشان در بالاترین ارگانهای سیاسی رژیم آدم دارد!) نقل کرده است. بنا بر ادعای رجوی مقامات رژیم به مالکی و فالح فياض گفته اند که:« محاهدین در لیبرتی هم همان هستند که در اشرف بودند و لیبرتی اشرف دیگری است که فقط نقطه اش عوض شده» بعد خودش با استناد به همین جملات می افزاید: « این یکی را درست می گویند تا وقتی در دنیا حتی یک مجاهد بازگشت ناپذیر باقی است، کار زار سرنگونی ادامه دارد و به همین خاطر اگر دشمن گمان می کند که با حملات تروریستی و بحرانهای زنجیره ای جدید می تواند از کهکشان و آتشفشان اشرف خلاصی پیدا کند، کور خوانده است »*. و این جملات به خوبی نشان دهنده آن است که ایشان در دنیا و «کهشکان» خودش سیر می کند و نیز ترجیح می دهد که مجاهدین را تا آخرین نفر در همین شرایط به اسم «کارزار سرنگونی» به کشتن بدهد، اما مطلقا حاظر نیست به بررسی عملکرد خود و پذیرش اشتباهات خود بپردازد. برای مسعود رجوی «کاربرد» و کارایی مهمی که مجاهدین مظلوم می توانند داشته باشند، کشته شدن در درگیری های پوچ برای رجز خوانی های اوست. این را از ماجرای آغاز درگیری با نیروهای عراق با بسته شدن دروازه اصلی اشرف توسط نیروهای عراقی که در عمل واکنش دولت مالکی بود به تبلیغات دستگاه رهبری مجاهدین که گویی در اشرف «آب از آب» تکان نخورده و همه چیز مثل سابق در اختیار مجاهدین است که با انتشار گزارش سفر دکتر هزارخانی به آنجا صورت گرفت آغاز شد، تا ماجرای خونین و دلخراش دو درگیری در اشرف در مرداد 88 و 90 می توان دید. برای مسعود رجوی داوری افکار عمومی در مورد گفتار و تصمیماتش اصلا اهمیتی ندارد. فراموش نکرده ایم که مساله دفن کشته شدگان درگیری 19 فروردین 90 را که عراق اجازه نداد در گورستان اشرف دفن کنند و در این سوی دنیا کسانی چون من و حتما در ایران و در بین خانواده های مجاهدین خیلی ها نگران این بودند که جنازه قربانیان آن فاجعه در گرمای بغداد چه وضعی پیدا کرده است، رهبری مجاهدین سه ماه بعد از دفن آنها، فیلمهای مراسم دفن آنها را انتشار داد و در این مورد هیچ توضیحی هم داده نشد که چرا انتشار خبر و تصاویر ویدئویی دفن قربانیان مظلوم آن ماجرا با سه ماه تاخیر صورت گرفت . من این مساله را در یادداشتی با عنوان « شهیدان 19 فروردین اشرف دفن شدند، سوالها و حرفهایی که می ماند»* مورد انتقاد قرار دادم. آنچه رجوی در پیام اخیر خود «مجاهدین بازگشت ناپذیر» نامیده ، همان مریدانی هستند که بدون تشکیلات و بدون وصل بودن به مراد هیچ اند و خود را پرت شده به خلاء وحشتناکی می بینند و به همین دلیل «وصل» به «سازمان بودن» و مردن در بدترین شرایط اما وصل به تشکیلات بودن را بهتر از پرت شدن به خلائی می دانند که از آن وحشت دارند. التبه مجاهدین بازگشت ناپذیر معنی دیگری هم دارد، یعنی هرکس نخواست قربانی سیاست های پوچ رجزخوانی های بی پشتوانه رهبر شود، پیشاپیش، برچسب بریده بودن را خورده است. آدم خود محور بین واقعیت گریزی که همیشه مسئولیت شکستهای ناشی از ارزیابیهای غلط و سیاستها و تصیمهای غلط خود را به دوش پایینی های تحت فرمانش که از فداکاری و ایثار و شهادت کوتاهی نکرده انداخته است، آدمی که «اشرف» را «دژاستراتژیک مقاومت» می نامید و به تاکید تکرار کرده بود که:« اگر اشرف بايستد، جهان به ايستادگي در برابر ديكتاتوري دين فروش برمي خيزد»(ازجمله پیام 10دی 87)، بعد از این که واقعیت گریزی و پافشاری نابخردانه و پرهزینه خونین اش برای خنثی کردن توافق امنیتی آمریکا با عراق و خارج کردن حفاظت اشرف از اختیار عراق و ماندن در اشرف با دو درگیری مرداد 88 و فروردین 90 نتیجه نداد و بعد از که این ناچار شد در برابر تصمیم آمریکا، که خارج کردن اسم سازمان مجاهدین از لیست تروریستی را مشروط به ترک اشرف و رفتن لیبرتی کرده بود تسلیم شود و بعد از این که تلاشش برای واقعیت گریزی و نشان دادن ادامه حضور در اشرف، با نگهداشتن صد نفر«لشکر فدایی اشرف»، باضربه سنگین و خونین و کشتار مظلومانه 52 مجاهد، و انتقال باقی مانده نفرات «لشکر فدایی اشرف» به لیبرتی،به برچیده شدن نهایی اشرف انجامید، حالا باید برای جلوگیری از «ریزش ایمان مریدان» و بی اعتمادی و حتی انزجار آنان نسبت به خودش،از این داستان سازی ها و داستانسرایی ها در مورد گفتگوهای رژیم با مقامات عراقی بکند که: «لیبرتی هم ا شرف است نقطه اش عوض شده»! عجبا که در تحلیل های جناب ایشان و در تصویر سازی های تبلیغاتی، هم اشرف دژ استراتژیک است، هم ترک آن و رفتن به لیبرتی را با ساختن یک حرف «وی» بزرگ انگلیسی و نیز نشان دادن آن با دو انگشت موقع ترک آخرین دسته به سوی لیبرتی(موقع انتقال همه اشرف نشینان) آن را نشانه پیروز می نمایاندند. اما مهدی ابریشمچی هم در یک برنامه تلویزیونی در دو سال پیش و بعد از کشتار فروردین 90 و در آستانه برگزاری گردهمایی ویلپنت که برای جلب شرکت کننده در آن سخن می گفت، از بین المللی شدن مساله اشرف و اهمیت آن سخن می گفت و تاکید داشت که طرف مقابل مجاهدین جابجایی اشرف را «کور خوانده » و در آن موفق نخواهد شد*. لیبرتی را هم «زندان» می نامند و هم «اشرف دیگر که نقطه اش عوض شده». اگر لیبرتی برای رهبر اشرف دیگر باشد، طبیعی است که ترک آن و انتقال به کشور ثالثی باید به اندازه ترک اشرف برایش ناگوار باشد که هست. چون با ماندن در عراق و در لیبرتی است که ایشان می تواند دائم ادعای در مرکز«کارزار سرنگونی» و در میدان بلا حظور داشتن مجاهدین و «در ساحل امن» بودن دیگران را بکند و از این طریق باور کاذب و انگیزه کاذب و شخصیت قهرمانی کاذب به مریدان و «ربات» های خود بدمد.
سرهم کردن این فرمایشات، هم برای
ارعاب و خفه کردن صدای ناراضیان است و اینکه هر تصمیمی که رهبری
گرفته درست بوده و هر بهای خونینی که پرداخت شده برای «سرنگونی
رژیم» بوده است و هم تلاشی است از سوی مسعود رجوی برای روحیه دادن
به مجاهدین مظلومی که می بینند که تمام فداکاریها و جانفشانهایشان،
به خاطر ارزیابیهای پوچ و سیاست های غلطی که همه به تصمیم و اراده
مسعود رجوی بوده است به باد رفته است و خود در تله مرگباری گیر
افتاده اند. مسعود رجوی در آغاز پیام اخیر خود جملاتی بیان کرده
است مبنی این می داند که ساکنان لیبترتی «همچون آهن و پولاد» در
انتظار شلیک شدن موشکهای بیشتر هستند. این حرف آدم را یاد آن حرف
خمینی می انداز که در جریان موشک زدن عراقی ها به شهرهای بی دفاع،
که خانه های مردم را بر سرشان ویران می کرد و پیر و جوان و زن و
کوک را به خاک و خون می کشید، گفت «ملت ما به این موشکها می خندد»..
اگر او اعتقادی به مردم داشت
و حمایت مردم (آلترنایتو بودن در افکار عمومی ایرانیان) را عامل و
منشاء اعتبار خود می دانست و نه نظر بعضی نمایندگان گنگره و مقامات
سابق آمریکائی را، باید به انتقادات توجه می کرد و مثلا در مورد
شعار انزجار برانگیز و هیتلری ایران رجوی – رجوی ایران یا در مورد
پحش تلاوت قرآن در مراسم تحویل سال نو این همه سال به انتقادات
دهنکجی نمی کرد . نگارنده این سطور بعد از سالها برخورد عاطفی و
بعد «انشاء الله گربه است» گفتن و بعد، قلدرمنشی و رفتار مستبدانه
و جا در جای پای شاه و خمینی گذاشتن در برابر انتقاد از سوی اینان
دیدن، به این ارزیابی در مورد «رهبر مقاومت» رسیدم که توضیح دادم.
اگرچه در بین گروههای چپ بودند که در تحلیل و انتقاد از انقلاب
ایدئولوژیک، این مساله را که مسعود رجوی خواهان قرار گرفتن «برفراز
توده هاست» و از «اقتدار مردم» متنفر است مورد توجه قرار داده
بودند و همینطور زنده یاد کمال رفعت صفایی در شعر در ماه کسی نیست*،
یاد آور شده است که او از «اقتدار مشترک» منزجر است و دنبال «اقتدار
مجرد» است. اکنون به یقین می توان گفت که از او و دستیارانش انتظار
رفتار واقعبیانه داشتن و اشتباهات خود را پذیرفتن و پاسخگویی درست
به جای اتهام زنی به منتقدان، خود توّهمی بیش نیست هم چنان که
موضعگیرها و واکنشهاهاشان نسبت به آن دو عضو مستعفی، آینیه تمام
نمای استبداد وحشتناکشان است. نوچه مریدانش ضمن اهانت و فحاشی به
آن دو و ایرج مصداقی و یغمایی، در مواردی اهانت هایی هم به من کرده
اند که یکی دو مطلب در پاسخ به موارد یادشده را نیمه کار رها کرده
ام که شاید آنها را در فرصتی بپایان برسانم.
همراه پیام و سخنرانی «رهبر مقاومت» و کارگزارنش با وعده و ادعای
سرنگون کردن قریب الوقوع رژیم از تلویزیونشان پخش بشود، در افکار
عمومی، مثل بعضی نظامیان از ایران گریخته «ارتش شاهنشاهی» که هنوز
هم به خاطره ارتش شاهنشاهی آویزانند و رویای بازگشت آن دوران را
دارند، سالمندان رقت انگیزی ارزیابی خواهند شد که نمی خواهند
واقعیت را و این که دوره و تاریخ مصرفشان گذشته است را باور کنند و
دائما با ورق زدن و تماشای تصویر روزگار گذشته مطلوب ، خود را
تخدیر می کنند و نشئه می شوند و در هپروت خود به پرواز در می آیند
و هرچند وقت یک بار پرت و پلاهایی می گویند. اما پیام اخیر مسعود
رجوی به طور ضمنی نشان دهنده آن است که او در یافته است که فقط
همین گلادیاتورهایی را که در لیبرتی محصور هستند در اختیار دارد و
رویایی مالک الرقاب شدنش قابل تعبیر شدن نیست، اما در عین حال در
همین پیام هم نشان داده است که حاظر به پذیرفتن اشتباه نیست و عزم
جزم دارد تا به کشتن دادن آخرین نفر از گلادیاتورها و مریدانی که
در اختیار دارد، نعره «کارزار سرنگونی» سر بدهد. این دیگر با
ساکنان کمپ لیبرتی است که چه سرنوشتی برای خود رقم بزنند. مجاهدین محبوس در لیبرتی، لازم است تمام ارزیابیهای مسعود رجوی در پیام های صوتی از زمان ظهور صوتی او را به یاید بیاورند و ببینند که چند درصد از ارزیابیهای او به واقعیت نزدیک بوده و چه مقدار از پیش بینی های او درست از آب در آمده و چه مقدار پوشال و توّهم آمیخته با خود محوربینی و شیره مالیدن به سر خودش و آنها بوده است. بیاد بیاورند ارزیابی او را در مورد«جرقه و موتور» در پیام مربوط به تحلیل اوضاع بین المللی وداخلی در پیام8 آذر 87*، بیاد بیاورند همه مواردی را که او به عنوان پیروزی ارزیابی کرده است و مقایسه کنند با مسائلی که با آن رو به رو شده اند و با واقعیتی که با آن دست به گیربانند و از رهبران و رده بالائیها بپرسند که حاصل جانفشانیهای آنان در فاجعه های مرداد88 و فرودین 90 که در اجرای فرمان رهبری و با «بیابیا» گفتن به دشمن صورت گرفت، در کدام پیروزی و دستاوردی که ضربه به دشمنان و ایجاد پیوند و حمایت گسترده بین مردم و آنان و برانگیختن مردم برای سرنگونی قهرآمیز رژیم بوده، متجلی شده و می توان دید. قیام آفرین نامیدن اشرفیان یک دروغ بزرگ است. اشرفیان خود به خوبی می دانند که رهبرانشان از اعتراضات میلیونی مردم به کودتای انتخاباتی 88 شوکه شدند و مطلقا انتظار آن را نداشتند. از رهبران بپرسند که در اعتراض به تقلب انتخاباتی سال 88 که چنان خیزشی پیدایش شد همه مردم دنیا دیدند که مردم بدون ارتش آزادیبخش رجوی «طلسم اختناق» را شکستند و به شکل میلیونی به خیابانها آمدند و «شعار رای من کو» و یا «حسین میرحسین» سردادند و چند ماه بعد هم در روز عاشور به خیابانها ریختند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «این لشکر حسین است یاور میرحسین است» دادند، چطور شد برخلاف ارزیابیهای رهبر مجاهدین آن وضع پیش آمد؟
از مهدی ابریشمچی بپرسند، چرا سازمان مجاهدین با
آن همه مصیبتی که دیده و آن همه جانفشانی در عراق در برابر توطئه
ها و فشارهای رژیم خمینی و مالکی، چرا این همه منزوی است. از او
بپرسند که چرا کسانی مثل روحانی و دکتر قصیم، که سخنرانان و
مدافعان پرشور مجاهدین و شورا در اکثر تحصن ها و تظاهرات (به جز
کنفرانسها و اجتماعاتی که رهبری مجاهدین برای مهمانان و سخنرانان
خارجی برگزار می کردند) بوده اند، بعد از سی سال همکاری تصمیم به
استعفا می گیرند. به مهدی ابریشمچی یاد آور شوند که اگر این دو آن
طور که سازمان مجاهدین (با پرونده سازی بیشرمانه و البته با همکاری
ننگین آدمی مثل مهدی سامع)، ادعا می کنند از رژیم خط گرفته اند،
اگر رژیم را به مجاهدین ترجیح داده اند(در حالی که عمل ایندو نشان
می دهد علیه رژیم هستند) چگونه می شود امیدی به حمایت مردم در داخل
کشور از مجاهدین و «ارتش آزادی» مجاهدین داشت؟ این ها مسائلی است
که مجاهدین محبوس در لیبرتی لازم است به آنها فکر کنند و نباید از
فکر کردن و سوال کردن و جواب درست خواستن بهراسند. اگر سوال کردند
و جواب مسئولان قانع کننده نبود(که نخواهد بود) اگر به جای پذیرفتن
این از هدف منحرف شده و که ارزیبایهای غلطی کرده اند و تصمیمات
غلطی گرفته اند که بهای آن را مجاهدین با رنج و شهادت پرداخته اند،
اگر به ارعاب و توهین و برچسب زدن یا در «دیگ» فرو کردن متوّسل
شدند، نباید در تودهنی زدن به آنان و ترکشان تردید و درنگ بکنند.
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد