مقاله

 

 

پاسخی به نامه سرگشاده عبدالله شریفی به کنگره هفتم حزب کمونیست کارگری ایران

از: سعید صالحی نیا

Salehinia@aol.com

29 نوامبر 2009

 

عبدالله عزیزم،

نامه سرگشاده ات به کنگره هفتم حزب کمونیست کارگری ایران را در سایت آزادی بیان خواندم و فکر کردم پاسخ خودم را از پایگاه یک کادر حزب کمونیست کارگری ایران برایت بفرستم.

راستش انتظار من از شما بیشتر از اینها بود که نوشته بودید. انتظارم از شما این بود که راه حلهائی ارائه دهید که  حزب ما و کمونیزم کارگری را یک قدم به جلوی جنبش سرنگونی طلب نزدیک کند. تمام یحث شما در این نامه ، برعکس اینست که نشان دهید که ما از "دوره کمونیزم کارگری" بیرون شدیم و حالا "دوره دیگری است که اسم ما دیگر ربطی به تاریخ ما ندارد. شاید بگوئی که این مهمترین کاری بوده که تو می توانستی انجام دهی.

یعنی بیائی و "دوران کمونیزم کارگری را تمام شده اعلام کنی بروی بنشینی سر جایت"! اینهم البته سلیقه ای است. من در این مقاله سعی می کنم به چند نکته شما اشاره کنم و قضاوت را به شما و خوانندگان بسپارم:

 

تکرار کلیشه ای "بایگانی سوسیالیزم خواهی و شعار حکومت کارگری و سوسیالیستی:

اجازه بده بعد از خواندن چندین ردیه سطحی و مغرضانه که عمدتا از سوی جدا شدگان از جنبش کمونیزم کارگری در دو حزب مدرسی و جوادی نگاشته شده، این تکرار کلیشه ای و بی پایه "پس شعار حکومت کارگری و سوسیالیستی چه شد؟" را ازت نپذیرم و در سطح پاسخگوئی ندانم. این تکرار کلیشه ای ادعائی است که روی هوا بودنش دیگر احتیاج به بحث جدی ندارد.

این کلیشه ابزار یک جنگ روانی بر علیه حزب ماست و بخاطر بی پایه بودنش، برف در تموز است و با اینهمه انتشارات حزب ما چه در گذشته و چه در آینده به باد خواهد رفت!

 

دوره ای برنامه حزب ملاک بود و حالا سیاستها و تاکتیکها ملاک است:

عبدالله جان!

هیچ دوره ای برنامه یک حزب نمی تواند ملاک خط سیاسی مشخص آن حزب باشد. آن دوره ها را هم شما اشتباه فهمیدی که حالا "ختم کمونیزم کارگری" را اعلام می کنی! من مدعی هستم که حتی در زمان منصور حکمت، درون همین حزب واحد کمونیزم کارگری، براحتی می شد گرایشات سیاسی مختلف را دید و من که آنزمان هنوز عضو این حزب هم نبودم کاملا می دیدم. در مناظره ای تلویزیونی  با سعید مدانلو درست قبل از جدا شدن گروه مدرسی این مسئله را مطرح کردم و او که آنموقع مشاور کمیته مرکزی حزب بود انکار کرد!

عبدالله جان!

برنامه هر حزبی بخاطر اینکه زمان درش خوب ضرب نمی شود بسیاری مواقع از خود حزب عقب می افتد و این امری کاملا طبیعی است. دلیل دیگر طبیعی بودن وجود گرایشات سیاسی متفاوت حتی متضاد زیر یک برنامه اینست که برنامه خطوط کلی را مطرح می کند و همین کلی مطرح شدن خطوط باعث می شود که برداشتهای متفاوت و گاها متضاد بتوانند تا مدت معینی زیر این برنامه ادامه دهند.

فکر هم نمی کنم شما لازم بود بروی از انگلس کد بیاوری که این منطق ساده را ثابت کنی!

کمونیزم کارگری یک دینامیک پی گیری سیاست سوسیالیست خواهی و ماکزیمالیست منطبق بر شرایط ویژه زمانی است. این طبیعی است که باید در لحظه تعریف شود و لزوما این تغییر معادل"پایان دوره اش " نیست.

شما باید این "پایان دوره" را ثابت کنی. اینجا انگلس بهت کمکی نمی کند!

 

"فقدان یک جریان کمونیستی میلیتانت بعد از منصور حکمت":

شما می فرمائی:

" اگر از خود تهييجى و خود فريبى عمد وغيرعمد فاصله بگيريم، متوجه ميشويم كه بعداز مرگ منصور حكمت و سرنوشت حزب كمونيست كارگرى، فقدان يك جريان كمونيستى ميليتانت و دخالتگر و با نفوذ، يكى از عارضه هاى اوضاع جارى است كه نه صرفا از دريچه احساس و عاطفه بلكه از زاويه انعكاس عينى و تاثير بر روند مبارزات جارى در جامعه، مهر خود را بر هر مقطعى زده است۔"

من می گویم:

الف: این "خود تههیجی و خود فریبی عمدی و غیر عمدی" را چگونه نتیجه گرفتی؟

بعد از منصور حکمت اتقاقا حزب ما بخاطر شرایط عروج جنیش اعتراضی و سرنگونی طلب و فعالیت وسیع تبلیغی از جمله بیش از یکسال پوشش تلویزیونی وسیعش تازه به خانه ملیونها مردم راه یافت. گسترش تئوری و سیاست حزب ما مدیون فعالیت شبانه روی همه فعالین حزب ما باعث شد که خود رژیم اسلامی بپذیرد که کمونیزم کارگری در ایران شبه لنین را نمایندگی می کند. در نشریه های خودشان اینها نوشتند. آیا اینها "خود تههیجی است"؟ آیا شما تغییر چشمگیر شعارهای مطالباتی و مبارزاتی مردم در ایران، از جمله توسعه وسیع شعارهای حزب ما را نشانه گسترش حزب ما نمی بینی؟ اینها همه اش خود فریبی است؟

عبدالله جان،

راستش را بگو. این "میلیتانت" که شما می گوئی فرقش با اینهمه فعالیت شبانه روزی حزب ما چیست؟

اصلا یک کلاس "میلیتانت بگذار" به ما کمک کن شاید از رهنمودهای میلیتانت شما ما هم مقداری بیشتر میلیتانت شدیم. یباور کن جدی می گویم.

 

ب- این ماجرای "بعد از منصور حکمت" و "قبل از منصور حکمت" به نظر من علامت یک مشکل عمیق ناشی از سرگشتگی آدمهائی است که در منصور حکمت پیغمبری می دیدند که بر خلاف این پیغمبر اسلام، امامی هم حد اقل پیشنهاد نکرد. لذا این خیل دنبال "رهبر" بعد از مرگ منصور حکمت همانطور عمل کردند که "رهروان محمد"! سرزدند به بیابان. به بقل دستی شان یا هم ولایتیشان نگاه کردند ببینند او چه می کند. مدتی افتادند دنبال گروه مدرسی و حالا هم بیرون ایستاده اند و برای مرگ منصور حکمت هنوز زاری می کنند!

به نظر من این مسئله "بعد از منصور حکمت" ریشه اش در نداشتن قطب نمائی است که منصور حکمت سعی کرد در ذهنهای برخی بگذارد و طبیعتا نتوانست! این قطب نما قرار بود و قرار است در هر مرحله بتواند ابزار جهت یابی مستقل باشد. اما وقتی نیست، طبعا آن "منصور حکمت از دست داده" مجبور است دو کار بکند:

اول: فقط بچسبد به "ادبیات" منصور حکمت همانطور که چپ سنتی هم یک قرن چسبیده بود به مارکس و لنین و طبعا از متد آنها مرتب عقب نشست و دوم: بالاخره برسد به نقطه صفری که شما رسیده اید و آنهم "اعلام پایان دوره کمونیزم کارگری " است!

من این گرایش را بسیار شفاف می بینم و بیشترین سود این گرایش را هم رمالانی مثل علی جوادی کرده اند که مرتب دوستانی مثل شما را به "گردش بدور کعبه ای بنام ادبیات منصور حکمت" فرا می خوانند تا برای خودشان دکانی باز کنند و صباحی هم که شده معرکه ای بگیرند!

بر عکس شما، من فکر می کنم که منصور حکمت در حزب ما و هر فعالیتش زنده است. زنده تر از زمانی که خودش زنده بود. هر قدمی که حزب ما بر می دارد و به مرکز سیاست و اپوزسیون نزدیک می شود، یعنی منصور حکمت.

 

"پروسه ای کردن انقلاب" غیر مارکسیستی است:

شما می فرمائی:

"۔ اين درك پروسه اى كردن تحركات به انقلاب، اساسا دركى غير ماركسيستى از مقوله انقلاب و قدرت سياسى است كه در تضاد با متد لنين و با ديدگاه منصور حكمت ميباشد۔"

 

من می گویم:

چرا انقلاب نمی تواند پروسه باشد و کدام انقلاب اساسا پروسه نبوده؟ این تمایز "جنبش " از انقلاب را شما چگونه به مارکس و لنین و منصور حکمت چسباندی؟

 

الف- تا آنجا که به مارکس مربوط می شود او تمام ادبیاتش پر است از تحلیل پروسه های انقلابات بورژوائی که نزدیک به یک قرن در اروپا طول کشید. مهمترین بحثهای مارکس در این زمینه در تحلیل انقلابات تاریخ فرانسه از 1789 تا 1852 می باشد. اینها دقیقا همان "پروسه های کشداری" بودند که شما ابزار تمایز جنبش و انقلاب معرفی می کنی! اما مارکس نظر دیگری دارد!

 

ب- در مورد لنین من نظرت را به مقدمه سخنرانی او در باره انقلاب 1905 (ونه پروسه کشدار!) جلب می کنم:

لنین می گوید:

 

"امروز سالگرد یکشنبه خونین است که به درستی شروع انقلاب روسیه محسوی می شود.هزاران کارگر که سوسیال دموکرات هم نبودند بلکه از قضا خدا ترس هم بودند  به رهبری یک کشیش بنام گاپون از همه جای پایتخت به کنار قصر زمستانی تزار جمع شدند که فقط یک درخواست به تزار تقدیم کنندو در نامه به تزار کشیش گاپون امنیت شخصی تزار را تضمین کرده بود و از او خواسته بود جلوی مردم ظاهر شود. تزار سربازان را فراخواند و آنها با شمشیر های آخته به جمعیت حمله بردند و به کارگران بی سلاح حمله بردند. بر طبق گزارشات پلیس بیش از هزار نفر کشته شدند و بیش از دوهزار نفر زخمی گردیدند.

...در خواست کارگران سن پیطرزبورگ چه بود:

" عفوعمومی، آزادیهای مدنی، حقوق عادلانه، انتقال تدریجی مزارع به مردم، آزادی تجمعات و تشکلها"

 

همانطور که می بینی، لنین اولا این جنبش اعتراضی که توسط یک کشیش رهبری می شد و خواستهای مطالباتیش هم بسیار محدود بود ، "پروسه کشدار" نمی داند و ثانیا آنرا شروع انقلاب می داند.

 

یادت باشد ما هم در حزب کمونیست کارگری ایران دقیقا ازلفظ شروع انقلاب در مورد جنبش کنونی صحبت کردیم که وظیفه ما همانطور که لنین کرد، رادیکالیزه کردن آن و کسب رهبری آن بوده و خواهد بود.

 

ج- مقایسه ماجرای دوم خرداد در زمان خاتمی و موضع منصور حکمت با شرایط کنونی مقایسه ای است کاملا غیر علمی. اگر چیزی را بشود مقایسه کرد اینست که منصور حکمت حتی در آنموقع که نه این حجم وستع مردم به میدان آمده بودند و نه شعارهای مردم اینقدر رادیکالیزه بود هم باز از خصلت دوگانه جنبش مردم صحبت می کرد که یکیش انقلابی بود و یکیش رفرمیستی (رجوع کنید به نشریه انترناسیونال شماره 24)

و مهمتر اینکه بر خلاف مواضع ارتجاعی گروه مدرسی حتی آنزمان منصور حکمت نگفت و نخواست که حزب با کنار کشیدن خود از صحنه آن جنبش را به راست واگذار کند.

 

د- غیر مارکسیستی ترین موضع را شما می گیری وقتی برای حل مسئله تحلیل جنبش یا شروع انقلاب کنونی می روی ببینی مارکس و لنین و منصور حکمت در آنزمان چه گفته اند، هر چند که باز هم نفی انقلاب کنونی را نمی توانی از آنها نتیجه بگیری!

 

عبدالله عزیز!

اگر منصور حکمت یک پیام قرار بود برای من و شما داشته باشد همین بود که واقعیت را باید بطور مستقیم تحلیل کرد. بررسی ادبیات گذشته برای تحلیل واقعیت کنونی نه ربطی به مارکس داشت و نه ربطی به لنین و نه طبعا به منصور حکمت. اما همانطور که گفتم، آن انسان دائم دنباله رو و فاقد قطب نما مجبور است در تحلیل واقعیتها به گذشتگان مراجعه کند. از این دیدگاه، این انسان همواره به یک نتیجه می رسد: همه زندگان از خط گذشتگان منحرف شده اند، چرا که حرفهای جدیدی می زنند و این گناه نابخشودنی هر زنده ای است!

 

"آشتی طبقات با انقلاب انسانی"

شما می فرمائی:

" از نظر من، هم "انقلاب انسانى" و هم "جمهورى انسانى"،  نهايتا چيزى جز تبيين خاكسترى و فرمول آشتى طبقات نيستند۔ انقلاب سوسياليستى و جمهورى سوسياليستى از قبل مهر طبقات را بر خود دارند"

 

من می گویم:

آیا منظور شما از "مهر طبقات" چیست؟ اگر مهر طبقات یعتی مهر طبقه کارگر که حرفت صحیح نیست!

انقلاب سوسیالیستی و جمهوری سوسیالیستی در شکل "موجودش" که تمام دنیا شاهدش بود،"مهر بورژوازی" را داشت و ما مانع اینهم نشد که ما آنرا مطرح کنیم و مرتب توضیحش بدهیم.

بنا بر این این واژه های سوسیالیزم و جمهوری سوسیالیستی نه تنها "مهر طبقاتی" مشخص ندارند بلکه از قضا ما بیشتر هم باید کلنجار برویم تا اثرات واقعی اعلام بروز راست را بوسیله آنها در اذهان مردم تغییر دهیم.

در مورد شعار حکومت و انقلاب انسانی هم طبعا کار ساده ای نیست. اینجا هم ما از تلاش مداوم برای معرفی حکومت انسانی خسته نخواهیم شد. بکار گیری این شعار بما کمک می کند که مفصد نهائی جامعه سوسیالیستی را انسان و سعادت اوست به مردم نشان دهیم. این شعار ابزاری دیگر است برای ارتباط گیری با مردم.

حالا شما بفرما ماجرای "آشتی طبقاتی" چیست؟

چه طبقه ای قرار است با چه طبقه ای زیر شعار حکومت انسانی آشتی کند؟!

آیا طبقه بورژازی جائی مدعی حکومت انسانی شده؟ بورژوازی نزدیک به دویست سالست از انسان محوری عقب نشسته همانطور که از آزادی و برابری طلبی فاصله گرفته. این ما هستیم که باید عرصه را از اینها بگیریم و جامعه انسان محور با سازمان شورائی و افتصاد سیاسی سوسیالیستی را سازمان دهیم.

 

معیار مارکسیست بودن دیکتاتوری پرولتاریاست!

شما می فرمائی:

" براى لنين در تحولات انقلابى اكتبر ١٩١٧ در كتاب (دولت و انقلاب) معيار ماركسيست بودن را قبول كردن ديكتاتورى پرولتاريا ميداند ۔"

 

من می گویم:

الف-اینجا شما تمامی مرزبندی کمونیزم کارگری را با این "معیار سازی" به هم می ریزی و بر می گردی به چپ سنتی که چندین دهه درون غار زندگی می کرده و مرتب "معیار مارکسیست بودن" از خودش صادر می کرده و آنهم و طبعا با زبان لنین!

مارکسیست بودن را شما مثل مسلمانها با "پذیرش فکری و ایده ای" یکی می گیری. همانطور که مسلمانها از طریق "پذیرش 5 رکن اسلام" مسلمان نامیده می شوند!

منصور حکمت و لنین از قضا آدمهائی بودند که بعد انقلابی و اثر گذار را تعریف و ملاک قرار می دادند. وگرنه این "قبول کردن" که اگر معیار باشد، همان کافه نشینان تاریخی "چپ" کارشان می گرفت و تابلوهای اعتقاد به مارکسیزمشان کافی بود!

 

ب- این دیکتاتوری پرولتاریا چطور شد یکهو به جلو کشیده شد در حالیکه منصور حکمت به درستی آنرا با شعارهای حکومت کارگری و سوسیالیستی تغییر داده بود؟ در زمان منصور حکمت دیکتاتوری پرولتاریا دیگر از شعار سیاسی حزب ما خارج شد. درست است؟ چرا؟ بخاطر اینکه ارتباط با جامعه دیکتاتور زده ایجاد نمی کند. بحثی است فلسفی و بیانی ناکارآمد.

حالا شما چه شد که دوباره برگشتی به آن دوران پیش از منصور حکمت؟!

 

خلاصه و باز یک پیشنهاد!

عبدالله جان!

شما تا همینجا نصف راه را برای باز پیوستن به حزب ما برداشتی. حزب ما حزب سوسالیزم خواهی و انقلابی و انسان گرا و مداخله گر خواهد ماند و تمام تلاش ما در شرایط کنونی روی همین است که به پرچم سرنگونی طلبی انقلابی مردم تبدیل شویم.

آغوش ما بسوی شما بازست. وقت را غنیمت بشمار و به حزب ما و حزب خودت بپیوند و در این مبارزه شرافتمندانه شریک بشو. به امید دیدارت در کنگره حزب!

زنده باشی

سرنگون باد رژیم اسلامی

زنده باد حزب کمونیست کارگری ایران

زنده باد آزادی، برابری، حکومت انسانی، کارگری و سوسیالیستی!

 

 

منایع دیگر:

 

در دفاع از برخورد دینامیک به شعارهای سیاسی(سعید صالحی نیا)

http://rowzane.com/0000-2009/e-m11/12-said.htm

 

ما را نقد کنید نه برداشتهای خودتان را! در حاشیه نقد پارسا نیکجو به شعار حکومت انسانی حزب کمونیست کارگری ایران (سعید صالحی نیا)

http://rowzane.com/0000-2009/e-m11/21-said-s.htm

 

پاسخ به رفیق  نسان نودینیان و درخواستش در مورد نبردن شعار حکومت انسانی به کنگره هفتم حزب کمونیست کارگری ایران(سعید صالحی نیا)

http://rowzane.com/0000-2009/e-m11/28-said2.htm

 

سخنرانی لنین در مورد انقلاب 1905

                                        http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/jan/09.htm

 

سخنی با کنگره هفتم حزب کمونیست کارگری ایران (عبدلله شریفی)

http://www.azadi-b.com/J/2009/11/post_203.html

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد