تاریخ انتشار: 25.03.2014 توتالیتاریسم شرقی چیست؟ مهدی مظفری
فردی/استبدادی، گروهی/اشرافی و همگانی/دموکراسی. مونتسکیو، فرهیخته فرانسوی، در تقسیمبندی ارسطو تجدید نظر میکند بدین قرار: استبدادی، پادشاهی و جمهوری. آرنت همین تقسیمبندی اخیررا پایه قرار میدهد و میگوید: تفاوت واقعی رژیم های سیاسی در «اصل راهنما»ی آنهاست که تعیینکننده نحوه حکومت است. در حالی که شرف (honour) اصل راهنمای پادشاهی است، تقوی (virtue) اصل راهنمای جمهوری است و بالاخره ایجاد ترس (fear) اصل راهنمای استبداد (سلطانیسم) است. آرنت معتقد است توتالیتاریسم صورت جدیدی از رژیمهای سیاسی است که ایجاد وحشت (terror) اصل راهنمای آن است. تفاوت «ترس» با «وحشت» آن است که اولی عمودی است و دومی هم عمودی است وهم افقی. در رژیم استبدادی مردم از مستبدی که بالای سرشان نشسته میترسند. در رژیم توتالیتر مردم هم از رهبر وحشت دارند و هم از یکدیگر. برخلاف آرنت، خوان لینز (J. Linz) دانشور اسپانیایی، ترور را شرط ضرور توتالیتاریسم نمیداند ولی منکر وجود آن هم نیست. به نظر وی، توتالیتاریسم واجد سه بعد اساسی است. اجتماع همزمان این سه بعد، موسس توتالیتاریسم است. این ابعاد سه گانه عبارتند از:
۲. وجود یک ایدئولوژی انحصاری با تبعات گوناگون آن ۳. تهییج حزب واحد و گروههای انحصارطلب به مشارکت مردمی؛ پاداش شرکتکنندگان و تنبیه سرباززنندگان. فریدریش (C. J. Friedrich) و برژینسکی (Z. Brzezinski) آمریکایی، رمون آرون (R. Aron) و فرانسوا فوره (F. Furet) فرانسوی و نیز یان کرشاو (I. Kershaw) و موشه لوین (M. Lewin) بریتانیایی، خصایص تأسیسی توتالیتاریسم را با تفاوتهای جزئی، ششگانه میدانند. به این قرار: ایدئولوژی، حزب واحد با رهبری فردی، واحدهای تروریستی، ارتباطات [همگانی] انحصاری، قوای مسلح انحصاری و اقتصاد هدایتشده از مرکز. حال خصایص عمده توتالیتاریسم کلاسیک /غربی را بر اسلامیسم پیاده کنیم تا ببینیم به چه نتیجهای میرسیم. اسلامیسم با توتالیتاریسم سه وجه مشترک دارد: ایدئولوژی، کیش شخصیت و ترور. در دو وجه دیگر تفاوت دارد: فقدان تکحزبی و سلطه اقتصاد رانتی. اولی دلائل اجتماعی دارد. نه به آن دلیل است که اسلامیستها نخواسته باشند تک حزبی داشته باشند. ضعف ساختاری فرهنگ تحزب چنین امکانی نمیدهد. همچنانکه پس ازانقلاب ۱۳۵۷ در ایران حزب جمهوری اسلامی پای نگرفت. عدم وجود حزب واحد قدرتمند به نتائج سیاسی مهمی منجر میشود. از جمله آنکه اختلافات درونی رژیم بیرون میریزد. در رژیمهای توتالیتر کلاسیک، اختلافات درونی رژیم در درون حزب و پشت درهای بسته انجام میگیرد و در همان جا حل و فصل میشود. در رژیم اسلامیست، به دلیل عدم وجود ساختار حزبی مستحکم، اختلافات لاجرم به سپهرعمومی لبریز میشود و به انواع و اقسام جناحبندیهای گوناگون و نیز به زدوخوردهای گاه شدید بین اسلامیستهای اصلاحطلب و اسلامیستهای بنیادگرا منجر میشود. چنین وضعیتی به رغم جنبههای منفیاش، یک حسن بزرگ برای کل رژیم در بردارد. رژیم این وضعیت را نشانه تساهل سیاسی خود جلوه میدهد و با آلترناتیوسازیهای کاذب، هم مردم وهم جامعه جهانی را فریب میدهد. در راه انسجام نیروهای ضد توتالیتر سد ایجاد میکند و در جامعه جهانی نسبت به شناخت ماهیت واقعیاش تخم تردید میپراکند. اقتصاد رژیم توتالیتر اسلامی، اقتصاد رانتی و غیرتولیدی است و حال آنکه اقتصاد رژیمهای توتالیتر غربی، صنعتی و تولیدی بوده است. به طور گذرا تنها به دو نتیجه چنین وضعیتی اشاره میکنم: تبدیل موقعیت شهروندی مردم به متکدی و شکنندگی قدرت حکومت در برابر واکنش و نوسانات بازار جهانی. نتیجه سومی هم دارد که بعداً به آن اشاره خواهد شد. علاوه بر این دو اختلاف، دو اختلاف اساسیتر نیز بین اسلامیسم و توتالیتاریسم کلاسیک وجود دارد. اول آنکه توتالیتاریسم کلاسیک سکولار است و حال آنکه اسلامیسم دینی است. دیگر آنکه همانطور که هانا آرنت نشان داده، ترور وجه تمایز توتالیتاریسم کلاسیک از رژیمهای دیگر است. وجه تمایز اسلامیسم هم ترور است وهم تروریسم. ترور و تروریسم با وجود مشابهات با یکدیگر، یکی نیستند.اسلامیسم هر دو را با هم دارد. دینی بودن اسلامیسم نتایج بنیادی دربردارد. نوع مشروعیت و نوع مسئولیت از مهمترین آنهاست. مشروعیت نظامهای توتالیتر کلاسیک زمینی است. مشروعیت نظامها وگروههای اسلامیست آسمانی است. هیتلر و استالین مدعی بودند مشروعیت خود را از مردم (volk) و از پرولتاریا میگیرند. حال آنکه رهبران جمهوری اسلامی ایران و گروههای تروریست اسلامی نظیر القاعده و دیگران، خدا را منبع مشروعیت خود میدانند. به درستی؛ تفاوت از زمین تا آسمان است. چون خدا منبع مشروعیت اینان است، خود را در واقع در برابر او مسئول میدانند. هیتلر مسئولیت پذیرفت وخودکشی کرد. خمینی جام زهر را نوشید اما با وجود تحمیل بیهوده صدها هزار کشته و ویرانی کشور، خم به ابرو نیاورد وهم چنان بر اریکه قدرت باقی ماند که هیچ، دستور کشتار زندانیان سیاسی (خاوران) را هم صادر کرد. ایجاد وحشت (ترور)، شیوه حکومتی هیتلر و استالین بود. آدمکشیهای بسیار کردند. هولوکاست و گولاگ به راه انداختند. اما اینها، به رغم ابعاد مهیبشان، صرفاً از نظر متد حکومتی و متد عمل با تروریسم تفاوت دارد.
این نوشته چکیدهای است از یکی از فصول کتاب تازه دکتر مهدی مظفری، استاد ممتاز علوم سیاسی دانشگاه آهوس (دانمارک).
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد