مقاله

 

 

تاریخ انتشار:13.03.2015

تخریبِ شخصیت

 جهانشاه رشیدیان


تخریبِ شخصیتِ پدیده‌ای است مضر و شناخته‌شده در روانشناسی اجتماعی به منظور سلب اعتماد جمع از فرد یا گروهی. تخریبِ شخصیت که به اشکال مختلف در روابطِ اجتماعی مانند محیط کار، مدرسه، خانواده... رایج است. گروه اجتماعی به دلیل دگر اندیشی، عقاید مذهبی، قومیت، رسوم، شکل ظاهری، لهجه... تحقیر جمعی میشود. تخریبِ شخصیتِ عملی است غیراخلاقی، و در جوامع دمکراتیک از نظر حقوقی جرم است.


روانشناسی تخریبِ شخصیت


ـ در روانشناسی فردی، تخریب شخصیت با میزان استرس، عقده حقارت، سادیسم و بیماری پارانویا شدت می‌گیرد. فرد مخرب در وهله اول عیوب خود را در دیگران جستجو کرده و در مرحله دوم آنان را به باد انتقاد می‌گیرد. مخرب تخریب کننده را آینهِ خود می کند تا او را تحقیر و تخریب کند. تخریب کنند می تواند با میزان خود شیفتگی، پارانوید، سادیسم... تصویر خود را بدون پروا تحقیر و تخریب کند.


مخرب دیگر کیست؟


ـ مخرب فرد، دولت، فرقه و یا منبعی است که خود فاقد اعتباراست؛ و چون خود فاقدِ منطق و حقیقت است، در بحرانِ ماهیت وارد می‌شود. وی با تحمیلِ ماهیتِ خود بر دیگران در عمل منجر به کسب اعتبار برای خود می‌شود، اما چون این کار از طریقِ روشِ منطقی میسر نیست، وی به فریب و زور متوسل می‌شود. بدین‌گونه بود که آیینی غیرانسانی مانند اسلام توانست تا قبل از پیدایش رژیم اسلامی ابتدا با زورِ شمشیر و از طریقِ فرآیندِ « استکهلم سندرومِ» (تسلیم‌پذیریِ پاتولوژیکِ مظلوم به ظالم یا قربانی به قربانی‌کننده) خود را به مردم زیر سلطه تحمیل کند؛ و سپس در فاز دیگری توانست با فریب، قربانیان خود را محسور کند. رژیم اسلامی که اینک در بحران ماهیتی است به شیوه اولیه بنیانگذاران صدر اسلام متوسل شده، که ترکیبی از زور و فریب است. اگر پروسه اسلامی کردن مردم ایران بعد از تخریب شخصیت، ماهیت و فرهنگِ ملی، به تسلیم‌پذیری قربانی منتهی نشود، تخریبِ شخصیت به مثابه شق دیگر ادامه دارد. ما این تخریبِ شخصیت از طرف رژیم اسلامی – که به فرهنگ و ماهیتِ ایرانِ قبل از اسلام معطوف است – را از رفتار و سخنان رهبران رژیم استنباط کرده‌ایم. تخریبِ شخصیت در این حالت بر گروهی اجتماعی متمرکز می‌شود. گروهی اجتماعی به دلیل دگراندیشی و تفاوت در عقاید مذهبی، قومیت، رسوم، شکل ظاهری... تحقیرِ جمعی می‌شود.


چگونه تخریب شخصیت انجام می‌شود؟


ـ قربانی تخریبِ شخصیت زیر ذره‌بین تخریب کننده کشیده و با ارائه اطلاعات جعلی، مدرک سازی، شهادت های دروغ، تحریف حقایق، فتو شاپ، جعل اسناد، شاکی خصوصی، اتهام هر گونه فساد اخلاقی مالی، جنسی... و غلو کردن وقایعی بی اعتبار و حتی آماده مجازات می شود. در رژیم های دیکتاتوری چنین پروسه ای میتواند به اقرار گیری و مجازات هایِ سنگینی منجر شود. چنین پروسه هائی نمایشی از دورانِ استالینیسم در شوروی سابق تا محاکمات فرماییشی در دادگاه های رژیم اسلامی معمول بوده است. در این حالت تخریب شخصیت منحصر به فرد نیست بلکه اهداف سیاسیِ جریانی هدف عمده است و فرد معمولاً عاملی از آن جریان القا می شود. قربانی در واقع به جایِ یک بینشِ سیاسی - اجتماعی تخریب میشود. چون معمولاً در رژیم هایِ دیکتاتوری, این بینش چیزی جز دموکراسی، آزادی، پلورالیسمِ سیاسی و برابری نیست. مخربِ شخصیت می تواند یک فرقه مذهبی، یک جریانِ سیاسیِ افراطی و یا حتی یک رژیمِ اشغالگر مانند رژیم نازی، رژیم آپارتاید، رژیمِ اسلامی باشد که بخشی از اعضایِ جامعه زیرِ سلطه را به مزدورانِ خود تبدیل می کنند.


پروسهِ شخصیت زدائی


ـ این مرحله ترکیبی از تخریب و باز سازیِ شخصیت است. معمولاَ باز جویان رژیم هایِ دیکتاتوری با کمکِ روانشناسانِ خود فروش سناریویِ دوست و دشمن را بازی می کنند ــ یکی شکنجه گر و دیگری دلسوز و راهنما میشود تا در خلالِ تخریب، اعتمادِ قربانی جلب شود. این پروسه طولانی تر از پروسهِ اول، یعنی تخریب جسمی ـ روانی است. رژیمِِ اسلامی از بدوِ پیدایش به پروسهِ مزدور سازی ( تواب سازی) اقدام کرده و با استفاده از تجاربِ اسلامی و دیگر رژیم هایِ دیکتاتوری موفق بوده است. تخریب شخصیت، برای تخریب و تضعیفِ شخصیت هایِ اثر گذار در اپوزیسین از شیوه گوبلزی استفاده می کند: یعنی هر چه اتهام ابعادِ بزرگتری داشته باشد ضریبِ قبولِ آن بیشتر محتمل است. لذا قربانی مجبور میشود زیر فشارِ روانی و شکنجه به اتهامی که به او زده می شود اقرار کند. در این میان اصلِ گوبلزی وارد عمل می شود یعنی هر چه سوابقِ قربانی پاکتر باشند، ضرورتاً ضریبِ اتهامات بزرگتر و تبلیغ آنان توسطِ رسانه هایِ رژیم بیشتر می شوند.


تخریب شخصیت و مزدور سازی


ـ این نکته که در میان برخی زندانیانِ سیاسی آزاد شده از زندان های رژیمِ اسلامی محسوس است. قربانی با وجود آزادی, همی حامی بقایِ رژیم است. او در یک پروسه روانی استوکهولم سندروم قربانی می شود. در این صورت قربانی بعد ازتخریب کامل شخصیت برای خود یک شخصیت کاذب ولی مورد نظر تخریب کنند را جانشین می کند بطوریکه بعد از ازادی از زندانِ رژیم و حتی عزیمت به خارج از کشور, کمکان حامیانِ رژیم باقی می مانند. تخریب شدگان در واقع تمام دلائلی را که بخاطر آنان شکنجه و مجازات شده اند داوطلبانه مردود یا کم رنگ می کنند و داوطلبانه بدون هیچ تهدیدی یا پاداشی مبدل به حامیانِ رژیم می شوند. در عمل قربانی به صف قربانی کننده می پیوندد.


مراحل مزدور سازی


ـ قربانی در سه مرحله وارد فازِ استکهولم سندروم می شود: در مرحلهِ اول جسم و روانِ قربانی به شدت شکنجه می شوند تا این دو کاملاً ناتوان شوند. در مرحلهِ دوم عقاید، ارزش ها و معیارهایِ گذشته قربانی زدوده و شخصیتی کاذب و دلخواه به او تحمیل می شود. در مرحلهِ سوم، بعد از قبول شخصیت جدید، قربانی مبدل به یک پیرو، عضو، عامل و حامیِ مخرب خود می شود.


نقش مذهب درتخریبِ شخصیت


ـ تخریبِ شخصیت سوی دیگر تقدیسِ شخصیت است. تقدیس ریشهِ تاریخی در مراسم قربانی برای خدا، خدایان، پیشوایانِ مقدس و رضایت آنان دارد. انسان با قربانی خود، فرزند، حیوان خود و یا عضو مهمی از بدنش, که معمولاً آلتِ تناسلی بوده, قربانی می کند. و این قربانی کردن را شرطِ باز سازی آمال خود میداند. اما انسان در بندِ خرافات هرچه بیشتر تقدیس کند برای توجیه مشکلاتِ خود نیاز به یک سوژه برای تخریب دارد و بدین ترتیب شیطان، دیو و سر انجام کافر و نامسلمان را سوژه تخریب شخصیت قرار می دهد. بی دلیل نیست که در ایرانِ اسلام زده, در کنار امام زاده هایِ مقدس، اماکن مذهبی و روحانیت جمع شوند ( در کنار تقدیس، تملق، چالوسی) تخریبِ شخصیت در فرهنگ مردم رشد بیشتری می کند.


پروسهِ شخصیت سازی


ـ پروسهِ شخصیت سازی تنها مختص رژیم های تمامیت خواه و پروسهِ اسلام سازی ملل اسلام زده نیست بلک امروز یک پدیده شناخته شده است, در فرقه ها و محافلِ افراطی نیز مرسوم است. قربانی اول تخریب شخصیت میشود، سپس یک شخصیتِ جانشین باز سازی می شود. قربانی بعد از دست دادن شخصیتِ اولیه خود نیاز روانی به یک شخصیتِ جانشین دارد تا تعادلِ روانی خود را با دنیای پیرامون حفظ کند. همانطور که رژیمِ اسلامی عمل کرده، گاهی قربانی برای حفظِ این شخصیت کاذب تا حد خیانت به نزدیکانِ گذشته پیش می رود. این مکانیسم در جاسوس سازی "تواب سازی" برخی زندانیانِ سیاسی رژیمِ اسلامی رایج بوده است. تا حدی که تواب در شناسائی، تخریب شخصیت و حتی بازجوئی و شکنجهِ هم فکرانِ گذشته خود داوطلبانه با رژیم همکاری می کند.


تئوری توطئه در خدمت تخریب شخصیت


ـ با کمکِ مکانیسمِ تئوریِ توطئه توهماتِ ذهنی از دشمنانِ فرضی موجه جلوه داده میشود و با پخش مطالبِ مبالغه‌آمیز از برخی حقایقِ تاریخ به نتایج دلخواه می توان رسید تا برای تخریبِ قربانی بهره‌برداری بیشتری شوند. اثراتِ روانیِ تئوریِ توطئه طوری القا می کنند که گویا چنین افرادی در جامعه، خطراتِ زیادی برای امنیتِ کل جامعه دارند. وجود خطر از جانب سوژهِ مورد تخریب باید به جامعه القا شود تا از این طریق احساسِ خطر و تهدید و ترس از دشمنِ فرضی درآنها شکل گیرد. تخریبِ شخصیت با تئوریِ توطئه قرابتِ روانی دارد، به طوری که قربانی می‌تواند با توجه به بسترِ ذهنیِ جامعه، به دارا بودنِ عاملیِ موجود در دشمنِ فرضی متهم شود تا احساساتِ ملی، ناسیونالیستی، مذهبیِ... بیشتری را تحریک کند. گاهی تخریبِ شخصیت قربانی را تا حدِ خودسانسوری و حتی خودکشیِ سیاسی یا فیزیکی می‌کشاند. در رژیمهای دیکتاتوری، تخریب شخصیت می‌تواند مقدمهِ ترورِ فیزیکی باشد، و به همین دلیل هم تخریبِ شخصیت در حوزهِ چنین رژیمهائی بسیار خطرناک است.


تخریبِ شخصیت در زمان جنگ سرد


ـ هر چه فرهنگِ جامعه به استبداد، خرافاتِ مذهبی، فشارهایِ سیاسی ـ اقتصادی بیشتری در گیر باشد، تخریبِ شخصیت در ابعادی مختلف بیشتر رواج دارد. در واقع این یک مکانیسمِ تبرئهِ خود به قیمتِ تخریبِ غیر است. در دورانِ جنگ سرد، تنها دیکتاتوری های کمونیست "عواملِ امپریالیسم غرب " را تخریبِ شخصیت و مجازات نمی کردند، بلکه در زمان مک کارتی در آمریکا بسیاری از مقاماتِ اداری و علمیِ آمریکا در دهه ۵۰ میلادی به جرم "کمونیست" بودن تخریبِ شخصیت و مجازات می شدند.


سرایتِ فرهنگیِ تخریبِ شخصیت


ـ در جوامعِ استبداد زده تخریبِ شخصیت بخشی از روانشناسیِ اجتماعی می شود؛ از طرفی تخریبِ شخصیت فقط مختصِ رژیم هایِ دیکتاتوری نیست بلکه تمامِ جامعه، از جمله اپوزیسیونِ رژیمِ نیز، بدان متوسل می شوند. اغراق اپوزیسیون ایرانی در رفتارِ سردمداران و مأمورانِ رژیمِ اسلامی گاهی غیر واقعی و غلوآمیز است و در عمل از اعتبارِ اپوزیسیون می کاهد. از طرف دیگر جناح هایِ رژیم در درونِ رژیم و جریاناتِ اوپزیسیون در بین خود نیز متوسل به تخریبِ شخصیت علیهِ یکدیگر می شوند.


تخریبِ شخصیت بجایِ مبارزهِ سیاسی


ـ همانطور که اشاره شد، تخریبِ شخصیت در جوامعِ استبداد زده به دلیلِ سانسور و خود سانسوری و با کمکِ رژیمِ مستبد رشدِ بیشتری می کند، تا حدی که یک منشِ جا افتاده و سرگرم کننده برای تخلیه مشکلاتِ انبار شده در ضمیرِ ناخود آگاهِ مردمِ در بند می شود. در ایران سوژه هائی مانند شکلِ ظاهری، نقصِ جسمی و روانی، رسوم، لهجه، قومیت، جنسیت، شغل، قشرِ اجتماعی، موقعیتِ اجتماعی مهمترین مواردِ تخریبِ شخصیت فرد یا یک گروهِ اجتماعی است. منشی که رژیم اسلامی را به مثابهِ عاملِ اصلی مصائبِ موجود فراموش می کند.

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد