تاریخ انتشار:11.03.2015
روان شناسی
دیکتاتورها
اشکبوس طالبی
شاید پاسخ به این پرسش چندان هم مشکل نباشد. براساس دادههای
جدید روانشناسی و تحلیل تیپهای شخصیتی، شناخت و بررسی شخصیت
دیکتاتورها کار چندان مشکلی نیست. چرا که تاریخ زندگی آنها به
سادگی قابل دسترس است. دوران کودکی، نوجوانی،جوانی، میانسالی، و
بزرگسالی آنها را میتوان بررسی کرد و شرایط تبدیل شدن آنها به یک
دیکتاتوری کوتوله یا دیکتاتور بزرگ را تحلیل نمود.
البته مصاحبه رو در رو با دیکتاتورها کار بسیار مشکلی است. روان
پزشکان و روان شناسان بالینی همواره مشکل داشتهاند تا از نزدیک و
در یک شرایط عادی بتوانند با آنها مصاحبه کنند، به آنها تست شخصیتی
بدهند تا شخصیت انها را آنالیز کرده و به ارزشیابی شخصیت آنها
بپردازند. برای تحلیل شخصیتی دیکتاتورها چاره را آن دیدهاند که
روی سخنان و مشاهدات و گزارشات نزدیکان دیکتاتورها یا خاطرات و
اعمال و رفتار آنها تکیه کنند. البته این گونه گزارشها و مشاهدات
نزدیکان دیکتاتورها ایده آل نیستند. اما توانستهاند اطلاعات دقیقی
را از رفتار خصوصی، عواطف و نوع سلوک با خانواده و نزدیکان و نحوه
اندیشیدن و جهانبینی آنها را ترسیم کنند.
سوال اساسی این است که آیا دیکتاتورها آدمهای متفاوتی از ما هستند
یا اینکه از مادر دیکتاتور زاده میشوند و ژنوتیپهای متفاوتی
دارند؟ و یا اینکه اساسا دیکتاتورها نیز آدمهای عادی بودهاند که
در یک پروسه تاریخی و اجتماعی و روانی ساخته و پرداخته میشوند؟
آیا براساس دادههای موجود و تئوریهای ذکر شده میشود ویژگیهای
مشترک دیکتاتورها را به کمک آمار و ضریب همبستگی رفتار به شکلی
علمی تشخیص داد؟
برای پاسخ به این سوال کلیدی و راهگشا لازم است که به تحقیقات
گسترده و چند دهه و نتیجهگیریهای آماری دو تن از روانشناسان
دانشگاه کلرادو (Colorado) تکیه کنیم. دکتر Daniel L. Segal and
Fredrick L. Coolidge گزارش دادهاند که Carl Gustav Jungروانکاو
معروف اتریشی (۱۸۷۵-۱۹۶۱) در سال ۱۹۳۹ یعنی ۷۵ سال پیش، هیتلر و
موسولینی را ملاقات میکند و با آنها مصاحبهای انجام میدهد. او
مینویسد که «هیتلر بسیار جدی، بد اخلاق غیر عاطفی به نظر آمد هرگز
لبخندی برلب نداشت و خشک و عبوس بود. گویی از تمام خصلتها و عواطف
عادی یک انسان معمولی تهی بود». این دو روانشناس علاقمند شدند تا
روی شخصیت آدولف هیتلر و صدام حسین و کیم ایل سونگ در کره شمالی،
دست به مطالعه بزنند.
دکتر Segal و دکتر Coolidge در سال 2۲۰۰۷ توانستند اطلاعات
جمعآوری شده در مورد آدولف هیتلر را با ۵ متخصص دیگر روانپزشکی و
روانشناسی در میان بگذارند تا بر اساس اطلاعات گروهبندی شده،
شخصیت هیتلر را با استفاده از راهنمای تشخیصی انجمن روانپزشکی
آمریکا (DSM IV) تحلیل و ارزشیابی کنند.
نتیجه این تحقیقات نشان دادند که هیتلر از یک نوع اختلال شخصیتی
(Personality Disorder) رنج میبرده است. که این اختلال شخصیتی
شامل خصلتهای زیراند. پارا نویا، ضد اجتماعی، خود شیفتگی،
سادیستی، انزواطلبی و گرایشهای اسکیزو تایپال(گرایش به بیماری
اسکیزوفرنیا). این دو روان شناس در سال ۲۰۰۷ دست به جمعآوری
اطلاعات در مورد شخصیت صدام حسین زدند و از ۱۱ نفر از نزدیکان و
محرم اسرار صدام حسین که بین ۲۰ تا ۲۲ سال از نزدیک با صدام حسین
زیسته بودند، مصاحبه کردند. جمعبندی و طبقهبندی اطلاعات را با
استفاده از معیارهای تشخیصی (انجمن روانپزشکان آمریکا)، پروفایل
جالبی از شخصیت او ارایه دادند که بسیار شبیه به پرو فایل شخصیتی
آدولف هیتلر بود. با این تفاوت که نمرات خصلت سادیستی در صدام حسین
بیشتر از آدولف هیتلر بود. جالب اینکه شخصیت این دو دیکتاتور در
مورد ۵ ویژگی شخصیتی، ضریب همبستگی (Correlation Coefficient)
هفتاد و نه صدم (۷۹ /۰) بدست داد که قابل تامل است. میدانیم که
بالاترین ضریب همبستگی بین دو متغیر ۱+ تا ۱- یا (100%) میباشد و
ضریب همبستگی ۷۹ /۰ یعنی ۷۹ درصد در جهت همبستگی مثبت، مشابهت
بالایی را نشان میدهد.
این دو پژوهشگر در سال ۲۰۰۹ تصمیم گرفتند تا بر روی شخصیت کیم ایل
سونگ رهبر متوفی کره شمالی نیز به تحقیق و بررسی بپردازند. برای
مطالعه و گردآوری اطلاعات دقیقتر با دپارتمان روانشناسی دانشگاه
کره جنوبی طرح مشترکی را برای این منظور به اجرا گذاشتند و از این
طریق توانستند اطلاعات مفیدی از زندگی خصوصی رهبر کره شمالی، بدست
بیاورند. جمع بندی دقیق اطلاعات بدست آمده و تجزیه و تحلیل آنها
نشان داد که کیم ایل سونگ نیز مثل هیتلر و صدام حسین ویژگیهای
شخصیتی بسیار مشابهی داشته است. او نیز از اختلال شخصیتی مشابهای
رنج میبرده است. جالب این بود که کیم ایل سونگ از آسیای شرقی با
صدام حسین از خاور میانه با دو فرهنگ متفاوت و دو مذهب متفاوت،
ویژگیهای شخصیتی بسیار مشابهای از خود نشان دادهاند. گرچه در
یکی از خصلتها تشابهات بیشتر بود ولی در دیگری کمتر.
اعدام پله خانف و بوخارین به دست استالین،
اعدام داماد صدام به دستور او، اعدام صادق قطب زاده و عزل و حصر
آیتاله منتظری توسط آیتاله خمینی، زندانی شدن سید حسین موسوی و
کروبی به اشاره خامنهای، اعدام عموی کیم ایل سونگ در کره شمالی
توسط ایشان، همگی نشان از احساس بینیازی نسبت به دوستان و پیروان
و نشانه ترس و بدگمانی دیکتاتور خود بزرگ بین است. آنها بهجایی
میرسند که فکر میکنند جهان و همه نزدیکان بر علیه او توطئه
میکنند.
بررسی زندگی رهبر فعلی ایران، آقای خامنهای چنین تصویری را ارایه
میدهد. ایشان نیز در میانسالی اهل مبارزه و مخالف دیکتاتوری بوده،
مدتی را هم در زندانهای شاه بسر برده، در سر سودای عدالت و اخلاق
داشته، اهل هنر و موسیقی بوده، با شاعران و نویسندگان حتی سکولار،
حشر و نشر داشته و حتی به جای سیگار هم از استعمال پیپ غربیها هم
باکی نداشته است. ایشان هرچه به قدرت بیپاسخگو نزدیکتر میشوند،
به همان میزان هم از مردم و زندگی واقعی مردم دور میشوند تا جایی
که خود را فراتر از قانون و نماینده خدا در زمین قلمداد کرده و هر
گونه انتقادی را به اتهام وابستگی به دشمن خود ساخته و یا به عنوان
بی بصیرت و عامل فتنه، به زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام میسپارد.
ایشان در دوره رهبری خود، تمام دوستان، یاران و متحدان اولیه خود
رابه نوعی خانه نشین و زندانی و به اتهام بیبصیرت بودن از کشتی
انقلاب پیاده کرده است.
نتیجه: زندگی و سرنوشت این دیکتاتورها بسیار تلخ و همراه با تراژدی
است. دیکتاتورها آرام آرام ازعاطفه و هیجان تهی میشوند. نا
متعادل و انعطافناپذیر میشوند. از نظر نظامی، سخنوری و رهبری قوی
و به ظاهر نامتزلزل میشوند اما از نظر توانایی درک حقایق ناتوان و
نا کار آمد میشوند. و لذا برای عقبنشینی و یادگیریهای جدید
زندگی بسیار نارسا و ناکامل عمل میکنند.
زندگیشان به یک تراژدی تلخ میانجامد. چرا که درعین دلبستگی به
بقا و زنده ماندن، ناخود آگاه با روشهای خودکامه و خشن خود،
نابودی خود را با دست خود رقم میزنند. پایان زندگی رضا شاه،
محمدرضا شاه، هیتلر، موسولینی، صدام، قذافی، موگابه و حسنی مبارک
باید عبرتانگیز باشند اما دیکتارتورها از درس آموزی از تاریخ
بسیار بسیار ناتوانند و چنین میپندارند که واقعا تافته
جدابافتهای هستند و فناناپذیر. آنها به راستی چنین میپندارند که
مردم کشورشان از دل و جان عاشق آنهایند. به همین دلیل است که این
گونه توهمات مالیخولیایی آنها را تا مرز جنون میکشاند که دیگر نه
به خود رحم میکنند و نه نگران زندگی دیگراناند. دیکتاتورها عمر
کوتاهی دارند. پایان ترازدی درد ناک تنها ماندن و تنها مردن،
سرنوشت محتوم آنهاست.
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|