تاریخ انتشار: 10.09.2013
تأثیرات نئولیبرالیسم بر تولیدات
صنایع سنگین
باز انتشار متن توسط حمید محوی/گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس
متأسفانه نام نویسندگان قید نشده است
مضمون : ادبیات پرولتاریائی، نئو لیبرالیسم آنگلو ساکسون
منطقه : ایران
پارس جنوبی
یاور
کانون مدافعان حقوق کارگر - روزنامهی آرمان را باز کردهام عکس
رنگی دواقتصاددان معروف بامسووليتهای سنگینی چون استادی
دانشگاههای اقتصاد و مشاور اقتصادی دولتهای بعد از جنگ هشت ساله
با چهرههایی آرام، متبسم بدون هیچ نگرانیهای اجتماعی، مناسبات
اقتصادی ما و جهان را تحلیل میکردند. در نهایت در آرمان دوشنبه
دوم بهمن 91 به ما نوید میدادند:"... جهانی شدن موتور محرکهی
صنعتی کشورهای در حال توسعه است. به دلیل اینکه بازارهای وسیع و
رقابتی در اختیار آنان قرار میگیرد واز سوی دیگر امکان دسترسی به
تکنولوژی را فراهم میکند..." خشم، حیرت و نفرت یک صد ساله از
مشروطیت تا به امروز از عوام فریبیهای عوامل خود باختهاي که
منافع ملت ایران را قربانی دولتهای امپریالیستی میکنند. گلویم را
میفشرد. چرا این "روشنفکران" همهی واقعیتها را نمیگویند؟ چرا
آن سوی چهرهی مناسبات نئولیبرالیستی رانشان نمیدهند. چرا
نمیگویند چند دهه است که این سیاستهای اقتصادی درایران كاربردی
شده و زندگی و صنایع ما را به فاجعهی امروزی رسانده است؟
نمیتوانم درک کنم، یک ایراني ِدانشآموخته بدون توجه به منافع
اكثريت قاطع مردم و بدون توجه به شرایط اقتصادی و صنعتی ایران
مناسباتی را پیشنهاد میکنند که با ساختار امروزی جامعهی ماقابل
انطباق نیست و کاربردی کردن آن (همان گونه که تا به امروز به انجام
رسیده وعوارض ویرانگر خود را به جامعه تحمیل نموده است) با وجود
شرایط موجود برایندی جزنابودی منافع اکثریت قاطع مردم به بار
نمیآورد. تنها ده درصد جمعیت دلال و واسطهها ووابستگان آنان را
تامین میکند. آیا دنبالهروی از مناسبات اقتصادی سرمایهداری،
ساختار نظامی –اقتصادی که ازتاریخ ظهورش تاکنون بافرایندی
خونین،بزرگترین جنگهای جهانی با نسلکشیهای میلیونی را راه
انداخته، با بمب باران اتمی صدها هزار نفر را در یک لحظه به قتل
رسانده، کودتاها و جنگهای منطقه ای که هنوز دامان جهان را رها
نکرده، زیرا بقا و حیات این ساختار اقتصادی وابسته به جنگ و
جنگآفرینی است. تربیت ومسلح کردن سازمانهای تروریستی مذهبی و رها
کردن آن در منطقهی خاورمیانه برای تامین هدفهای امپریالیستیاش
که با ترورهای انتحاری به صورت کور مردم بیگناه را قربانی
سیاستهای رعب و وحشت سرمايهداري جهاني میکنند... ندیده گرفتن
این همه جنایات، که هنوز تداوم دارد و امروز سوریه را هم به ویرانی
کشانده و ... و... هجوم افکار برخاسته از اطلاعات تاریخی را به شدت
به چالش گرفته بود..... هم اتاقی من وارد شد. با کمی مکث پس از
بررسی حالت چهرهی من گفت:
-چی شده؟ عزا گرفتی. چرا این همه درهم ریختهای؟
-چیزی نیست.
نگاهی به روزنامهای انداخت که در دستانم کشیده شده بود. تیتر درشت
آن را خواند. آهی کشید و به سوی تختش رفت.
-به این مردمفریبیها توجه نکن. خودت را آزار میدهی. این جماعت
به اصطلاح دانشآموختهی ساختار سرمایهداری جهانی به دانش مانند
یک مذهب برخورد میکنند. آنچه امروز پدرخواندهشان میگوید،
برایشان آیهای الهی است و لاتغییرو هرگز به درونمایهی آن شک
نمیکنند. بدون کم وکاست روی سی دی، توی جمجمه شان ثبت میکنند. در
این جمجمه قشر خاکستری مخ وجود ندارد. چون نگرششان متافیزیکی است.
بیرون گودتولید نشستهاند و براساس مشتی تئوری خاص مرحلهای از
سرمایهداری توسعه یافته،برای جهان ِتوسعه نیافته، نسخه میپیچیدند.
حقیقت مساله این است که اين جماعت از منافع طبقاتی خود دفاع
میکنند. لذا تعجبآور نیست که در بررسی یک پدیدهی اقتصادی –اجتماعی
تنهاآن بخشی از واقعیت رابیان میکنند که منافع آنها را تامین
میکند واز بیان همهی واقعیتهای آن پدیده خودداری میکنند...
این حرفها را مرتب طی گفت وگوها میان هم رد و بدل میکردیم. از
این رو برایم تازگی نداشت. اگر چه برخی از باورمان بود. در هر صورت
برایم خستهکننده و تکراری بود. لذا گفتم:
- چرا از نقش نئولیبرالیسم در صنایع بزرگ تولید حرفی نمیزنیم؟ بیا
و نگرشت را در این مورد بیان کن. تاثیر آنرا بر ساخت صنایع سنگین
تولیدی چگونه میبینی؟
-یک روز بازرسی فنی را برایت تعریف میکنم. فکر میکنم همان کافی
باشد.
آن روز شرجی بود بادی نمیوزید. و هوا وارونه شده بود. درمیان
آلودگیها خورشید به خوبی دیده نمیشد، ولی گرمایش مانند سیخهای
آتشین از کتفها به تن ما فرو میرفت. ترشی اسید اوریک رادر سوزش
گوشههای لبها و کنارههای چشمها با خارش حس میکردیم. ترشی این
آلودگیها کاممان را پر کرده بود. گاه و بیگاه بوی تند ادرار با
جریان هوا وارد ریههامان میشد.جویهای عرق هم تند از سر و گردن و
همهی بدنمان به سوی پایین سرازیر بود؛ به گونهای که در
پوتینهایمان آنقدرعرق جمع شده بود که با هر گام صدای آن را
میشنیدیم. همراه با بازرس فنی شرکت ایرانی –اروپایی ... و فورمن
پیمانکار دست سوم، به اتفاق دوکارگر کمکی برای باز و بسته کردن پیچ
و مهرههای خط لوله که در پروژه به "لین"(Line) معروف است، راهی
بررسی و تحویل یکی از خطوط لولهی پالایشگاه شدیم.لباس این بازرس
که نمایندهی کارفرما در کارگاه است،پر بود از لکههایی که آثار
لولههای زنگزده وخاکخورده است و نشان میداد از زیر خطوط لوله و
اسکلت فلزی سینهخیز عبورکرده است، اما بازرس پیمانکار دست اول
پیراهنی سفیدی به تن داشت که خط اطوی آستینهای تمیزش مانند لبهی
چاقوی ظریف تا روی سر آستینهایش کشیده شده بود. او که هیکلی درشت
و شکمی بزرگ را در نهایت آرامش و بیتفاوتی حمل میکرد، به همراه
بازرس پیمانکار دست دوم از پی ما میآمدند.
مجری نهایی کار و سازندهی اصلی پالایشگاه یک گروه کار روستایی
هستند که کارگرانش را با حداقل حقوق نسبت به شرکتهای دیگر استخدام
کرده است. بدون پرداخت سنوات و پاداش ماه. اگر آخر سال و عیدی و
مرخصی قانونی را كنار بگذاريم، دو روز ونیم در هر ماه هستند. گرچه
این کارگران در بدترین شرایط جغرافیایی و بدترین آلودگیهای گازی
پارس جنوبی کار میکنند. درحقیقت این گروه کار روستایی پیمانکار
دست چهارم باید كار استاندارد را به من تحویل دهند. در عمل همهی
مسوولیت ساخت ونصب وتحویل تا راهاندازی با این گروه کار است. از
سوی دیگر مسئول هستند. زیرا کارفرما در حقیقت پیمانکار دست اول است.
این گروه کار به نمایندگی از طرف سه پیمانکار دیگر باید این خط
لولهی آماده را به من تحویل دهند.
در عمل همهی مسئولیت نظارت بر ساخت و نصب و تحویل تا راهاندازی
با من و شرکت ماست. باید با هوشیاری خلافکاری و شیادی پیمانکاران
را در ارائه یک کیفیت نامطلوب کشف کنم. کارگران و فورمنهای
پیمانکار دست آخری با بدترین وضعیت حقوقی و تامین اجتماعی و در
کارگاه هم با بدترین شرایط تامین ایمنی وغذاهای غیربهداشتی و
خوابگاههایی در سطح استراحت گاه حیوانات، با شدت کار میکنند. عرق
مثل باران از سرو روی آنها جاری است. باز کردن پیچ ومهرهه با
اندازههای بزرگ آن هم در این هوا، بسیار دشوار است. به خصوص که ما
در ارتفاع هستیم. روی داربستها کار میکنیم و با خطرهای متعدد
درگیر هستیم. بازرسان پیمانکار اول تا سوم درسایه ایستادهاند و با
نگرانی منتظر پایان کار هستند. نگران زمان، زیرا انتظار دارند با
اعلام پایان کار داخل ماشینهای کولردار خودشان باشند و از سایت
خارج شوند.
پیمانکار اول یا همان رانتخوار پروژه را با مبلغی نجومی به دست
آورده است. سهم کلان را بی هیچ کاری برداشت میکند. و آن را به
پیمانکار دومی واگذار میکند. پیمانکار دوم چند بازرس برای نظارت
بر کار استخدام میکند و با برداشت سهمی درشت از مبلغ باقیمانده
پروژه،آن را به پیمانکار دست سوم واگذار میکند وبه همین ترتیب تا
آخرین پیمانکار که مجری و تمامکنندهی کار است. اهداف این شرکت هم
مانند بقیهی ساختار سرمایهداری تنها برای کسب سود است. دراین
شرایط که امکان کسب سود بسیار محدود شده، زیرا شرکتهای اولی و
دومی وسومی همهی امکانات درآمد از طریق معمول را مال خود کرده
اند، شرکت آخر هم باید کار کند هم باید حقوق و... پرداخت کند وهم
درجست وجوی راههایی برای کسب سود باشد. در ساختار سرمایهداری
برای کسب سود ودرآمد، همیشه راههایی وجود دارد. مهم شناخت
موقعیتها وراههای پنهان یا در سایه است. آنهایی که کار را به
انجام میرساند و ارزش تولید میکنند، کارگرانند و پیمانکار آخر هم
باید بتواند ارزش اضافی بیشتری از کارکردن تولید کند تا او هم به
سهمی از این پروژه برسد. ارزش اضافی نه به وسیلهی ثروت و با
اعتبار ِسرمایه و نه با ابزار تولید به دست نمی آید . تنها نیروی
کار کارگران (از کارگران صنعتی تا مهندسان و تکنسینها) است که
میتواند این پدیده های بیجان (سرمایه و ابزار کار و مواد خام )
را به پدیدهای با چندین ارزش چون ارزش مصرف، ارزش مبادله و ارزش
اضافی تبدیل کند.
به این جهت پیمانکار آخر برای خلق ارزش اضافی روی دو وجه عمده و
بنیادی تکیه میکند. زمینهی اول طولانی کردن زمان کار، بالا بردن
شدت کار به همراه پایین آوردن سطح حقوق، پایین آوردن هزینهی غذا و
خوابگاهها، حذف سنوات و عیدی آخر سال وحذف بیمه کارگران و
مصادرهی ماهها حقوق کارگران به حساب بانکی خود.
چنین اشکال غارتگری و استثمار چندین بار فراتر از استثمار مضاعف
را یک پدیدهی نولیبرالیستی ( تعدیل ساختاری وخصوصیسازی) در منطقه
بوجود آورده است. اعلام: "منطقهی آزاد تجاری پارس جنوبی".
درونمایهی این نامگذاری عبارت است از عدم کاربردی قانون کار
موجود که خود دیگر سترون است و کم ارزش در منطقه. زمینهی دوم
غارتگری پیمانکار عدم رعایت کیفیت کاراست با خرید متریال بی کیفیت
و پایینتر از استاندارد جهانی به بهانهی تحریمها. درحالی که در
برخی خطوط لوله گاز بیبو و مرگ بار (H2s) جریان دارد که دارای
خورندگی بسیار بالایی است لذا باید لولههای آن (NICE) باشند و
کلیه تجهیزات هم (NICE) باشند. در غیراین صورت عواقب آن مصیبتبار
خواهد بود. برخی گازها هم به شدت اشتعالزا هستند و...
پیمانکار آخر یا باید ورشکسته و نابود شود و یا در دو
زمینهیفعالیت غیرانسانی خود را برای کسب سود به خوبی کاربردی کند
که دراین صورت عوارض ویرانگر آن، عدم رعایت کیفیت است که برای
صنایع تولید و بزرگ ما یک فاجعه است. زیرا در صنایع راهاندازی
نشده به جای تضمین چندین سال کار بدون نیاز به تعمیرات، کارفرمای
اصلی باید یک گروه فنی وکاردان را به نام گروه تعمیر ونگهداری از
روز شروع راهاندازی صنایع برای تعمیر اشکالات جدی که در عمل نمود
پیدا میکند به کار گمارد. این تنها یک نمونهی شفاهی است که هیج
نهادی قادر به پنهان کردن آن از نگاه مردم نیست. یکی از عواقب
تعدیل ساختاری و خصوصیسازی نولیبرالیستی در صنایع مادر ایران است.
نولیبرالیسم در ایران باعث روند رو به تصاعد گرانی، بیکاری، فقر
شدید شده است. ساعات کار افزایش یافته وحقوقها پایین آمده و با
نرخ تورم فاصله زیادی گرفته ولی با این وجود اگر شنیدید نیروی کار
در ایران دست به اعتصاب زده به هیچ وجه این حرکت در جهت دریافت
درصدی افزایش حقوق برای تعامل با نرخ تورم نیست. کارگر ایران چنان
دچار وحشت و رعب است که چنین شهامتی را از دست داده و به آن
نمیاندیشد. او با این اعتصاب در تلاش برای دریافت همان حداقل حقوق
توافق شده است که پیمانکار هم پذیرفته بوده است. آن هم پس از 4 الی
5 ماه که بدون دریافت حقوق کار کرده است. البته درنشریات و خبرها
به حقوقهای معوقه تا 7 الی8 ماه و گاهی به بالاتر از یک سال هم
برخورد کردهایم. نولیبرالیسم (تعدیل ساختاری و خصوصیسازی)
مناسبات اجتماعی و اقتصادی را به باتلاقی تبدیل کرده که تنها
انگلها (واسطهها) در آن به خوبی میتوانند زندگی کنند.
-من هم با تو موافقم. ولی ما نمیتوانیم باورمان را مطرح کنیم. چون
هیچ رسانهای در ایران نقد اقتصادی و نگرش نیروی کار پروژهای با
باور به عدالت اجتماعی را بازتاب نمیدهد. همه درخدمت حفظ فراسود
سرمايهداري هستند. همه چشم به دهان "مراد" دارند. مراد
دانشآموختگان ایرانی، صندوق بینالمللی پول یا همان برنامهريزان
اقتصاد امپریالیستی –امریکایی وسرمايه داري جهاني است. اگر مراد
اشتباه کند که کرد و جهان را به بحران انداخت، مریدان با بوسیدن
دست مراد اشتباه او را یک آیت ِالهی تصور میکنند و آن را عین
واقعیت میبیننند. این شیوهی نگرش متافیزیکی مراد و مریدی (مرده
ریگ قرون وسطی) آن چنان عمیق در تار و پود جامعهی ما تنیده شده که
حتا آنهایی که مدعی نگرش علمی –دیالکتیکیهستد،اشتباهاتالگویامرادازدسترفتهشان
را به عنوان عین واقعیت پاس میدارند و به نگرش وجهانبینیها با
شک منطقی - علمی نمیاندیشند. به این دلیل است که عدهاي به نام چپ
ولي در حقيقت تسليم شده به سرمايهداري هنوز در تردیدهای دههی
پنجاه ایستاده و در جا میزند، وظيفه ما آگاهگري است تا به هر
ترتيب كه بتوانيم اين شيوه جديد سرمايهداري را افشا كنيم كه تلاش
ميكند برخي از لايههاي متوسط جامعه را با شيوههاي
استثمارگرانهی خود شريك كند تا كارگران وزحمتكشان را بيشتر بچاپد
وآنان را در هزارتوي پيچ و خمهاي سرمايهداري گيج كند تا سودهاي
خود را حفظ كند، ونشان دهيم كه تنها به در همريزي كل اين مناسبات
است كه ميتوانيم به يك جامعهی انساني دست يابيم.
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|