مقاله

 

 

 اپوزسيون در سالى كه گذشت

Tuesday، March 31، 2009

سربلند 22 مارس 2009
عوض شدن سالها هيچ ارزشى كه نداشته باشد اما بهانه اى ميشود كه هركس حتى اندكى هم كه شده به پشت سرش نگاه كند. ببيند چه كرده و پس از آن چه ميخواهد كند. بيجهت نيست كه ميبينم در اولين ماه سال بيشتر سيگارى ها سيگارشان را ترك ميكنند. خانه دارها خانه تكانى ميكنند. تنبل ها دوباره كتابهايشان بيرون ميآورند، آنهايي كه قهر بودند و كدورتى داشتند به اشتباهاتشان فكر ميكنند در جهت ترميمش گام بر ميدارند و همه و همه بنوعى قصد ميكنند كه بهتر از گذشته باشند. ولى طنز قضيه اينجاست كه تمام اين تغييرات فقط براى يكى دو هفته و يا يكماه است. همين كه بوى سال نو كهنه ميشود دوباره زندگى روال عادى خودش را پي ميگيرد. سيگارى يادش ميرود كه قرار بود ديگر نكشد. كتابها دوباره در اطراف خانه پخش و پلا ميشود، دوباره دشمنى ها شروع ميشود و خلاصه اينكه همه همان چيزى ميشويم كه قبلا بوديم. دليلش هم واضح است. خصلت هاى آدمي چيزى نيست كه با نوروزها شكل گرفته باشد و به همين دليل قرار هم نيست كه در يك ساعت و ثانيه مشخص و با شنيدن صداى توپ و ترقه هاى سال نو بيكباره عوض شود.
يكسال ديگر از عمر همه گذشت. هم از عمر ما، هم از عمر جمهورى اسلامى و هم از عمر امپرياليسم. يكسال خواهان مرگ و نابودى سرمايه دارى شديم. يكسال ديگر مشت بهوا پرتاب كرديم و در خيال خود پوزه سرمايه دارى جهانى را بخاك ماليديم و امسال ديگر فهميدم كه نبايد به هر بهانه اي بروي كاغذ " آخرين ميخ " را بر تابوت رژيم بكوبيم!. اما حتما در اين تعويض سالها به پشت سرمان هم نگاه داشته ايم.ولى چه چيزى ديديم؟ كدام اشتباه را ديده و در صدد رفعش ولو بطور موقت برآمديم؟ پاسخ بسيار ساده است. هيچ. سالهاست كه از همه چيز مينويسم جز اينكه خود چه كرديم و كدام اشتباه را مرتكب شديم.

معمولا در چنين ايامى صفحات نشريات و اينترنت مملو از مقالاتى ميشود با عنوان " ايران در سالى كه گذشت" ،" جهان در سالى كه گذشت" ، جنبش كارگرى در سالى كه گذشت " و ...... اما كمتر ديده شده كه مطلبى با عنوان " اپوزسيون ايران در سالى كه گذشت" منتشر شود!! علتش هم تا حدودى روشن است . كمتر كسى بر سرى كه درد نميكند دستمال مي بندد! .

با اين مقدمه قصد دارم بر سر درد نكرده ام دستمالى ببندم و نگاهى اجمالى داشته باشم بر " اپوزسيون جمهورى اسلامى" در سالى كه گذشت! .
سال كه گذشت سال بدي بود. سال شكست ها ي پي در پي و تفرقه هاي گسترده . اگر نخواهيم دل خوش به چهار اعتراض كارگري و دانشجويي داشته باشيم كه مثل همه اين سالها چند روزي آمدند و به آرامي خاموش شدند، از معدود سالهايي بود كه شاهد هيچ چالش جدي در مقابل جمهوري اسلامي نبوديم.

نزديك به چهل سال از جنبش كمونيستي ايران ميگذرد و سال گذشته ضعبف ترين سال اين جنبش بود بطوريكه با هيچ سالي از عمرش قابل مقايسه نيست. چپ ايران بر اساس روند سراشيبي كه از شش هفت سال پيش شروع كرده به سمت محو كامل حركت كرد. سال گذشته شايد شروعي بر پايان چهل دهه تلاش و مبارزه از سوي كمونيستهاي ايراني بود. فقط كافي است اندكي از چهار وبسايت چپ فاصله گرفته و چشم بر همان اعلاميه هاي هميشگي "محكوم است و نابود بايد گردد " ببنديم تا ببينيم سراخر هيچ چيزي از آن باقي نميماند. تاسف آور اينجاست كه كمونيسم در ايران برخلاف دوره هاي افول قبلي اش اينبار نه از سوي تهاجم ارتجاع و بگير و ببند، بلكه دقيقا از داخل خود خرد و متلاشي شد. دقيقا از سوي آنانيكه سكانهايش را در دست داشتند به سمت عميقترين باطلاق ها هدايت شد و براي اولين بار در تمامي طول حياتش ، اين رهروان و فعالانش بودند كه آگاهانه و ناآگاهانه آن را به سراشيبي انحطاط كشاندند.

اما وضع اپوزسيون راست بهتر از گذشته شد. امكانات بيشتري پيدا كردند. قدرت مانور بهتري را نشان دادند و تقريبا در تمامي تحولات ريز و درشت سال گذشته تاثيرگذار بودند. اينكه چپ غروب و راست طلوعش را شروع ميكند شايد ربط چنداني به شعارهايش نداشته باشد ، بلكه بيشتر از شعار، به عناصر سازنده و جديت آنها در پيشبرد انچه كه به آن اعتقاد دارند ارتباط دارد.


با هم مروري به بخشهاي مختلف اپوزسيون داشته باشيم:



سلطنت طلبان:
يكى از مشكلات پيچيده هواداران سلطنت در اينجاست كه خود وارثين تاج و تخت علاقه اى به سلطنت كردن از خود نشان نميدهند كه همين يك نكته كافى است كه رهروانشان را بطور كامل آچمز كند. سلطلنت يعنى حكومت موروثى يك خانواده بر يك كشور. و وقتى كه اين ارثيه ناميمون به شخصى ميرسد كه خودش ميگويد " مردم بايد انتخاب كنند" هوادارانش چه ميتوانند بگويند؟ بخصوص كه كس ديگرى هم در آن خانواده براى اجراى آن حكم الهى وجود ندارد!
با وجود اين تناقض اما كماكان يك گروه سنى كه جوانى شان را در دوران گذرانده و از طبقه مرفه و متوسط بودند هر از گاهى بياد آن دوران براى خود شمع روشن ميكنند و حسرت دروازه هاى تمدن محمدرضا شاهى را ميخورند. اما با توجه به جوان بودن جامعه ايران عملا آن قشر در اقليت بسيار ناچيزى قرار گرفته اند كه اين نوستالژى را معمولا در ميهمانى هاى خانوادگى دنبال ميكنند و نه در سطح جامعه. تحولات يكسال اخير باز هم نشان داد كه تفكر سلطنت طلبى بيش از هر زمان ديگرى به حاشيه جامعه رانده شده است. و اين در حالى است كه مهمترين تريبونهاى تلويزيونى ماهواره اى در دست سلطنت طلبان قرار دارد.

رضا پهلوي در سال گذشته حركت چندان مهمي نكرد جز اينكه يكي دوبار باز هم به ضرورت انتخاب آزاد اشاره داشت و تلويحا خواستار ايجاد يك جمهوري دمكراتيك براي ايران شد. سالهاست كه او حرف و دفاعي از سلطنت ندارد.


مجاهدين:
مجاهدين سال بسيار سختي را گذراندند كه در نهايت به پيروزي هاي مهمي دست يافتند. مهمترين چالش آنها وضعيت كمپ اشرف و تيف در عراق و حبس بيش از سه هزار نفر از نيروهايشان در آنجا بود. مجاهدين اما اينبار بسيار هوشمندانه عمل كردند. از يك سو بروال گذشته به مذاكرات خود با مجالس اتحاديه اروپا ادامه دادند و از سويي ديگر هر بار با اين اعلام خطر كه "‌دولت عرق در حال تحويل مجاهدين به ايران است" ديگران را به حمايت خود كشاندند و عده اي مجاهد قلم بدست آشنا كه خود را چپ و كمونيست معرفي ميكنند بر اين طبل نواختند و مانند همه اين سالهايي كه گذشت، دفاع از مجاهدين را عملي " انساني" و " ملي ميهني " معرفي كردند كه در اين راه موفق هم بودند. هرچند اين موفقيت منجر به نجات آن اسرا از عراق نشد ( چيزي كه مجاهدين خيلي هم به آن فكر نميكنند) اما سبب يك دست آورد بزرگتر و مهم تر برايشان شد كه آنهم بيرون آمد نامشان از ليست تروريستي اتحاديه اروپا بود كه اهميتش بمراتب بيشتر از ازادي آناني بود كه در صورت قدم گذاشتن به اروپا شايد به يك چالش جدي براي مجاهدين تبديل شوند.
مجاهدين باقي مانده در عراق شايد بزرگترين بخت رهبري در پيشبرد اهدافشان است. هر بار عرصه به آنها تنگ ميشود خبر تحويل آنان به جمهوري اسلامي را ميدهند و وقتي با اين اخبار جعلي همه توجه ها و حمايت ها را به خود معطوف كردند آنموقع به درخواست هاي سياسي از دولت هاي اروپايي و آمريكا رو ميكنند. وضعيت امروز مجاهدين جا مانده در عراق از هر نظر به نفع مجاهدين است و آنها علاقمند كه وضعيت آن ها بدون تغيير همينطور بماند. بعبارتي ديگر هر شكل حل شدن اين موضوع به ضرر رهبري مجاهدين خواهد بود. بهترين حالت براي آنها تثبيت همين وضعيت فعلي است و بدترين شكل حل موضوع ، يعنى آمدن آنها به اروپا خواهد بود چون بر هيچ كس معلوم نيست بمجرد حضورشان در دنياي ازاد چه خواهند گفت و چه مشكلاتي را براي رهبري مجاهدين سبب خواهند شد. حدود هفتاد درصد از اهالي اشرف در عراق داراي اقامت هاي اروپايي و آمريكايي هستند كه تنها به اين علت كه فاقد مدارك سفر و پاسپورت هستند توان خارج شدن از آن مهلكه را ندارند. مجاهدين بر اساس قانوني قديمي پاسپورت هاي همه اهالي اشرف را از آنها ميگرفت كه امروز حاضر به پس دادنشان نيست. و تنها به همين دليل ساده سالهاست كه آنجا اسيرند. چون بودن آنها در آن وضعيت تنها برگ برنده رهبري مجاهدين در امروز است.

به دلايل متنوع مجاهدين هيچگاه انتخاب هيچ قشرى از مردم ايران نبودند. ملتى كه بيست و هشت سال سايه سياه اسلام را بر سرش ديده از هر چيزى كه بوى مذهب دهد متنفر و فرارى است. بخصوص مذهبى كه قرار است بر آنها حكومت هم بكند. به همين دليل ساده ملت ايران از مجاهدين بخاطر مناسبات درونى شان، بخاطر حيطه ايدئولوژى اسلامى بر آن و حتى بخاطر لحن گويش و حتى نوع پوششان از آنها بيزارند. مضافا بر اين ملت ايران هنوز حضور مجاهدين در كنار نيروى هاى صدام را بخاطر ميآورند و امروز هم ميبينند كه آنها خود را تبديل به ارتش مزدور آمريكا در منطقه كردند.
اما مجاهدين ابدا به اين كارى ندارند كه مردم ايران در موردشان چه قضاوتى دارند. بلكه آنها بروى احتمالاتى سرمايه گذارى ميكنند كه هنوز هيچ كس بدرستى نميداند تحقق پيدا ميكند يا خير كه آن هم احتمال حمله نظامى آمريكا به ايران است. از همين رو آنها بيش از گذشته در مجالس آمريكايي و اروپايى غوطه ورند. چرا كه بدرستى موقعيت خود را در جامعه تشخيص داده و به تنها راه روبرويشان يعنى نوكرى اشكار براى امپرياليسم رو آوردند.


سازمان فداييان اكثريت و حزب توده:
اين جريانات از جمله فعالترين بخش هاى اپوزسيون در سال گذشته بودند . انها بواسطه امكانات غير قابل رقابت اينترنتى خود عملا مهمترين و اصلى ترين شاهراه هاى تبادل نظر و اخبار را در اختيار خود درآوردند. سايتهاى " گويا،‌ايران امروز، اخبار روز و پيك نت" تنها نمونه اى از امپراتورى اينترنتى آنهاست كه بواسطه همين امكان توانستند تحولات را به نفع اصلاح طلبى و رفرم در ايران شكل داده و مدام تقويتش كنند. امروز ردپاى اكثريتى ها را در همه جا ميتوان ديد. اين دو جريان سياسي بواسطه گذشته آلوده خود سالهاست كه ياد گرفته اند اصراري به معرفي خود با نامهاي گذشته نداشته باشند و نيروهايشان بدون معرفي هاي سازماني در همه عرصه هاي سياسي كشور فعالند. از مصاحبه هاي متعدد تلويزيوني با عنوان محقق و تحليلگر گرفته تا حضور عملي شان در اكثر راديو ها و نشريات اصلاح طلب به آنها قدرت مانور بسيار زيادي داده است. سال گذشته آنها باز هم در حال طي كردن مسير صعودي خود بودند. آنها بدون پرچم كردن سازمانشان اما سياستهايش را ترويج و منتشر كردند تا حدي كه امروز نميتوان آنها را ميان خيل عظيم و قدرتمند جنبش اصلاح طلبي شناخت.


جمهورى خواهان:
جمهورى خواهان كه عملا چيزى جز بخشى از همان اكثريتى ها و توده اى هاى سابق نيستند در سه سال گذشته در چند انشعاب ديگر را از سرگذراندند تا اينكه در سال گذشته رسما خاموش شدند. ما درحالي به سال جديد پا ميگذاريم كه جمهوري خواهان حضور جدي در عرصه فعاليت اپوزسيون ندارند هرچند كه همه نيروهايشان در اشكال ديگر و با نامهاي متنوعي كماكان فعالند.
تريبونهاى اصلى جمهورى خواهان سايتهاى ايران ما، صداى ما و گزارشگران است.


راه كارگر:
اين جريان سالهاست كه فقط اعلاميه صادر ميكند و در سالي كه گذشت حتي توان صدور همين اعلاميه ها را هم نداشتند و عمدتا به ترجمه مقالاتي در مورد آمريكاي لاتين مشغول بودند. تريبون اصلى راه كارگر براى جهت دادن به افكار عمومى سايت " روشنگرى" است كه عده اى از توده اى مستعفى و راه كارگريهاى فعلى آن را ميگردانند.


حزب كمونيست كارگرى و ديگر انشعابيون:
اين جريان سياسى يكى از پرتعدادترين جريانات سياسى درون اپوزسيون چپ است كه آنقدر منشعب شده كه حسابش از دست خودشان هم در رفته است و از آن جالب تر هنوز كسي نميداند فرق اين منشعبين در چيست. دعواى منشعبين ح ك ك كماكان بر سر اين است كه كداميك بر نظرات منصور حكمت معتقد تر است. اگر روزى كمونيستهاى دنيا بر سر لنين مجادله داشتند امروز ميبينيم كه اين حزب و منشعبينش اصلا كارى به ماركسيسم لنينيسم نداشته و اثار حكمت همان قرآن شان است كه بر سر تعابيرش با يكديگر مجادله دارند. بحث آنها اين نيست كه كداميك كمونيست ترند؛ بلكه بر سر اين است كه كداميك حكمتيست ترند!
ح ك ك با وجوديكه در عرصه اپوزسيون هميشه تنها بود و كل اپوزسيون از چپ چپ گرفته تا راست راست با آنها سر جنگ داشتند اما هر چه كه گذشت پرتعدادتر شدند. ح ك ك در دو سال گذشته اكثر توانش را يا در درگيرى هاى درون گروهى و يا در تحولات درون ايران خرج كرد. هرچند اكثر فعالين جنبش دانشجويى با حكمتى ها ميانه خوبى ندارند اما از نظر خط سياسى ايدئولوژيك كاملا به آنها وابسته هستند. شعارهاى جنبش دانشجويى و نوع عملكرد و بخصوص ترويج و تبليغ علنى گرايى در مبارزات داخل كشورى تماما شاخص هاى ح ك ك در طول اين سالها بوده.

اما جدي ترين چالش اين احزاب عشيره اي در سال گذشته بر سر مجادلات با " ايرج اذرين و رضا مقدم " بود. تمام منشعبين همگي به اين توافق رسيدند كه براي از ميدان بدر كردن آن دو نفر به هر بهانه اي واژه من درآوردي" نئوتوده ايسم" را برايشان خرج كرده و آنقدر آن را تكرار كنند تا بتوانند نام آن دونفر را با اين واژه مترادف كرده و بدين شكل هرگونه موضع گيري آينده آنان را پيشاپيش بي اعتبار كنند. اين سياست هرچند در ماه هاي اول كمي موفقيت داشت اما طولي نكشيد كه از سكه افتاد و امروز حتي كساني از دورن همان حكمتي ها با اين برخورد به مقابله پرداخته اند. آذرين و مقدم به همران كورش مدرسي و منصور حكمت از بنيانگزاران حزب كمونيست كارگري بودند كه هشت سال پيش بر سر نظرات حكمت در خصوص حزب و قدرت سياسي با او مخالفت كرده و جدا شدند. حواريون منصور حكمت در همه اين سالها منتظر فرصتي براي انتقام جويي هاي گذشته بودند كه موضوع جنبش دانشجويي و جريان جعلي " دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب"‌ بلاخره اين فرصت را به آنها داد.حكمتيستها در حالى اتهام كار پليسي به آنها وارد ميكنند كه در همان زماني كه اين تشكل دانشجويي در خارج از ايران اعلام موجوديت كرد هر كودكي ميدانست كه يكي از جريانات حكمتي هاست بخصوص كه نشريات آن احزاب بارها از نقش خود در آن ماجرا گفته و چنين جرياني را يكي از دست آوردهاي مبارزاتي خود معرفي ميكردند. اما واقعيت اينجاست كه اتفاقا يكي از دلايل فروپاشي جنبش نوين دانشجويي در ايران همين حركت گروه هاي حكمتي و دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب بود. آنها در حالي كه خودشان در قلب انگلستان نشسته بودند بواسطه براه اندازي يك سايت، علني گرايي را در جنبش دانشجويي ترويج دادند. همه فعالين را تشويق كردند كه بدنبال سياست هاي علني سازي رهروان حكمت كه با دوم خرداد شروع شده بود ، فعالين دانشجويي با نام واقعي و عكس و مشخصات خود فعاليت كنند كه بالترين هديه براي جمهوري اسلامي بود. در همان زمان بسياري ميدانستند فلان كس كه خود را رهبر دانشجويان ازاديخواه معرفي و عكس هاي شش در چهارش را منتشر ميكرد و خطاب به پليس حكومت ميگفت " من مخفي و زيرزميني هستم" در حال قدم زدن در خيابانهاي لندن بود اما همه در قبال اين نمايش هاي بچگانه حكمتيستها سكوت كرده بودند تا در نهايت حكومت توانست با يك حركت ضربتي همه فعالين دانشجويي كه تحت سياسيتهاي حزب كمونيست كارگري و اقمارش علني شده بودند را دستگير و پس از نسق گيري دوباره آزاد كند. در حقيقت از عوامل مهم شكست جنبش دانشجويي ، رهروان منصور حكمت و جريان دانشجويان آزاديخواه ... بود.

به هر رو احزاب دنباله رو منصور حكمت كماكان از مطرح ترين و تشكيلاتي ترين گروه هاي چپ خارج از كشور هستند. تمامي انشعاباتشان نه تنها موجعب ضعفشان نشد بلكه پرقدرت تر از گذشته عمل كردند. دليل آن نه در خط سياسي بلكه فقط در شاخص هاي عناصر سازنده آن جريانات است. فعالينشان درك كاملي از كار تشكيلاتي و حرفه اي دارند. بحث و مبارزه ايدئولوژيك درونشان هميشه با قدرت ادامه دارد. هوادارانشان مسئولت پذير و هر كدام گوشه اي از كار را بردوش ميكشند. در يك كلام آنها مطرح ترين و تشكيلاتي ترين سازمانهاي چپ خارج از كشور هستند.


حزب كمونيست ايران ( كومله):
سالهاست كه اين حزب ادعاي رهبري مردم كردستان را دارد اما واقعيت ملموس اينجاست كه آنها فاقد كمترين پايگاه توده اي در ميان توده هاي كرد ساكن ايران هستند. كمااينكه ميبينيم در همه اين سالها حتي توان پيشبرد يك مبارزه محدود و آكسيون موقتي را هم نداشتند. در سالهاى گذشته برخي از اهالي كردستان در ايران بجرم فعاليت سياسي دستگير شدند اما تقريبا اتهام هيچكدامشان عضويت در كومله نبود و بيشتر با گروه پژاك مرتبط بودند. همين نشان ميدهد كه اين حزب عملا هيچ جايگاه و نقشي در مبارزات مردم كردستان ندارد.
براه افتادن تلويزيون بيست و چهار ساعته كومله در سه سال پيش كمي جلب توجه كرد كه مدتهاست نظر هيچ كسي را بخود جلب نميكند. تلويزيون در اوايل با تريبون دادن به برخى از گرايشات چپ ديگر توانست مخاطلبين را بخود جلب كند اما اين جلب نظر هيچگاه گسترده تر از چندصد مخاطب خارج از كشور نشد. اين تلويزيون از زمان راه اندازى اش تا الان با خود سئولات زيادى بهمراه داشته كه همگى بى جواب مانده اند. كومله از چه منبعى قادر به تامين سرسام آور هزينه هاى تلويزيون و راديو هاى متعددش است؟ حزبى كه مدعى است تنها منبح مالى اش هوادارانش است چگونه قادر به تامين تقريبى صدهزار دلار در ماه براى تلويزيونش است؟ چرا كومله نميگويد كه اين ارقام نجومى را از كجا تامين ميكند؟ ممكن است پاسخ دهند بخاطر مسايل امنيتى قادر نيستند پاسخ دهند. اما چرا در نشرياتشان مينويسند كه حسين اقا 10 دلار كمك كرده و جعفر خان از كرج 5 دلار كمك كرده اما نميگويند صد هزار دلار در ماه از كجا تامين ميشود؟ يكماه پيش انتشار مستندي از تلويزيون سي ان ان در كردستان عملا پاسخ اين سئوالات را داد. در آن ويدئو كه هنوز در دسترس است ديديم كه دولت آمريكا به اين حزب و جرياناتي نظر كومله مهتدي و پژاك كمك مالي و نظامي ميدهد بطوريكه حتي در مصاحبه خبرنگار با عليزاده اين ادعا به صراحت توسط او تاييد شد.

مهمترين چالش حزب كمونيست ايران كومله در سالي كه گذشت مسئله تعدادي از منشعبين آن بود كه در آخرين روزهاي پاياني سال همگي با هم مورد تصفيه قرار گرفتند. مسئله انشعاب در كومله مانند انشعابات در حزب كمونيست كارگري اصولا يك مسئله درخود است و نه تنها براي توده هاي مردم بلكه حتي براي فعالين سياسي خارج از كشور هم موضوع بحث انگيز و جالب توجه اي نيست. واقعيت اينجاست كه اين انشعابات بيشتر از اينكه سياسي و حاصل مبارزه ميان خطوط سياسي باشد اما يك نوع دعواي خانوادگي و عشيره اي است . تمام نامه هاي ردوبدل شده در اين خصوص كاملا نامه هايي خانوادگي بود و به اسامي اشاره ميشود كه هيچ كسي جز خودشان آنها را نميشناسند. كومله هم به عنوان بخشي از سازمانهاي چپ ايراني سالهاست كه سراشيبي پايان در حركت است.


حزب كمونيست ايران ( م ل م ):
اين حزب بعنوان تنها جريان باقى مانده مائويست در اپوزسيون ايران بنابر ايدئولوژى و خط سياسى اش كه همان بر چيدن مقدماتى ظواهر فئوداليسم و هموار كردن جاده بسوى انقلاب سوسياليستى است ، تمام هم و غم خود را بروى تاثير گذارى بر مبارزات دمكراتيك گذاشته است. مسئله امروز اين حزب پيشروى بسوى تدارك انقلاب دمكراتيك است. بنابراين تلاش اين حزب در تاثيرگذارى بروى جنبش دانشجويى و مهمتر از آن بر مسئله زنان است كه همه آنها هم در خارج از كشور وجود دارد و نه داخل.
اين حزب در حالي همواره پيشگام شكل دهي مبارزات دمكراتيك بود كه هرگز نتوانست آن را به يك سرانجام مشخص برساند. آنها زماني نشريه بذر را براه انداختند كه در حقيقت شوكي در جنبش دانشجويي آن زمان بود. بعبارتي " بذر" اولين نشريه با زبان سوسياليستي در مورد جنبش دانشجويي بود كه نظر همه را بخود جلب كرد. اما ظرف چند سال به يكي از حاشيه ترين جريانات دانشجويي تبديل شدند و هرگز قادر نشدند نقشي در اين جنبش ايفا كنند.
در مورد زنان هم جريان " كارزار زنان" در حقيقت منسجم ترين و تشكيلاتي ترين حركت زنان در سي سال گذشته خارج از كشور بود كه همانطوريكه پيش بيني ميشد به افول كشيده شد. اشكال بزرگ اين حزب در اينجاست كه هرچند ابتكارات خوبي را بخرج ميدهند اما بدليل جمود نظري و دگماتيسم ريشه دوانده درشان قادر نيستند آن را بدرستي پالايش داده و به مرور زمان تكاملش دهند. از همين رو خوب شروع ميكنند و در نهايت با بدترين شكل ممكنه به پايان ميرسانند و همينكه به پايان ميرسد بدون هيچ جمعبندي و درس آموزي به سمت ديگر رو ميكنند كه اين روزها نشريه اي كارگري را با اسامي تازه منتشر ميكنند كه احتمالا به سرنوشت موردهاي مشابهش دچار خواهد شد.

تحولات نپال در سه سال گذشته تا حدودى نظرات را به م ل م جلب كرده بود اما از روى اينكه آنها نتوانستند همگام با تحولات نپال اخبار آن را هم منتشر كنند در نهايت بر عليه خودشان تمام شد. هرچه سرنوشت جنبش نپال در ابهام فرو رفت م ل م تلاش كرد از آن دورتر شود. علت هم يك چيز بود. آنها در عين اينكه خود را عضو ريم ميدانند اما بكل با جنبشهاى مائويستى در جهان بى ارتباط هستند. تا حدى كه گزارشات مهم تحولات نپال را بايد كسانى ديگر بدهند. در نهايت سال گذشته با صدور چند اعلاميه حزب كمونيست نپال را محكوم كرده و حاكميتي كه هنوز شكل نگرفته را به قدم گذاردن در راه سرمايه داري و سازش متهم كردند و با صدور آن دو سه اعلاميه پرونده نپال كه بيش از سي سال روي ميزشان بود را بطور كامل برچيدند. به همين سادگي!!!

سال گذشته سال سكوت اين حزب بود. كاملا زمينگير شده بودند بطوريكه از انتشار منظم نشريه شان كه عمدتا چاپ دوبارهمان اعلاميه هاى اينترنتي است هم ناتوان نشان دادند.


حزب رنجبران :
اين حزب فقط يك اسم است . يك وبسايت خبري دارد و عملا وجود خارجي ندارد. كمااينكه در هيچ يك از رويدادهاي سياسى خارج از كشور نه حضور داشتند و نه حتي يك نماينده. دو سال پيش كمي در عرصه اينترنت خود نشان دادند اما در سال گذشته كاملا خاموش شده بودند.


حزب كار ايران توفان:
توفان از جمله بخشهايى از اپوزسيون بود كه در سال گذشته بيشترين اطلاعيه هاى حزبى را صادر كردند. آنها در هر موردى كه بذهنشان رسيد اطلاعيه و تحليل دادند كه غالب آنها كار شده و محتوى مدارك و اسناد مستدل بود. مهمترين چالش اين حزب در سال گذشته بر سر كشتار مردم غزه بود.

ديگر دريافتيم كه تنها مسئله سياسي مهم براي اين حزب "‌ اسراييل " است. اين حزب تنها گروه اپوزسيون بود كه سه سال پيش علنا و رسما بدفاع و حمايت از " حزب الله و حماس" پرداخت كه اين حمايت نه موقتي و براي يك دوره خاص( مثلا دوره تجاوز) بلكه به امري هميشگي و دائمي بدل شد. بطوريكه حماس هر حركتي كه انجام دهد به هر حال مورد حمايت قرار ميگيرد.
تنها موردي كه در سال گذشته توفان قادر شد بروي آن مانور داده و خود را بنمايش بگذارد همان ماجراي بمباران هاي غزه بود. آنها بارها در مورد هاي مشابه موضع گرفتند كه هرگز جمعبندي از آن مواضع يا پايان ماجرا ارائه ندادند. كار بجايي رسيده كه ديگر گمان نميرود موضع گيري هاي مشابه اين حزب در مورد همين ماجراهاي مشابه ، جلب توجه اي را سبب شود. چون سه سال تكرار يك شعار آنقدر خسته كننده شده است كه نتواند بمانند سال هاي قبل به عنوان يك خط سياسي مطرح شود.
توفان هم بمانند اكثر نيروهاى ديگر اپوزسيون در سالي كه گذشت قادر نشد هيچ تاثيرى بر روند تحولات در داخل ايران داشته باشد. آنها نشان دادند كه بجز يكى دو كشور اروپايى اما در هيچ كجاى ديگر جهان و بخصوص ايران توان كارى را ندارند. از همين رو تا بحال فقط در نقش حمايت كننده و امضا دهنده جنبش هاى دمكراتيك فعال بودند و تا بحال خود قادر نبودند كه سازمان دهنده حركتي حتى در خارج از كشور باشند.


سازمان فداييان اقليت:
ماجراي " شهرزاد نيوز" در سه سال پيش آنقدر كوبنده بود كه سبب شد سازمان اقليت به يك دوره سكوت طولاني فرو رود كه تا به امروز ادامه دارد. آنها بدرستي فهميده اند كه هرگونه مجادله و بحثي ممكن است سبب بالا آمدن مجدد ماجراي شهرزاد نيوز شود و به همين خاطر ترجيح ميدهند به هيچ عنوان خود را وارد هيچ ماجرا و موضع گيري جنجالي نكنند، به كسي پاسخ ندهند و از كسي هم سئوال نكنند. بعبارتي ديگر يك سازمان سياسي با چهل دهه تجربه سياسي بر سر برخورد نادرست با يك اشتباه تاكتيكي عملا خود را بحاشيه راند و امروز به نقطه اي رسيده كه آن تشكيلات را به يك جريان مرده تبديل كرد.
اين جربان در سال گذشته بمناسبت سالگرد سياهكل دو مراسم در سوئد و كانادا برپا كرد كه فقط يك اطلاعيه چند خطي از استقبال پرشور! در مراسم سوئد خبر داد و از كانادا هم هيچ. به هر رو در اين سالها آنقدر تجربه پيدا كرده ايم كه بفهميم مراسم پرشكوه و استقبال گسترده يعني چه!!


اتحاد فداييان خلق:
بعنوان يك تشكيلات وجود خارجى ندارد.


سازمان اتحاد فداييان كمونيست:
اين جريان سياسى عمدتا يك اتاق پالتاكى است و عملا در عرصه مبارزه در داخل و خارج از كشور وجود خارجى ندارد.


هسته اقليت:
به عنوان يك تشكيلات وجود خارجى ندارد




چريكهاى فدايى خلق:
چاپ كتابي در خصوص چريكهاي فدايي خلق در ايران مهمترين چالش سال گذشته اين جريان سياسي بود. هرچند بخشهاي ديگري از اپوزسيون هم به اين موضوع برخورد كردند اما فعالترينشان گروه " اشرف و سنجري " بودند. انتشار چندين سندو مقاله و همچنين چند جلسه پالتاكي از جمله فعاليت هاي اين جريان در خصوص آن موضوع بود.
اينكه تاثير اين فعاليتها چه بود را كسي نميداند. درست است كه در برخي از سايتهاي سياسي اين مجادلات و افشاگري ها برجسته شد اما هرگز از همان چند سايت فراتر نرفته و بخصوص به داخل ايران كشيده نشد. كمااينكه در هزاران هزار سايت و وبلاگ كه از ايران منتشر و در مورد همه چيز نظر ميدهند اما هيچ واكنشي در خصوص كتاب و افشاگرانش نبود.
در آخرين روزهاي سالي كه گذشت، نشريه " آرش" يك مجموعه تازه در اين خصوص منتشر كرد كه تقريبا همه نظردهندگان بيش از اينكه افشاگر سياستهاي رژيم در خصوص انتشار آن كتاب باشند اما قصد رفع اتهام از خود را داشتند. بعبارتي ديگر فعالترين اشخاص درگير در اين ماجرا همان كساني بودند كه نامشان در كتاب آورده شده بود. كمااينكه مقاله نويساني را ديديم كه در سي سال گذشته نه اسمشان را كسي شنيده بود و نه در هيچ عرصه اي فعال بودند. آنها سالهاست كه زندگيشان را ميكنند و اينبار چون نامشان جايي آورده شده و اتهاماتي بر آنها وارد شده بود به صحنه آمدند. در حقيقت اينطور وانمود ميكردند كه قصد افشاي سياستهاي رژيم را دارند اما در واقع انگيزه اكثر آنها رفع اتهام از خودشان بود. مهدي سامع نمونه مشخص آن است كه در آن كتاب اينگونه آورده شده بود كه او در زمان دستگيري تعدادي از رفقايش را لو داده بود. و بسياري از ياد نميبرند كه همين شخص پس از پيوستن به مجاهدين اسامي زيادي از فعالين زنده سازمان چريكها را در نشريه مجاهد منتشر كرده بود كه در زمان خودش سروصداي زيادي بپا كرده بود. مهدي سامع از فعالين مقاله نويس در برخورد به آن كتاب بود .
نكته جالب توجه در ويژه نامه آرش در اينجا بود كه همه نويسندگان روي دو محور بشدت تاكيد داشتند. اول اينكه جمهوري اسلامي محكوم است و ديگري اينكه هرگونه حركت قهر آميز و چريكي هم محكوم است!!

تنها فعاليت عملي اين جريان ، برگزاري مراسم هشت مارس در لندن توسط بخش زنان چريكها بود كه هرچند مثل هميشه خبر مراسم باشكوه را شنيديم اما واقعيت در اينجا بود كه استقبال چنداني نشد و همان تعداد اندكي هم كه حضور داشتد از روخواني هميشگي و خسته كننده سهيلا خسته و شكايت داشتند.


جريانات تروتسكيست:
اين جريان كه همه اميد خود را به وبلاگ " ميليتانت" بسته بود در سالي كه گذشت با بي رونقي و عدم توجه گسترده روبرو شد. وبلاگ ميليتانت هم مقالات هراز گاهي خود را براي صدها وب سايت و وبلاگ ارسال ميكرد تا شايد بحث و واكنشي را سبب شود اما تروتسكيست ها خاموش تر از آن بودند كه بتوانند جلب توجه كنند.

منفردين:
با فراگير شدن اينترنت و انتشار آزاد عقايد و نظرها در آن ، اپوزسيون ايران با پديده تازه اي مواجه شد كه تا قبل از آن كمتر بچشم ميامد كه همان " منفردين" سياسي بودند كه در دوره هاي مختلف بنابر دلايل متنوع كار تشكيلاتي را رها كرد و منفردا با تاسيس انواع و اقسام وبلاگ ها و سايتها ، و بخصوص حضور پرتراكم در شبكه پالتاك عرض اندام كردند.
دوره اي بود كه اصولا " منفرد" بودن نشان از ترقي نظري شخص داشت. بخصوص كه تقريبا تمامي منفردين سياسي اينطور وانمود ميكردند كه بنابر اختلافهاي سياسي ناچارا تن به انفراد دادند و از همين رو جايگاه ويژه اي در اپوزسيون براي خود ساخته بودند. اما چند سال كافي بود كه بتدريج بفهميم درصد بزرگي از اين منفردين نه بواسطه اختلافات سياسي و يا اعتراض به ساختار احزاب و سازمانهايشان، بلكه عمدتا بدليل روكردن به زندگي شخصي و خستگي از كار تشكيلاتي و عدم پذيرش مسئوليت هاي منظم سياسي از تشكيلاتهايشان بريده بودند. دليلش هم اينجاست كه در اين مدت ما بندرت ديديم كه فلان جدا شده از تشكيلات به مبارزه ايدئولويگ و سياسي با تشكيلاتي كه از آن بريده بپردازد. بلكه اكثريت آنها با باز كردن صفحه اي اينترنتي يرخود را پايين انداخته در يكسري كلوپ هاي تفريحي سياسي دوستانه مشغول شدند. يعني در عين پي گيري زندگي كاملا شخصي و بدون مسئوليت سياسي خود، هر از گاهي با انتشار مقاله و شعر و داستاني نامشان را در اينترنت بر سر زبانها نگه داشتند.
اكثر منفردين از سركوب هاي نظري درون تشكيلاتهايشان شكايت داشته و آن را يكي از عوامل اصلي انفرادشان توضيح ميدادند كه اين ادعا از روي اينكه با يكسري واقعيت هاي كلي در درون تمامي احزاب و تشكل هاي سياسي ايران همراه بود ، ادعايي محكمه پسند بشمار ميرفت. ولي آن چيزي كه اين ادعا را نادرست نشان داد اين بود كه اتفاقا بيشتر همين منفردين كه امروز داراي سايت و دفتر و دستكي و محفل هاي اينترنتي هستند خودشان دست به انواع و اقسام سركوب هاي نظري و سانسور عقايد و نظرات ديگران ميزنند. اين امر در يك حزب سياسي قابل درك است چون اصولا احزاب نميتوانند غير از اين عمل كنند و در هيچ حزب و تشكيلات سياسي جهان اينطور نيست كه آزادي بي قيد و شرط در آن اعمال شود چون ساختار يك حزب سياسي با يك تشكل و جمع دمكراتيك كاملا متفاوت است. ولي تعجب آور اينجاست كه اتفاقا همان منفردين ظاهرا سركوب شده توسط گروه هايشان!، سانسور هاي بي درو پيكر لجام گسيخته اي را در اندازه توان هر چند اندك خود پيش ميبرند. درصد بزرگي از شايعات و اتهامها و تشويق ديگران به سركوب و سانسور اين و آن شخص و يا حتي تلاش براي همآواز كردن ديگران در بايكوت فلان شخص و فلان گروه توسط همين منفردين پيش برده ميشود. ردصد بزرگي از پچ پچ ها و دسيسه ها و قهر و آشتي هارا همين گروه دنبال ميكنند.
عموم منفردين حاضر در اپوزسيون چپ ايران افرادي هستند كه نه تنها بشدت ضد تشكيلاتي هستند ، بلكه توانايي قبول هيچ مسئوليتي را ندارند و شايد ادمينى اين و آن اتاق پالتاكي تنها موردي باشد كه با ولع قبولش ميكنند.
در سالي كه گذشت چندين بار شاهد بوديم كه منفردين با اطلاعيه و اعلاميه و برنامه و اساسنامه اعلام موجوديت كردند كه حتي يكماه هم ان را ادامه ندادند . آنها ساعتها مينشينند يك اعلام موجوديت مينويسند و فرداي آن هركدام به سمتي فرار ميكنند! طبيعتا همه هم مدعي هستند كسي يا كساني قصدداشتند نقش رهبر را برايشان بازي كند! بعبارتي ترس از تشكيلات و مسئوليت پذيري چيزي است كه بسياري از آنها را به انفراد كشاند و همين ترس نهادينه شده عملا سبب عقيم شدن همه تلاشهايشان ميشود. آنها در همه اين موارد شكست خوردند به دو دليل . يك اينكه فاقد يك ديدگاه و خط سياسي منسجم و كار شده بودند و دوم اينكه اصولا در حالي از هر رهبري بيزارند كه هر كدام به تنهايي خود را يك كارل ماركس ميدانند . نه ميخواهند اتوريته اي را قبول كنند و از سوي ديگر هركدامشان ميخواهند يك اتوريته كامل باشند.
آخرين حركت منفردين در سالي كه گذشت ماجراي " كانون روزنامه نگاران و نويسندگان ..." بود كه با يك اعلام موجوديت چند صفحه اي ادعاى شكستن سد سانسور جمهوري اسلامي را داشتند!! واقعا آدمي ناچار به تحسين كساني است كه در حالي چنين ادعايي را دارند كه حتي اصلا خودشان هم نميدانند اينكار را چگونه قرار است انجام دهند؟!! اين جسارت شايد ستودني است!!
دوستي كه گاهي زحمت كشيده و برخي از لينك هاي اين سايت را براي سايتهاي ديگر ميفرستد جوابيه اي از سوي يكي از همان سايتها را برايمان ايميل كرده بود كه نوشته بود " از درج هرگونه مطلبي كه نام من و پالتاك يا سربلند در آن آمده باشد معذوريم" و بقول همان رفيق كه ميگفت ، آنها در فكر شكستن سد سانسور رژيمند و ما نميدانيم با سانسور همين سايتهاي اپوزسيون چه كنيم!!



در پايان
جهان در سالي كه گذشت شاهد سه اتفاق مهم بود كه تاثيرش براي مدتها خواهد ماند و شايد بسياري از معادلات سياسي را تغيير دهد.
اول شروع بحران و فاجعه اقتصادي در جهان سرمايه داري كه به طبع آن به تمامي كشورهاي جهان كشيده شد.
دوم انتخاب اوباما به رياست جمهوري آمريكا
و سوم، حمله و قتل عام گسترده فلسطينينان در نواره غزه توسط اسراييل

اينها مهمترين اخبار سال گذشته بودند كه مطالب بسياري در موردشان نگاشته شد و هر كس از ديدگاهي به آن پرداخت.
با شروع بحران اقتصادي ، عده اي چپ ها با شادي خبر از سقوط سرمايه داري و ظهور شبح " ماركس" در جهان دادند كه حاوي تحليلهايي كاملا شتاب زده و غير علمي بودند. بحران اقتصادي در جهان به هر سرانجامي كه برسد اما به سوسياليسم ختم نخواهد شد. كمااينكه ميبينيم همان مردمي كه امروز درگير اين فاجعه اقتصادي هستند اما به همه چيز فكر ميكنند جز كارل ماركس!. اصولا قانون تكامل به هبچ جامعه اى اجازه نخواهد داد كه به عقب برگردد. آنها نميخواهند و نميتوانند به صدو پنجاه سال پيش برگردند، بلكه در جستجوي آلترناتيو تازه و كارامدي هستند. اينكه ماركسيسم نتوانست در طي اين قرون خود را تكامل داده و تعريف تازه اي از جهان بدهد مقصرش مردم و توده ها نيستند، بلكه دقيقا آناني مقصر هستند كه ماركسيسم را تبديل به مذهبي مملو از اياتي خشك و جزم و غير علمي كردند. اينكه مردم جهان در بدترين مشكلات و بحران هاي اقتصادي اما نخواهند سوسياليست شوند بدليل عدم تكامل علم ماركسيسم لنينيسم در صد سال گذشته است. بنابراين بسيار متحجرانه است كه اگر امروز از مردم بخواهيم براي رهايي از وضع فعلي شان به صد و پنجاه سال پيش برگردند و آنها بايد ديوانه شده باشند كه تن به چنين چيزي دهند. بنابراين همه راه هاي برون رفت از اين بحران را امتحان كرده و تمام تلاششان را در احياي همان سرمايه داري و با برطرف كردن ضعفهايش ميكنند.

سوسياليسم يك علم است كه بايد همگام با همه عرصه هاي علوم خود را متكامل كند. جهان امروز بايد دقيقا تعريف شود. اطلاق يك واژه بيمعني و كلاسيك شده " سرمايه دارى" به اوضاع امروز پاسخگوي تضادهاى امروز جهان نيست جز اينكه در مقالات و اعلاميه ها استفاده شود. چرا كه همين سرمايه داري بارها خود را تغيير داده. سياستهايش را عوض كرده و هر چند سال تاكتيك تازه اي را بكار برده. "مرده باد سرمايه داري" ديگر يك شعار كليشه اي بي معني است كه جز در پايان دادن يك اعلاميه هيچ كارآيي ندارد. بايد سرمايه داري را دوباره تعريف كرد، تضادهايش را روشن كرد و دقيقا گفت " مرده باد" يعني چه و چگونه بايد مرده باد؟! از همين روست كه ميبينيم جهان سرمايه داري با تمام ضعفها و جنايتهايش اما كماكان پابرجاست و بر مشكلاتش فائق ميايد چون هيچ الترنانيور علمي و كارآمدي در مقابلش وجود ندارد.

ايران هم بخشي از همين جهان است. اپوزسيون چپ ما در همه اين سالها و با توجه به دسترسي به انواع و اقسام امكانات ارتباطي اما دائما از فضاي موجود در ايران دورتر و دورتر شد. ديگر بحث عدم شناخت نيست، بلكه داستان اينجاست كه ظاهرا آگاهانه و خودخواسته نميخواهند واقعيتهاي امروز ايران را همانگونه كه هست بشناسند و ببينند. در حالي كه ميدانند فلان اعتراض كارگري نه تنها هيچ ربطي به مبارزات سوسياليستي نداشته و حركتي است كاملا صنفي كه با توافق ارگانهاي حكومتي صورت ميگرد كه ان را خيزش عظيم طبقه كارگر معرفي ميكنند و دو روز ديگر كه هيچ خبري از آنجا نميايد و با دولت به توافق ميرسند اعلاميه نويسان هم ساكت ميشوند تا اعتراضي ديگر. اين داستان در مورد دانشجويان و زنان و همه طبقات اجتماعي ايران ادامه داشته. آخرينش آنهمه اعلاميه در مورد تحصن و اعتراض معلمان بود كه هرگز صورت نگرفت و در همان استانه با رژيم به توافق رسيدند و بدنبالش صدور اعلاميه هاي "زنده باد و مرده باد " هم متوقف شد!

جمهوري اسلامي بدليل فقدان يك الترناتيور جدي در مقابلش امروز بسيار قدرتمند تر از سالهاي گذشته و در طلايي ترين عصر خود حضور دارد كه نه تنها قادر است مشكلات داخلي اش را با مانورهاي حساب شده در دست خود بگيرد كه در عرصه جهاني هم هيچگاه اينچنين خود را در موضع بالا نديده بود. آزمونهاي موشكي و پرتاب ماهواره در سال گذشته عملا سبب شد كه هرگونه خطر حمله نظامي به ايران منتفي شود و اين كاري بود دقيقا برنامه ريزي شده . جمهوري اسلامي فهميد كه تنها راه بقايش نه در تسليم بلكه در تهاجم است.

اينها به معني شكست ناپذيري اين حكومت نيست. بلكه رسيدن به اين واقعيت است كه جمهوري اسلامي آن حكومت بيست، سي سال پيش نيست. حكومتي بسيار با تجربه است كه دقيقا ميداند چه ميكند و اگر قرار است كساني آن را سرنگون كنند بايد آنها هم بدانند دقيقا چكار كنند كه اين كليدي ترين نقطه ضعف اپوزسيونش است. اپوزسيون "باري به هر جهتي" كه كماكان دلخوش به چهار نشريه و وب سايت ناكارآمد است كه نه تنها توان برهم زدن هيچ چيزي را نخواهد داشت كه بنوعي سوپاب تخليه فشار مردم است. آنها كه توان سرنگوني رژيم را ندارند در روي وب سايتها و كاغذهايشان آن را سرنگون ميكنند و در حقيقت به يك بازي بچه گانه و دلخوشكنك هاي دائم و تمام نشدني مشغولند.

جمهوري اسلامي شكست پذير است اما نه از طريق اعلاميه و نشريه و "محكوم است" هاي تمام نشدني. بلكه از طريق روشي كاملا نقشه مند و مهمتر از همه حضور نيروهاي جدي مبارزه در عرصه داخل كشور.

در مجموع سالي كه گذشت سال خوبي نبود و با شواهد موجود بعيد بنظر ميرسد كه سال آينده بهتر باشد. چپ و كمونيسم در ايران نفس هاي آخر خودش را ميكشد و اگر براي اين بيمار رو به مرگ فكري جدي نشود تا كمتر از دو سال ديگر پرونده جنبش كمونيستي در ايران براي چندين دهه بسته خواهد شد.

 

منبع سایت اشتراک

 


 

  در مورد مقاله "اپوزسیون در سالی که گذشت" مندرج در سایت تیف

از سعید صالحی نیا

8 می 2009

این مقاله "ااپوزسیون در سالی که گذشت" که ظاهرا توسط سربلندنوشته شده  یک مقداری زیادی حرفهای عجیب و غریب درش هست که خواستم از جانب حزب کمونیست کارگری ایران پاسخی بدهم و امیدوارم شما در همان قسمت بزنید و نویسنده را هم خوشحال می شوم وارد بحث با من بشود:

اول: "چپ و کمونیزم در ایران آخرین نفسهای خودش را می کشدو امسال بدترین سال برای چپ بود"!

این حکم را این جناب از کجا صادر کرده؟ سال گذشته برعکس بهترین سال برای ما کمونیستهای کارگری هم در ایران و هم در خارج کشور بود. تلویزیون 24 ساعته ما روی هات برد رفت و برای اولین بار در تاریخ ایران کمونیزم را به میان میلیونها انسان بردیم و در هر مبارزه کوچک و بزرگ جامعه شریک شدیم و الان بالاترین استقبال را داریم از مردم می گیریم و در اعتلای جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه بیشترین پیروزیها را داشته ایم. هم جنبش کارگری و هم جنبش دانشجوئی بنا به اسناد اطلاعیه هاشان همان خواستهای ما را دارند اعلام می کنند. این حکم جناب سربلند که معلوم است ضد کمونیست دو آتشه هم هست از روی شکمش و از سر سوز صادر شده!

دوم: هجویات در مورد حزب ما، اینکه ما آقای منصور حکمت را قرآن کرده ایم و به مارکسیزم لنینیزم

توجه نداریم و اینقدر شعبه شعبه شدیم که خودمان هم خبر نداریم و....

اینها هم هجویات است . انشعابات حزب ما همه مورد بحث دقیق قرار گرفته و در سایت های ما دقیقا ثبت شده این جناب "سربلند" فقط باید تنبلی نکند و بخواند. یک کوه بحث بین ما و جریان حکمتیست و جریان جوادی منتشر شده. ایشان تنبلی خودش را دارد اعلام می کند.

در مورد "مارکسیزم لنینیزم" هم بگویم که  این دو کلمه سر تیتیر یک ایدئولوژی عقب افتاده توسط چپ بی خاصیت ایران و دنیا بوده. ما حزب ایدئولوژیها نیستیم و اعلام کرده ایم که پروژه مارکس و لنین را پروژه تغییر انقلابی دنیا می دانیم. اعلام کرده ایم که نتیجه گیریهای مشخص مارکس و لنین طبعا مشمول زمان و مکان است. اعلام کرده ایم که ما پرچم پیروزی سوسیالیزم را در دوران کنونی در دست داریم. این دقیقا نشان از برخورد دینامیک و ضد ایدئولوژیک ما دارد. دقیقا به همین خاطر ما "قرآن پذیر نیستیم".

 این نوشته دارد با تصویر کاریکاتور گونه اعلام می کند که اپوزسیون عقب نشسته که الیته وارونه اش اینست که رژیم اسلامی جلو آمده! این "سربلند" گرامی دارد اعلام می کند که رژیم پیروز است و بقیه حرفهایش بخاطر اثبات این هزیانست.

زنده باشی

 

  در مورد مقاله "اپوزسیون در سالی که گذشت" مندرج در سایت تیف(بخش دوم)

8 می 2009

مقدمه:

آقای سربلند در مقاله اش که سعی کرده بود "اپوزسیون را در سالی که گذشت" مورد بررسی قرار دهد نشان داد که دل خونی از چپ و کمونیزم دارد. تلاش کرد که چپ و کمونیزم، آزادیخواهی و برابری طلبی را کوچک نشان دهد. شکست خورده بنمایاند. طبیعی این ماجرا می شود که ایشان بایستد کنار رژیم اسلامی و سازمان بهره کشی سرمایه. حالا در اینجا ما چند مورد از افاضات ایشان را می آوریم تا خوانندگان بیشتر برایشان ثابت شود:

اول: جناب سر بلند می فرماید:

" اما وضع اپوزسيون راست بهتر از گذشته شد. امكانات بيشتري پيدا كردند. قدرت مانور بهتري را نشان دادند و تقريبا در تمامي تحولات ريز و درشت سال گذشته تاثيرگذار بودند."

این "اپوزسیون راست" که قدرت مانور بیشتری نشان دادند و در تمامی تحولات ریز و درشت تاثیرگذار بودند کی هستند؟ جناب سر بلند در مقاله اش اسم و آدرس این "راستیها" و تاقیر گذاریهایشان را البته اعلام نمی کند!

جامعه ایران در سال گذشته مسئله بیکارسازیها را داشت، نپرداختن حقوق کارگر و کارمند را داشت، تعطیل کردن کارخانه ها را داشت، مبارزه دائم رژیم بر علیه سازمانهای کارگری و دانشجوئی و زندان کردنها و شکنجه کردنها و اعدامها و سنگسارها را داشت. در مقابلش ملیونها نفر در شکل هزاران اعتصاب و گرد همائی بر علیه رژیم هر روز ایستادند و هزاران و هزاران بار زندان شدند و شکنجه شدندو.... اینها نشان از جامعه داشت که زیر بار رژیم نرفت و رژیم را دچار بحرانهای بزرگی کرد که نمونه اش سردرگمی بی سابقه اش در آوردن مهره ها در انتخابات قلابیش هست و جنگهای درونیش بر سر دزد بگیری و لو دادنهای همدیگر و غیره کی خواهم ببینم این راست با مانور بالای جناب یر بلند با چه نام و نشانی کجا در کدام کارزار مردم شرکت کرده و تاثیر گذار بوده؟ جناب سر بلند بیاید برای ما کمونیستهای کارگری رو به افول و در مقابل جامعه حرفش را ثابت کند! یک جنبش اجتماعی با شعار های راست و خواستهای راست نشان بدهد!

خیر! در جامعه ایران جنبشهای مطالباتی در طبیعت خود چپ هستند و در حال چپ تر شدن هم هستند. راست توان ارائه پروژه سیاسی آلترناتیو ندارد. پروژه های راست در حد اکثر خود می شود پروژه های شبیه "ما هستیم" رضا پهلوی که چیزی جز رقرمیزم و ماست مالی رژیم اسلامی نیست.

دوم: جناب سر بلند می فرماید:

"سالی كه گذشت سال بدي بود. سال شكست ها ي پي در پي و تفرقه هاي گسترده . اگر نخواهيم دل خوش به چهار اعتراض كارگري و دانشجويي داشته باشيم كه مثل همه اين سالها چند روزي آمدند و به آرامي خاموش شدند، از معدود سالهايي بود كه شاهد هيچ چالش جدي در مقابل جمهوري اسلامي نبوديم."

برای اثبات "راست منعطف" و همه جا حاضر و تاثیر گذار، باید جنبش موجود را تبدیل کرد به "چهار تا اعتصاب که همیشه بوده"! این اخلاق سیاسی جناب یربلند است!

همین اول ماه امسال زمین زیر رژیم اسلامی لرزید. از جنبش بی نظیر مبارزه با اعدام گرفته تا قطعنامه 10 تشکل کارگری که به زیبا ترین شکلی با اسم و امضاء وارد صحنه شدند و مهر خود را بر خواستهای طبقه کارگر ایران زدند. هنوز صدها فعال کارگری در زندانهای رژیم هستند، هنوز زندانیان اول ماه مه در شکنجه گاهها و مردم و قامیلهایشان کنار دادگستری رژیم و اوینند، هنوز اعتصاب و اعتراضات معلمان و دستگیریهای وسع معلمان خبرش در رسانه هاست....جناب سر بلند همین چند روز اخیر را هم اگر جمع بزند از "چهار تا بیشتر می شود"! او اما چون قرارست "راست" را به کرسی بنشاند مجبورست نبیند اینها را . کوچک و تکراری نشان دهد!

همین دعواهای جناههای رژیم را که دنبال کنید، منجمله بیانه جناب محسن رضائی که به صراحت می گوید که نظامش در خطر است را اگر بلد باشیم بخوانیم کافی است که روشن شود رژیم چقدر احساس خطر کرده. بر خلاف جناب سربلند، خود رژیم با بسیج صدها هزار نفره بسیجی و پاسدار و نیروی انتظامیش دارد فریاد می زند که "چالش جدی" در مقابلش دارد و البته نه از جناح "راست"!

سوم: جناب سربلند می فرماید:

" . در حالي كه ميدانند فلان اعتراض كارگري نه تنها هيچ ربطي به مبارزات سوسياليستي نداشته و حركتي است كاملا صنفي كه با توافق ارگانهاي حكومتي صورت ميگرد كه ان را خيزش عظيم طبقه كارگر معرفي ميكنند و دو روز ديگر كه هيچ خبري از آنجا نميايد"

اینهم یک جوک دست راستی بامزه که از تلویزیون لمپنهای داور ویسه بسیار شنیده می شود! ادعای جناب خیلی سربلند اینست که خود رژیم اعتراضات کارگری را می سازد و رهبری می کند ! چون اینها "صنفی هستند"! در مملکتی که همه چیز سیاسی است و کارگر را بخاطر جشن اول ماه مه شلاق می زنند و زندانی می کنند، جناب سربلند از خود رژیم جلوتر می افتد و خواستهای کارگران را صنفی می خواند و متعلف به خود رژیم! اینرا اگر شارلاتانیزم ناب ننامیم چه بنامیم؟! اعتراض کار گر در ایران اینست که حق زندگی می خواهد نظام سرمایه داری نمی تواند این حق را تامین کند. کارگر می خواهد اتحادیه و شورای مستقلش را داشته باشد و حق اعتصابش رعایت شود. این نظام و کلیت نظام سرمایه نمی تواند این خواست را بپذیرد. ماهیت نظام سرمایه داری و نه فقط رژیم اسلامی در مقابل حق آزادی و برابری طلبی است. خود رژیم دارد اعلام می کند که پاسخش انقلاب است و نوع سوسیالیستیش که به نظام استثمار پایان دهد. بحران رژیم اسلامی در تدوام بحران سرمایه داری در جهان است و نه چیزی جدای آن. جناب سر بلند ما بگوید همین خواستهای صنفی در چهار چوب نظام چگونه قابل تحقق است و چرا خود رژیم باید اعتصاب راه بیندازد و کرور کرور بگیرد و ببندد و شلاق بزند و بکشد؟!

اوج شارلاتانیزم جناب سربلند:

" جمهوري اسلامي بدليل فقدان يك الترناتيور جدي در مقابلش امروز بسيار قدرتمند تر از سالهاي گذشته و در طلايي ترين عصر خود حضور دارد كه نه تنها قادر است مشكلات داخلي اش را با مانورهاي حساب شده در دست خود بگيرد كه در عرصه جهاني هم هيچگاه اينچنين خود را در موضع بالا نديده بود. آزمونهاي موشكي و پرتاب ماهواره در سال گذشته عملا سبب شد كه هرگونه خطر حمله نظامي به ايران منتفي شود و اين كاري بود دقيقا برنامه ريزي شده . جمهوري اسلامي فهميد كه تنها راه بقايش نه در تسليم بلكه در تهاجم است."

ملاحظه بفرمائید! این هسته جناب سر بلند است! خود خودش! ایشان مدعی است که رژیم اسلامی در مقتدر ترین شرایطش بسر می برد، موشک می پراند و از این مزخرفها! درست مثل آخودندهای دهات کوچک در نماز جمعه که مخاطبش را بسیار احمق فرض نموده! رژیم اسلامی نه در عرصه داخلی و نه در عرصه جهانی، هیچگاه از این بدبخت تر و منزوی تر نبوده است . سفر احمدی نژاد احمق حتی چند روز پیش به برزیل لغو شد. دولت برزیل هم عذرش را خواست! رفسنجانی احمدی نژاد را مسخره کرد وقتی او رفت به کنفرانس ژنو ! بدبختی احمدی نژاد را فقط ما در بیرون سالن کنفرانس فریاد نزدیم ئر داخل سالن هم کسی برایش تره خورد نکرد! پرتاب ماهواره هم نه حکومتهای دیکتاتور قبلی را نگه داشته و نه این رژیم را!

رژیم اسلامی البته با دستان پر توان مردم ایران سرنگون خواهد شد و اینرا ما به جناب سر بلند و سایر راستهای "منعطف" مداخله گر اثبات خواهیم کرد!

====================

مقاله "اپوزسیون در سالی که گذشت" مندرج در سایت تیف- نوشته سربلند 

 

 


 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس با ما