تاریخ انتشار: 04.05.2014
این مطلب را تقدیم میکنم به تمام رسانه های فارسی زبان که اهل
سانسورند یعنی تقریبا همه....به جز مواردی مثل سایت آزادی بیان و
تعدادی محدود که از انگشتان دست تجاوز نمیکنند . خوب بودن مواضع
رسانه ای دلیل نمیشود که طرف سانسورچی نیست ،
سانسوری برای حفظ مخاطب یا آینده نگریهای تخمی سیاسی ، که با
ندیدن حقیقتی ، نوسان بازار را
حفظ میکنند . در خصوص فرهنگ عمومی سانسور بین رسانه های مجاهد خلق
و کیهان شریعتمداری و رسانه کمونیست جدید و مدادپاکن تخمی و رسانه
اصلاح طلب اسهالی و آن بالاترین و انواع رادیوهای پولدار...کلا
فرقی نیست . فرهنگ سانسور درتاروپود بیمار اپوزسیون ایرانی به شکلی
بالینی نهادینه شده است و یک شبه هم خوب نمیشود . این یک اپیدمی
است که تقربیا همه به آن مبتلا هستند حتی شما....که مخالف
دیکتاتوری هستی ولی با سانسور رشد کرده ای...
راستی میدونید فرق بین خودنویس و مداد پاکن چیه ؟ دراین مورد
خاص فرقی با هم ندارند . هردو دلیل ل ل ل ل ل ل تخمی منطقی
، برای سانسور دارند حتی اگه هر دو با هم سوار کشتی نوح شده باشن !
و تشابهشان...؟ هر دو از خانواده رفسنجانی هستند !
تقدیم
با دست خر....
اسماعیل هوشیار
04.05.2014
................................................................................................
پرونده سانسور: دکترین سانسور و
رکن چهارم
امید حبیبینیا
عنوان غیر رسمی یادداشت پیشرو این است: چطور یاد گرفتم دست از
نگرانی بردارم و به سانسور عشق بورزم؟ اصلا سانسور از کجا شروع شد
و لابد گریزی هم به سقراط و جام شوکراناش بزنم.
بشر اولیه وقتی روی دیوار غارها ماجرای زندگیاش را نقاشی میکرد
و بعدها که زبان شکل گرفت چندان در قید سانسور نبود، سانسور از
وقتی شروع شد که بشر لخت و برهنه یاد گرفت که باید برخی از جاهای
بدن خود را بپوشاند فلذا اگر بشر از اولاش در بهشت لخت بود پس
لابد در بهشت سانسوری هم نیست از همان روست که آرزوی هر
روزنامهنگار و هنرمندیست که به بهشت برود.
سانسور با ساختار زبان هم به مرور جا افتاد، زبان کنایه و استعاری
و بعدها والایش در شکلهای مختلفاش از جمله خلاقیت هنری برای
برونرفت از بحران شناخته شد.
یعنی در واقع از وقتی بشر وارد عصر آهن شد و از غارها به روستاها
رفت و طبقهها شکل گرفتند و ساختار هرمی قدرت به همراه مذهب ظاهر
شد، سانسور هم آغاز شد. مردم به دو دسته دارای اطلاعات و فاقد
اطلاعات تقسیم شدند، درست مثل همین حالا البته!
دسته دارای اطلاعات سواد داشتند و کاتب، آنها البته تاریخ هم
مینوشتند، لابد خودشان را عادل ونیکوکار ترسیم میکردند تا نام
نیکی هم از خود به یادگار بگذارند.
اما اگر حالا این وسط به زمان حال و ایران برسیم، سانسور شاید جز
برخی مقاطع تاریخی به شکل رسمی همواره وجود داشته است حتی مردم
زمانی برای استفاده از رادیو باید مجوز میگرفتند یا بعدها اول هر
فیلم سرود شاهنشاهی پخش میشد و ملت باید با همان پاکت تخمهای
که برای دیدن فیلمفارسیها آورده بودند سرپا میایستادند.
آدم وقتی خوب فکر میکند حتی در همان مقاطع تاریخی هم که سانسور
خیلی سفت و سخت نبود مثلا ماههای آخر دوران مصدق در بهار ۱۳۳۲ یا
شهریور تا اسفند ۵۷، خود سانسوری که بوده است.
این خودسانسوری البته در انقلاب ۵۷ سبب شد تا بسیاری از روزنامه
نگاران و روشنفکران ایرانی ساکت بمانند و خطر روحانیت و دیکتاتوری
تازه را دست کم بگیرند در این میان البته حساب کسانی که برای این
سکوت دستور حزبی داشتند مثل برخی از روزنامهنگاران یک حزب خاص که
در هر حکومتی هم میانه خوبی با دستگاههای اطلاعاتی داشتهاند
ازحساب بقیه جدا است.
پس از آن هم که حکومت اسلامی با بنا نهادن قوانین مدون و معیارهای
ارزشی اسلامی عملا روزنامهنگاران و هنرمندان را در چارچوب سانسور
و خودسانسوری زندانی کرد زیرا در اینجا دیگر با یک نظام مذهبی
سروکار داشتی که برای هر چیزی «مخل به مبانی اسلام» میتراشید حتی
کار به «رویهمرفته» هم کشید و ذهن بیمار مذهبیون ممیز روی آن هم
خط کشید.
مشکل اصلی سانسور این است که در برخی این ضوابط مدون یا غیرمدون
ممیزی درونی میشود و دیگر راه فراری از آن ندارند، به سانسور عادت
میکنند و وقتی به آن عادت کردند برای خودشان توجیهاتی از این دست
گیر میآورند که سانسور موجب شکوفایی خلاقیت میشود، حالا این چه
جور خلاقیتی ست که با روی هم رفته هم اسلام را به خطر میاندازد یا
با تار موی زنی که در پلانی از فیلم پیداست عرش الهی به لرزه در
میآید؟ معلوم نیست!
به این ترتیب حتی در خارج از کشور هم روزنامهنگار و هنرمند تلاش
میکند تا خود را با گروه/جمع همسویی ملحق سازد زیرا از اتفاق
اینجا به حمایت بیشتری نیازمند است. اگر افق دید این روزنامهنگار
در چارچوب همان روزنامههای اصلاحطلب داخل کشور باشد که در خارج
از کشور هم سر از رسانههای مختلفی در میآورد که توسط طیفی از
اعضای احزاب اصلاحطلب از مثلا چپ الکی گرفته تا راست راستکی اشغال
شدهاند، بهرحال روزنامهنگار هم بشر است و باید غذا بخورد، مگر
آنکه عطای روزنامهنگاری در رسانههای فارسی زبان و موجسواری روی
خیل لایکهای فیسبوکی را به لقایش ببخشد و برود با رسانههای
فرنگی کار کند یا کار دیگری برای خودش دست و پا کند.
بنابراین در خارج از کشور الحمدالله به لطف جمهوریاسلامی ما
سانسور داریم، هیات روزنامهنگاران اصلاحطلب و جوانان بیکاری که
دیواری کوتاهتر از سیاهکردن صفحات سایتهای وابسته به اعضای این
احزاب اصلاحطلب پیدا نکردهاند تا خود را روزنامهنگار فرض کنند
بههمراه «بزرگان» خود برای دیگران نسخه میپیچند و اگر کسی از رنگ
روز که چهارسال سبز است، چهارسال بنفش و چهارسال بعد ممکن است
صورتی باشد خوشش نیاید، دفتر و دستکاش را از فلان سایت و فلان
رادیو و بهمان تلویزیون شوت میکنند وسط خیابان تا برود آنجا که
عرب نی انداخت!
این جوانان البته باید پامنبریهای دائمی طنزپردازان و نوحهسرایان
اصلاحاتی هم باشند و اگر خدای نکرده کسی را دیدند که خلاف جریان
راه میرود یا او را به راه راست بیاورند یا چنان ارشادش کنند که
از صحنه روزگار محو شود.
در خارج از کشور البته وفور رسانه است با اسامی شیک و تمیز اما
البته این رسانهها سرقفلی دارند و همیشه باید آدمهای خاصی در
آنها ظاهر شوند و البته کیهان هم از همین آدمها خوشش میآید تا
به مردم بگوید خب ببینید این هم اپوزیسیونتان، اینها که مخالف
جمهوری اسلامی نیستند، انگشتهایشان هم رنگی است.
اما البته کیهان اصلا خوشش نمیآید اسم چهار تا آدم حسابی که مخالف
کل نظام دیکتاتوری مذهبی هستند را چاپ کند مبادا یک نفر کنجکاو
بشود برود شب به جای پرسه زدن توی فیسبوک و دانلود کردن آهنگهای
لوسآنجلسی مقالات طرف را بخواند و یک چیزی جز ننهمنغریبم بازی
نوحهسراها و تاکتیکهای اسب تروایی طنزپردازان برای سرگرم کردن
ملت، گیرش بیاید که بفهمد کجای تاریخ ایستاده و بالاخره شاید چهار
تا کتاب هم بخواند و دیگر نشود هر چهار سال یکجوری رنگاش کرد.
بنابراین چون الحمدالله در خارج از کشور ما هم مانند داخل کشور
سانسور داریم، هم گروه فشار و هم اپوزیسیون حی و حاضر که از راه
پله وزارت خارجه آمریکا تا سالن مقر اتحادیه اروپا بلد است چه جوری
قر بدهد و انواع بورسها، بودجهها، حمایتها و فرصتها را در
اختیار دارد تا بهجای بقیه حرف بزند و البته بهجای همه هم از
خوان نعمت بهرهمند شود، هیچ غم و غصهای نداریم.
اصلا سانسور و خودسانسوری چرا باید بد باشد؟ من اگر فردا یک
مقالهای بنویسم که آقای سردبیر بهمان جا چرا ۹۹ درصد مصاحبه
شوندگان رسانه شیک و تمیز شما را اصلاحطلبان تشکیل میدهند و آن
یک درصد هم برای آراستن ویترین گاهی دعوت میشوند؟ خب معلوم است که
باید دیگر سفارش کار دریافت نکنم و بروم کشک خودم را بسابم.
از این یادداشت نتیجه میگیریم که بشر فقط در بهشت بدون سانسور
زندگی خواهد کرد و چون معلوم نیست که بهشتی در کار باشد پس بهتر
است حرفهایش را یواشکی به دوست دختر یا دوست پسرش بزند و اگر کار
دیگری جز قلم زدن یا ساختن برنامه تلویزیونی و رادیویی یا
فیلمسازی بلد نیست حواساش را جمع کند چون از قدیم گفتهاند آسه
برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه!
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|