شب وسایه اش

 

شب همیشه با خودش سکوت میآورد. باخودش تنهایی می آورد. نور را میگیرد که نبینی. حرکت را میگیرد که کاری نکنی. تلاش را میگیرد تا شرایط را هرچه هست بپذیری. به آن تن بدهی. همه چیز را آماده میکند که همه دست از هرچیزی وهرکاری بردارند. بیداری را بس کنند، خاموش بشوند، بروند وبخوابند، یا بروند وبخوابند تا خاموش بشوند.

همیشه همین طور بوده. کند شدن، کاری نکردن، سکوت وخواب.

شاید خوب است خبری از شلوغی وکار ومشغله روز نباشد و بروی و بخوابی. این روی خوب شب است.

 روی دیگرش بی حرکتی است. بی میلی است. کسی کاری نمیکند. کسی میل ندارد کاری بکند. ساکن می ماند.

به بی حرکتی وبه سکوت تن میدهد.

از توهم میخواهند همینطورباشی. کاری نکنی. سروصدا نکنی. آرامش را بهم نزنی.

این قانون شب است. یک قرار داد است. قرارداد شب. یک قرار داد نانوشته ولی جا افتاده.

اگر بیدار بمانی که کاری بکنی، چیزی بخوانی یا چیزی بنویسی، قرارداد را زیرپا  گذاشته ای. سروصدا راه انداخته ای. مزاحم خواب بقیه شده ای. شاید به تو اعتراض هم بکنند.

شب برای خوابیدن است. برای کاری نکردن وبه بیخبری رفتن. نه خواندن ونوشتن وتلاش و آرامش رابهم زدن.

بیخوابی که نباید کشید. کسی که نباید مزاحم خواب واستراحت دیگران بشود.

همه باید شب ها بخوابند وفکر نکنند وکاری هم نکنند تا صبح بشود. هروقت صبح شد میشود کاری کرد. اگر خواب شب از سر پریده باشد.

 قرارداد شب را همه میدانند. همه رعایت میکنند چون جاافتاده است.

درست ونادرستش مهم نیست. تا بوده اینطوری بوده. تا بوده همه همین کا ر راکرده اند. از پدران ومادرانشان دیده وآموخته اند که باید اینطوری رفتار کنند. این از اولین قرار داد های بشری است. یعنی رسم روزگار است.

نمیتوانی بخوابی؟ خودت را که میتوانی به خواب بزنی. اقلا با بقیه هماهنگ میشوی وقرارداد را رعایت میکنی.

همه این قرارداد را میدانند.

مدتی در خواب. یک شب در خواب. یک دوره درخواب.

کسی که خواب است مسئولیتی ندارد. خواب است دیگر، کاری نمیتواند بکند.

صبح بیدار میشود ببیند چکار میشود کرد یا چه کاری باید بکند. تاوقتی در خواب است میخواهد راحت باشد.

خوابیده ها کارشان درست است. آنهایی که بیدارند قرارداد را زیرپا می گذارند.آنها خارج از نرم معمول هستند.

هر چه برسرشان آمد به گردن خودشان است.

همه میخوابند. تاکی؟ تا صبح بشود. کی صبح میشود؟ هروقت شد. اگر نشد چی؟ باید خوابید وخوابیدن را ادامه داد یا کاری کرد؟

کاری کرد یا نه؟

در سرزمین ما هنوز شب است. خیلی وقت است که شب شروع شده است. انگار همین دیروز بود. یعنی همین خیلی وقت پیش. همین سی سال پیش. یه خرده کمتر یا یه خرده بیشتر. در یک روز تازه از راه رسیده، ناگهان شب آمد وفرمان داد که همه باید دست از کار وتلاش بکشند. دم فروبندند وبخوابند.

تکلیف آدم های شب زنده دار را هم روشن کردند. اول تکلیف آنها را روشن کردند. یعنی تاریک کردند.

شب که تنها نیامده بود شب گردهایش، شب پا هایش، شب بان هایش و......را هم با خودش آورده بود.

سایه اش را. آمده بود تا سایه اش را روی همه کس وهمه چیز بیندازد.

تا ریشه هرچه شب زنده دار را در آورد. تا دیگر کسی هوس بیدار ماندن به سرش نزند.

بقیه داستان روشن است همه قرارداد شب را میدانند. از قبلی ها یاد گرفته اند. خیلی ها به بعدی ها هم یاد میدهند. باید دست از کار برداری، دست از تلاش برداری، باید کاری نکنی، باید دم فروبندی، باید بخوابی.

وگرنه کارت ساخته است. سروکارت با شب است. با خودش وسایه اش. کاری با تو میکنند که این با ر برای همیشه بخوابی وهرگز بیدار نشوی.

این داستان شب است. داستانی تکراری وادامه دار. جنگ شب بان ها وشب زنده دارها.

هنوز ادامه دارد. هنوز تمام نشده است. کی تمام میشود؟ معلوم نیست.

هر روز تعدادی بلند میشوند تکانی به خود میدهند وسایه شب را کنارمیزنند. سپس سروکارشان به شب بانی میافتد.

فردایشان معلوم نیست. شاید مدتی آنها را نبینی. شاید فردایی نداشته باشند ودیگر هرگز آنها را نبینی.

نیمه خواب ونیمه بیدار هم داریم.

خود را به خواب زده هم داریم.

وچه ناهنجار که تعدادی بینا بینی هستند. میخواهند شب نرود امایک کمی هم نباشد. شب باشد اما کمی هم هوا روشن باشد.خیلی شب یک کمی هم روز. اندکی روز درشب. لبه های سایه شب را چسبیده اند که یک وقت بالا نرود. اگر رفت زیاد بالا نرود و یک وقت سایه اش از سر آنها کم نشود. از سر مردم هم کم نشود.

وقتی شب است تصور نبودن آن کمی دشور مینماید.

شب اینطور وانمود میکند که هرگز رفتنی نیست.

هیچکس نباید از این خیالات به سرش بزند. این ناممکن است .

به تاریکی نگاه کن. کی میخواهد آنرا پاک کند؟ با چی پاک کند؟ به جایش چه چیزی را بیاورد . ازکجامعلوم آن که آمداز این که هست بدتر نباشد؟

اینها حرفهای شب است. بینابینی ها هم همین را میگویند.

ولی فکر روز را نمیشوداز همه سر ها بیرون کرد.نتوانسته اند بیرون کنند.

فکر بیداری را. فکر آزادی را .

فکر ایرانی را، که شبهایش از یلدا بلندتر نمیشود.

شبهایش فقط برای زدودن خستگیست. نه دم فروبستن وتن دادن.

خواب درآن اجباری نیست .اگر نخواستی بخوابی کسی ترا به شب دانی نمیبرد.

میتوانی بیدار بمانی. همه میتوانند بیداربماند.

اصلا بیداری قرارداد است نه خوابیدن.

فکر آن ایران. فکر آن روزهای ایران. فکر ایران آنروزها.

نمیدانم کجاست وکی خواهد آمد. آنرا خواهیم دید یا نه آنرا خواهند دید.

میدانم در راه است .خودش نخواهد آمد. کسی آنرا نخواهد آورد. باید آنرا بیاوریم.

همه چیز به خودمان بستگی دارد. به میزان بیداری خودمان.

پاسی از شب گذشته است ومن باز هم مثل همیشه خوابم نمیبرد.هنوز بیدارم.

با بقیه ای که میدانم بیدارند.

نمیدانم همه شان کجا هستند اما میدانم بیدارند.

بیدار میمانیم تا آخر داستان. تا آخر داستان شب.

تا شب وسایه اش را کنار بزنیم.

کاشکی میشد همه با هم بیدار بمانیم .همه با هم شب وسایه اش را کنار بزنیم.

نه در پراکندگی.

حمید محبی - دسامبر 2009

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس