مهرنوش موسوی: اثرات و تبعات بیانیه و عقب نشینی میرحسین موسوی!

 
به اعتقاد من بیانیه میر حسین موسوی یک عقب نشینی سیاسی در پلاتفرم خود وی در ارتباط با دولت احمدی نژاد است. صد البته اسم این را نمیشود "سازش" گذاشت، بدان گونه که پاره ای تلاش میکنند وانمود کنند که گویی تا بحال موسوی "سازشکار" نبود. موسوی همیشه میگفت که با اصل نظام کاری ندارد. اما بالاخره در چهارچوب خود پلاتفرم جنبش سبز، میر حسین موسوی مشروعیت دولت احمدی نژاد را به رسمیت شناخته است. این رسمن عقب نشینی از مواضع تاکنونی وی در چهارچوب خود جنگ درونی نظام است. برای همین محسن رضایی نیز از آن به عنوان عقب نشینی یاد و به استقبال آن رفته است. سئوال این است چرا میرحسین موسوی عقب نشست؟ به نظر من به دو دلیل:

1. پلاتفرم موسوی آنگونه که خودش و تیم اتاق فکرش پیش بینی کرده بود پیش نرفت و شکست خورد. اینکه عباس عبدی میگوید "هزینه زیاد" شد، حرف بیراهی نیست. تمام اعضاء اتاق فکر موسوی و خود ایشان حساب این "هزینه" را نمیکردند و این کلمه اسم رمز ورود یک جنبش سوم در صحنه است که امروز رادیکالیسمش مینامند. آنها با ارزیابی که از چپ ایران داشتند تصور میکردند که در خیابان جنبش سبز تنها جنبش صحنه گردان جامعه خواهد بود چون به قول آقای داریوش همایون چپ در ایران نیرویی نبود! در 18 تیر متوجه اشتباه خود شدند، نشانه هایی را دیدند که ناظر بر ورود مردم در صحنه و پا را از گلیم فراتر گذاشتن بود. مواجهه این پلاتفرم با رادیکالیسم مبارزه مردم با اصل اسلام و اصل نظام عامل سردرگمی و زانو زدن موسوی و یارانش شد. این بیانیه پرچم این تسلیم است. واقعیت این است که بعد از پاره کردن عکس خمینی یک موج رادیکالیسم نوین و خروشنده موسوی و جنبش سبز را در مقابل سیاست "طرفداری خط امام" قرار داد. در تظاهرات ضد عاشورا و ضد حکومت، این موج رادیکالیسم خودش را تثبیت کرد به نحویی که دیگر سکوت در مقابل آن از هیچ طرفی مجاز نبود. لذا طرفداران خود آقای موسوی مجبور شدند بر علیه آن موضع گیری کنند. مجبور شدند به رسمیتش بشناسند و اعلامش کنند. علاوه بر سحابی، کشتگر و .... پورنجاتی و حتی ابطحی اعلام کردند که دیکر امکان چشم فروبستن در مقابل این رادیکالیسم وجود ندارد، باید مقابلش ایستاد. روی همین ایستگاه تعریف رابطه موسوی با مردم رادیکال و سازش ناپذیر، ایشان را به ملاقات خامنه ای، احمدی نژاد، حسین شریعتمداری و جنتی و.... بردند. این بیانیه را جلوش گذاشتند. به اعتقاد من سطر سطر این بیانیه را قبل از هرچیز، افراد پشت سر موسوی رچ زدند. همین هفته قلمها را از طرف غر زدن به احمدی نژاد برداشتند و به طرف مردم گرفتند. بیهوده نبود که همه سران جنبش سبز را در حال نصیحت موسوی میدیدیم. بیهوده نبود که عزت الله سحابی گفت علیه خامنه ای شعار ندهید! مردم کاری کردند که موسوی انتخاب سیاسی خودش را بدون لفاظی آشکار کند و ایشان آشکار کرد. مردم کاری کردند که کل این صف خالکوبیهایش را نشان بدهد. وقتی کار به تعرض به نظام رسید، ردیف شدند که دست در دست این نظام به جای شعار دادن علیه خامنه ای، علیه "رادیکالیسم" به بهانه تبری از خشونت بنویسند. به نظر من این بیانیه صحنه شطرنج سیاسی ایران را به همت مردم شفافتر و تمیزتر کرد. الان معلوم است چه کسی با چه کسی طرف است.

ایستادن در مقابل مردمی که نه خمینی را میخواهند، نه عاشورا/تاسوعا و امام حسین را، نه دین اسلام و قوانینش را و نه "اصل نظام" را، خرج دارد. آنهم در شرایطی که این نخواستن یک غولی را از شیشه بیرون و وارد خیابان کرده است. خرج آن این بیانیه است که با باج دادن به صف مقابل جلو آمد. اما ایراد این باج دادن، قبول مشروعیت دولت احمدی نژاد نیست. چون هم موسوی میداند این دولت تقلبی است، هم خود این دولت میداند، هم ما و مردم. راستش دردی را هم دوا نمیکند، چون الان اگر خود خدایی هم وجود داشت و برای اعلام مشروعیت احمدی نژاد ملائکش را میفرستاد، مردم ایران قبول نمیکردند، که نمیکردند، که نمیکردند. مردم کل نظام را قبول ندارند. لذا به باور من مسئله اصلن بر سر قبول مشروعیت احمدی نیست، همانطور که از اول هم سر پس دادن رای نبود. مسئله این است که قبول مشروعیت دولت احمدی نژاد هزینه ملی/اسلامیها و یکی از تبعات مقابله با مردم است. آقای موسوی و اتاق فکرش میان دو قلم هزینه انتخاب سیاسی کردند. یا هزینه سرنگونی نظام بوسیله مردم که بعدش خود اینها را هم سرنگون میکرد، یا هزینه پذیرش مشروعیت دولت احمدی نژاد برای مقابله با مردم. الان دیگر صریحن روی این سیاست آمده اند. به نظر من در اوضاع انقلابی محور تعیین سیاست، قدرت کف خیابان است. لذا بر این باورم که این عقب نشینی به خاطر خم شدن در مقابل احمدی نژاد نیست، این کنار آمدن با خامنه ای و احمدی نژاد در یک ایستگاهی است که ترسهای مشترک راست و چپ یک جنبش واحد به ملاقات هم رفته اند. راست و چپ جنبش ملی اسلامی هر دو از عروج رادیکالیسم در جامعه و در خیابان میترسند، چون این رادیکالیسم در محرم امسال مشت به آسمان کوبید و خود خدا و حاکمان او در ایران را به مصاف طلبید. این را فهمیدند که اسلامی "میانه رو" باشی کارت تمام است، اسلامی "تندرو" باشی باز هم کارت تمام است. این تصویر همگیشان را به شدت ترساند. آن که قدرت را در دست دارد به نوعی و اینکه برای سهمش میجنگد و گذارش به خیابان افتاده به نوعی دیگر این ترس را به نمایش گذاشت. در یک نقطه اما،امکان ملاقاتشان فراهم شد و آن هم مقابله با این خطر و این شبح رادیکال در این بیانیه میباشد.آقای موسوی مجبور شد پای موضعگیری رسمی با این رادیکالیسم بیاید. پاره کردن عکس خمینی را جلوش گذاشتند مکث کرد، تظاهراتهای ضد عاشورا را جلوش گذاشتند و روی نقطه اشتراک هر دوشان خم کردند. نصایح را هم امثال سحابیها کرده بودند. از این نظر این بیانیه پرچم این تقابل است. به اعتقاد من، اصل مسیج این بیانیه به رسمیت شناختن خجولانه مشروعیت احمدی نژاد نیست، این عقب نشینی فرع یک مقابله جدیتر سیاسی است و آنهم مقابله با مردم است. مقابله با رادیکالیسم است.


2. به اعتقاد من ترور خواهر زاده موسوی، موج دستگیریهای نزدیکان وی و خطر واقعی قتل وی و خانواده و همراهانش یک فاکتور واقعی در انتشار این بیانیه است. تاکیدات موسوی در بیانیه مبنی بر اینکه بیایند و او را بکشند به اندازه کافی گویاست. سئوال این است که آیا عقب نشینی زیر تیغه چاقو یک سرنوشت محتوم سران جنبش ملی/اسلامی چه در معیت خاتمی و چه در لباس موسوی است؟

یک عده در خود جنبش سبز این مسائل را با وجاهت شخصی و غیره توضیح میدهند. لابد این هم نقش دارد. به قول حکمت خاتمی هیچ وقت آدم پروژه دوم خرداد نبود. اما به نظر من علاوه بر این حتی حفظ امنیت هم یک مسئله استراتژیک سیاسی است. در جنبش ملی/اسلامی حفظ امنیت کلیدی به نام اتکاء به قدرت درونی جناحی دارد. همین! اینها محال ممکن است برای حفظ امنیت خود بتوانند به مردم تکیه کنند. در دوره خاتمی خود هوادارانش به او میگفتند مردک به تو 20 میلیون رای دادند، دهانت را در باره قتلهای زنجیره ای باز کن! ایشان چشمش به دست خامنه ای بود. در این جنبش چه آنکه حاکم است چه اینکه سفره را از جلویش جمع کرده اند جنگ قدرت را بالاخره با واجبی خور کردن، خالی کردن گلوله زیر شقیقه و .... در درون خانواده چاره سر میکنند. اینها روشهای نهادینه شده مافیای اسلامی درون این جنبش است. از هر دو طرف! به مردم نمیتوانند تکیه کنند چون خود این مردم و یا فاکتور حفظ امنیت بیرون پروژه سیاسی آنهاست.

موسوی از روز اول با وهم حماقت باری تکیه حفظ امنیت خودش را روی قدرت جناح رفسنجانی در درون حاکمیت گذاشت. وقتی دید که این جریان بیفایده میباشد، دنباله رو مردم شد. چون در سایه مردم بیشتر میتوانست امنیتش را حفظ کند. اما اگر قرار باشد مردم پایشان را آنچنان از این گلیم سبز بیرون بگذارند که خود وی مجبور به موضع گیری در مقابل آنها بشود، آن وقت فرار به عقب برای نجات سر، راه حلی است که یافته است. راه حلی بسیار ابلهانه!


سئوالی که اینجا مطرح است این است که چرا خامنه ای و باند وی به این "عقب نشینی" محتاجند؟ آنها که میدانند مدتهاست موسوی در خیابان هیچکاره است. به همین خاطر هم جنتی و کیهان گفته اند این بیانیه هیچی نیست؟ این نشد سازش! نشد عقب نشینی! خب چون میدانند مردم برای این بیانیه تره خرد نمیکنند. فردا و پس فردا کار خودشان را خواهند کرد. پس سئوال این است که چرا آنها موسوی را وادار و دوستانش قانع کردند این بیانیه را انتشار بدهد؟

به اعتقاد من به خاطر ایجاد شکاف در بالای جنبش ملی/اسلامی و جنبش موسوم به سبز و کشاندن بخشی از نیروی آن به جبهه مقابله با مردم تحت عنوان مقابله با رادیکالیسم برای تبری از خشونت و دادن هزینه زیاد!

بدین نحو امکان حملات بیشتر به قدرت کف خیابان را بدست آورده اند. به نتایج سیاسی اولین تحرکات سیاسی زیر چتر این بیانیه نگاه کنید. چه تصویری را می بینید؟ عباس عبدی، مطهری، پورنجاتی، ابطحی، کشتگر، فرخ نگهدار، مخملباف، سازگارا، سحابی و... می بینید که در حال نصیحت به موسوی مردم را رسمن میکوبند. میگویند تقصیر مردم است که صحنه را رادیکال کردند. این در حالی است که جبهه ملی صف خود را با انتشاراطلاعیه رسمی جدا و درخواست نموده که رهبری را کروبی بدست بگیرد! کروبی شجاع! بسیاری از گروهها، دسته ها، افراد جنبش سبز زیر بار این بیانیه نرفتند. کمترکسی جرئت کرده در دفاع از آن بنویسد. قلمهایشان در حال اعتصاب است. در متن سکوت هوادارن سفت و سخت میرحسین، در خود این جنبش آنهایی که مخالفتشان را آشکار کردند صدایشان بلندتر شد. جبهه ملی رسمن اطلاعیه داده و درخواست سپردن رهبری حرکتشان به کروبی شده است. تعداد زیادی اعلام کردند زیر بار این "سازش" نمیروند. تشتت درون صف جنبش ملی/اسلامی منجر به دفاع از احمدی نژاد و خامنه ای نخواهد شد، اگر چه سحابی به تف و لعن مردم تن داد، اما نیرویی را به خامنه ای و احمدی نژاد در مقابل مردم در خود خیابان محلق میکند. کمترین دستاورد آن برای خامنه ای و شریعتمداری این خواهد بود که مدافعین میرحسین موسوی این بیانیه را با این دلیل توجیه کنند که علت تن دادن به این عقب نشینی "تندروی" جوانان و رادیکالها در خیابان بود! خود همین یعنی ایستادن کنار نیروی سرکوب خامنه ای در مقابل مردم. رژیم امیدورار است که با دنبال کردن این نقشه سیاسی، کل جنبش ملی/اسلامی و از جمله سران جنبش سبز را ولو در حال فحش دادن به احمدی نژاد به مقابله با مردم بکشاند. اسم رمز این حمله " مقابله با رادیکالیسم" است. نیروها و افراد زیادی فی الحال وارد نقشه خامنه ای شده اند. از تقاضای سحابی برای فحش ندادن به خامنه ای و تاکتیکهای عبدی و.. معلوم بود که زد و بندی زیر تیغه چاقو بر علیه مردم صورت گرفته است.

آیا با این نقشه ها امکان برگردادن آب به رودخانه قبلی هست؟ آیا با الحاق نیروهای تازه نفس سبز به مقابله مستقیم و علنی با رادیکالیسم جوان در خیابان به بهانه تبری از خشونت، شرایط سرکوب این موج انقلابی بیشتر فراهم میشود؟

به نظرمن همه چیز بستگی به لیدرهای این موج رادیکالیسم جوان دارد. اینطور نیست که هر فعل و انفعالی در درون حاکمیت، درون جنبشهای ارتجاعی صورت بگیرد علی السویه است. چون پیروزی اجتناب ناپذیر است. این سیاست مهلک است. هپروت است.

به اعتقاد من شکاف درون جنبش سبز میتواند به نفع بریدن و جانبداری طیف وسیعی از پایین این جنبش و الحاق به مردم منجر بشود. میتواند به موضعگیری آنها علیه سازش بطور کلی و بر علیه پلاتفرم موسوی منجر بشود. این جدال نظری و سیاسی میتواند در صورت دخالت فعال و هوشمند چپ، منجر به جلب و جذب و آموزش کادرهای جنبش رادیکالیسم مدرن بشود. این یکی از آن اپیزودهایی است که چپ کمونیستی و کارگری میتواند به جلو بپرد و به مردم بگوید دیدید ما حق داشتیم! این مصاف میتواند جنبش ضد مذهبی و مدرن غربی، جنبش برابری طلب حق زن و همه آن نیروهایی که موتور رادیکالیسم در خیابان هستند را جلو صحنه بیاورد، به شرط اینکه نیرویی باشد این مومنتوم را دریابد و از آن استفاده کند. آن را تحویل و سازمان بدهد. آن کسی که باید پایگاه بسیج را خلع سلاح میکرد کار خودش را در خیابان کرده است. کار ما این است سیاست ناظر بر آن قدرت کف خیابان را نمایندگی بکنیم و این کار اینطورها هم که به نظر می آید ساده نیست!


در خاتمه میخواهم اضافه کنم که من امکان عقب نشینی دو نیروی سیاسی را ممکن نمیدانم. به اعتقاد من محال ممکن است خامنه ای عقب بنشیند. اگر یک عده تصور میکنند که معنی "جذب حداکثری و دفع حداقلی" او میتواند با این بیانیه به این ترجمه بشود که از هر دو طرف مسئولیت به گردن احمدی نژاد بیفتد، به این نحو که خامنه ای احمدی را قربانی کند تا بماند، فقط حماقت سیاسی خود را به نمایش میگذارند. عزت الله سحابی با این قول و قرارها میخواست سر جنبش خودش را شیره بمالد که بوی گند این زد و بند به مشامشان نرسد. به باور من محال ممکن است خامنه ای عقب بنشیند، این را خود موسوی و بقیه افرادش هم میدانند. نه اینکه چون عاشق احمدی نژاد است. بل به این خاطر که یک ایبسیلون عقب نشینی وی، مردم را پر رو تر میکند. مردم الان هر نوع عقب نشینی را به قدرت خود ترجمه خواهند کرد. یک ذره عقب نشینی یعنی فراخوان مردم به حمله! لذا به باور من خامنه ای عقب نمی نشیند.

جنبش سبز نیز با این اقدام موسوی با شکاف عمیق مواجه میشود. یک جنبشی که خیلی وقت است پلاتفرم سیاسی اش شکست خورده و به گل نشست و از امروز به فردا دنبال مردم در خیابان بود. اما این شکاف در صورت غفلت چپ فرصتی برای جریانات و ترندهایی از درون آن فراهم میکند که تغییرات مهمی را با مذاب شدن پایه میلیتانت آن با عقلای راست پرو غرب فراهم کنند. به نحویی که جنبش کنسرواتیو پرو غربی در یک معیت جدید متولد و کاریسمای نویی را جلو جامعه بگذارد. اولین پرچمها در دور دست قابل روئیتند که علیه قسم خوردن به خمینی و عزاداری منتظری برافراشته شده اند. کسانی که معتقدند باید با اسلام و اصل حکومت خداحافظی کرد. منتهی با یک پلاتفرم دست راستی. اینها میدانند که اگر پلاتفرم سیاسی جدید زمین نزنند، میلیتانتیسم این موج رادیکال در خیابان راه گم کرده های جنبش سبز را با خود خواهد برد.


مردم امکان عقب نشینی ندارند. به اعتقاد من پاره کردن عکس خمینی مرز را کشید. مردم مخالفت خود را بردند و به نقطه راس و بنیاد نظام گذاشتند. در تظاهراتهای ضد حکومت و ضد عاشورا جنبشی پایش را درست و حسابی لای در گذاشت که معلوم شد مردم برای پیشبرد کار به او توسل جسته اند. به اعتقاد من تظاهراتهای این هفته نشان داد مردم تصمیمشان را گرفته اند با رادیکالیسم بروند. همین یعنی اینکه برنمیگردند. نمیتوانند برگردند چون یک ذره عقب نشینی مردم، فراخوان حاکمیت به قتل عام ملی است!

کار مردم اما راحت نیست. پیچیده است. اینکه خامنه ای امکان عقب نشینی ندارد چون کلیت اسلام سیاسی با او میرود، هم به نفع مردم است، چون یکجا کار او و یک جنبش هار سیاسی را تمام خواهند کرد، هم ایجاد مراقبت و حساسیت میکند. چون حکومتی که عقب ننشیند ترجیح میدهد جامعه را به ویرانی بکشد اما تحویل مردم ندهد. شاه میتوانست عقب بنشیند و برود و قدرت را میان خودشان دست بدست کنند، خامنه ای وقتی که برود جنبش وی نه فقط در منطقه، بل در شمال آفریقا نیز باید تسلیم بشود، لذا مقاومت میکند. چون نمیتواند عقب بنشیند. لذا ظرفیتهای سرکوب و تخریب حکومت وی و همراهانش به این راحتیها قابل تخمین اساسی نیست. اینکه ریزش کرده را همه میدانیم، اینکه جنبش مقابل وی میلیونی است را نیز واردیم، این به معنی ایجاد ترس در میان مردم نیست. این تاکیدی بر این واقعیت است که حکومت خامنه ای راباید با قدرت و نه ذره ذره، بل با یک تعرض سهمگین ناگهانی پایین کشید، جارو کرد و کار را تمام کرد. خامنه ای را نه میتوان به سازش کشید، نه سرش شیره مالید به یک جزیره ای برد تا بعدن برگردد، هیچ کدام از روشهای کلاسیک راست در غرب جواب خامنه ای نیست. جواب یک راه حل میلیتانت چپ است. برای همین هم موج رادیکالیسم جوان در جامعه جلو آمده است. چون جنبشهایی که کالیبر این را نداشته باشند، هنوز در پیچ دو خرداد و اصلاحات و یا فوق فوقش "رژیم چنج" گیر کرده باشند، مانند موسوی زیر دست و پا می افتند، خودشان به مشکل مردم بدل میشوند و بدتر از همه جامعه را به سمت لبنانیزه کردن و جنگ داخلی میبرند. چون قدرت جمع کردن حکومت اسلامی را ندارند. لذا به باور من فقط جنبشی که خامنه ای را با قدرت تعرض کنار رینگ بکشاند و شکست بدهد میتواند پرونده اسلام سیاسی را چنان ببندد که مانند راسیسم در آلمان تا دهه های متوالی حتی نتواند به اپوزیسیون برود. این جنبش همینی است که الان در خیابان آن را می بینیم و پورنجاتی و ابطحی و فرخ نگهدار و کشتگر و سحابی فراخوان داده اند که باید عقبش راند و موسوی ترسان و لرزان ضمن خط کشی با آن، چون حفظ جان خود را مدیون آن میداند، مسئولیت اعمالش را گردن احمدی نژاد انداخته است. از این جنبش باید همه جوره حمایت کرد! تنها امید ایران این جنبش رادیکالیسم جوان و زنانه، ضد مذهبی و مدرن و با تهور است. این جنبش میتواند ایران را به قرن بیست و یک بیاورد.

 

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس